در روستاي كوچ نهارجان بيرجندوبسياري ازروستاهاي ديگراين شهرستان رسمي زيبا به نام شوخواني(شب خواني)كه درواقع يك نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا ميشودوبه شرح ذيل است كه براي مخاطبان وكاربران جهان بيان ميگرددويكي از رسوم زيباي ماه رمضان است.هنگام سحركه مي شوداز قديم مردم ده باصداي خروس خانه بيدارميشده اند وچون پاس دوم را خروس مي خوانده است مي فهميده اند كه حالاوقت سحر خواني يا شوخواني يا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندكه علاوه بر صداي خروس ازروي مكان ستاره هاي آسمان مثلا دب اكبركه به هفت دختران هم معروف است وياا زروي جايگاه سه استاركه همان سه ستاره روشن درآسمان است پي به وقت سحر مي برده اند و يا ازروي مكان ستاره ي ديگري كه به ستاره سحري در نزد مردم روستامعروف است پي مي برده اند كه حالا وقت اذان صبح است زيرا تاحدود 50سال پيش اصلا ساعتي در روستا وجود نداشته كه باساعت بيدارشوند وبه وقت سحر يا اذان صبح پي ببرند.خلاصه چون با صداي خروس بيدارمي شده اند ويا با ديدن ستاره به وقت سحرپي ميبرده اند سه ياچهارنفركه ازآواز وصداي خوبي هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها مي رفته اند ويك نفرهم كه همسايه ي مسجد بوده است بربالاي بام مسجدمي رفته است وهر كدام از اين شوخوانان يا شب خوانان تعدادي از اشعاري راكه ذيلا درج ميگردد مي خوانده اند وبه عبارتي باخدا مناجات مي كرده اندتاباشنيدن صداي مناجات ياهمان شوخواني ياشب خواني مردم روستا بيدارشوند وسحري بخورندوآماده براي نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاري كه مي خوانده اند به ترتيب ذيل شروع ميشده است كه در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان مي رسد: ابتدا مي كنم زبسم الله بعد از آن لا اله الا الله ازمحمد مدد همي طلبم كرمي از علي ولي الله ياالله(كلمه يا الله بعد ازهردوبيت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعي تكرارميشده است) 2-گوينده ي لا اله الا اللهم بردين محمد ورسول اللهم برذكر دوازده امامم شب وروز خاك قدم علي ولي اللهم يا الله 3-يارب برسالت رسول ثقلين يارب به غزاكننده ي بدروحنين عصيان مرا دونيمه كندرعرصات نيمي به حسن ببخش ونيمي به حسين ياالله 4-يارب به محمدكه علي ياور ماست ختم همه انبيا پيغمبرماست ازگرمي آفتاب محشر غم نيست تا سايه ي مرتضي علي بر سرماست يا الله 5-يارب تو مرا غلام حيدر گردان گرراه غلط كنم مرا برگردان گرتشنه شوم دراين بيابان نجف سيرآب مرازحوض كوثر گردان يا الله 6-يارب به محمدوعلي وزهرا يارب به حسين وحسن وآل عبا كز لطف بر آر حاجتم در دوسرا بي منت خلق ياعلي الاعلي ياالله 7-الله تويي ازدلم آگاه تويي گمراه منم برنده ي راه تويي هر مورچه اي كه دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تويي يا الله 8-يارب برسان توحضرت صاحب را فرزند علي بن ابيطالب را كزدوري او هميشه درفريادم مانندسگي كه گم كندصاحب را - يا الله 9-يارب زكرم دري برويم بگشا راهي كه دراو نجات باشد بنما مستغنيم از هردو جهان كن بكرم جز يادتو هر چه هست بر از دل ما- يا الله 10-يارب مكن ازلطف پريشان مارا هرچندكه هست جرم وعصيان مارا ذات تو غني بوده وما محتاجيم محتاج به غيرخود مگردان مارا -ياالله 11-بازا بازا هرآنچه هستي بازآ گركافروگبر وبت پرستي باز آ اين درگه ما درگه نوميدي نيست صد باراگرتوبه شكستي بازآ - ياالله 12- اي ذات وصفات تو مبرا زعيوب يك نام زاسماء توعلام غيوب رحم آركه عمروطاقتم رفت بباد نه نوح بود نام مرا ، نه ايوب - ياالله 13-از بارگنه شدتن مسكينم پست يارب چه شوداگرمرا گيري دست گردرعملم آنچه تراشايد نيست اندر كرمت آنچه مرا بايد هست - ياالله 14-عصيان خلايق ار چه صحرا صحراست در پيش عنايت تو يك برگ گياست هرچند گناه ماست كشتي كشتي غم نيست كه رحمت تو دريا درياست. ياالله 15-يارب به علي بن ابيطالب وآل آن شير خداوبر جهان جل جلال كاندرسه مكان رسي به فرياد همه اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- يا الله* *- اين اشعارشوخواني ياشب خواني -ادامه داردكه دنبالهِ آ نرا درفرصتي ديگروبزودي تقديم كاربران خواهم نمود.منظر باشيد.محمد حسن آسايش
غروبي سخت دلگيراست ومن ، بنشسته ام اينجا، كنار غار پرت وساكتي ، تنها كه مي گويند : روزي ، روزگاري ، مهبط وحي خدا بوده است ، ونام آن ((حراء))بوده است واينجا، سرزمين كعبه وبطحاست... وروز، از روزهاي حج پاك ما مسلمانهاست. برون از غار زپيش روي وزيرپاي من ، تاهركجا ، سنگ وبيابانست. هوا گرم است وتبداراست اما مي گرايدسوي سردي، سوي خاموشي. وخورشيداز پس يك روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته مي ميرد.. ودر اطراف من از هيچ سويي ، رد پايي نيست ودور من ، صدايي نيست
فضا خالي است وذهن خسته وتنهاي من ، چون مرغ نوبالي ،-كه هردم شوق پروازيبه دل دارد- كنارغار ،از هرسنگ، هر صخره پرد بر صخره ايديگر..
ومي جويد به كاوشهاي پي گيگيري، نشانيهاي مردي را - نشانيها،كه شايد مانده بر جا ،دير دير: از سالياني پيش_ ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار مي گردم.
وپيدا مي كنم گويي نشانيها كه مي جويم: همانست، اوست! كنار غار ، اينجا ،جاي پاي اوست،مي بينم ومي بويم توگويي بوي اورا نيز همانست ، اوست:
يتيم مكه ،چوپانك،جوانك،نوجواني از بني هاشم وبازرگان راه مكه وشامات
(امين)، آن راستين، آن پاكدل ، آن مرد، وشوي برترين بانو:(خديجه)
نيز ، آنكس كوسخن جز حق نمي گويد وغير از حق نميجويد وبتها را ستايشگر نمي باشد واينك : اين همان مردابرمرد است (محمد) -ص- اوست
اين شعر ادامه دارد كه ادامه ي آن درفرصتها ي بعدي به نظر كاربران خواهد رسيد