معرفی وبلاگ
دربیش از یک صد سایت مختلف کاربر فعال ونیمه فعال هستم ودر بیش از 60سایت وبلاگ دارم ودارای ده ها فتوبلاگ وآلبوم مختلف وزیبا در سایت های ایران وجهان هستم .دراین وبلاگ-زیباترین شاهکارهای ادب فارسی + آلبوم عکس در معرض دید بینندگان خواهد بود درصفحه اجتماعی ونیز درص تبیان من نیز نوشتار مرا تماشا کنید .با ما باشید حتما لذت خواهید برد.یا علی مدد-اسایش محمد حسن اسایش
صفحه ها
من آن حر خطاکارم که بهر توبه خون بارم شهادت دستم بدامانت (۲بار) زکردارم پشیمانم بدرگاه تو مهمانم ترحم کن به مهانت، ترحم کن به مهانت عزیز فاطمه شاها ! بر احوالم نظر بنما که درگرداب عصیانم ،که در گرداب عصیانم من افسرده ، گمراهم ، زتو بخشش همی خواهم سروجانم بقربانت ، سروجانم بقربانت من آن حر خطاکارم که بهر توبه خونبارم شهادستم بدامانت شها دستم بدامانت-- زاول ره بتو بستم ، شها قلب تورا خستم خطا ازمن ، نجات از تو ، شهادستم بدامانت سر آوردو فدا سازم ،بعهد خود وفاکردم که باشم از غلامانت،که باشم از غلامانت من آن حر خطا کارم که بهر توبه خون بارم دراین در یای طوفانی ، ره چاره مرا نبود بفریادم برس اکنون بفریادم برس اکنون ---- خجالت دارم از رویت، نمودم رو کنون سویت من آن حر خطاکارم که بهرتوبه خون بارم ---من افتادم بگردابم ،رهان ای شه زغرقابم که جویم فضل واحسانت ،نظر دارم به غفرانت شهادرمانده می باشم ، زخود شرمنده میباشم کنونم بر سر خوانت من آن حر خطاکارم که بهر توبه خون بارم که بهر توبه خون بارم شهادستم بدامانتشهادستم بدامانت بگفتا حرنام آور بنزد سبط پیغمبر نظر بنما به مهمانت من آن حر خطاکارم که بهر توبه خون بارم شادستم بدامانت ، شهادستم بدامانت----- نقل از :معراج عاشورا -حسینعلی خوانساری -ص۴۹ -انتشارات اشرفی -میدان امام حسن -تهران --
دسته
آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم (2)
ماهی شده در ماه رجب جلوه کر امشب        کز شرم نهان است به کردون قمر امشب        خورشید جهان تاب زیثرب بدمیده است    کآفاق منور شد از اوسریسر امشب          زام الولد این ماه دل آرا شده ظاهر          دامان رضازیب گرفت از پسر امشب       تا مدعیانش ننمایند شماتت      حق کرده عطایش پسری خوش سیر امشب       همواره همه کون ومکان   گشته منور       از بارقه این پسر واین پدر امشب         گردیده قران مه وخورشید ولایت     گویی که شده معجز شق القمر امشب         نوری شده در فرش هویدا که از آن نور          بگرفته بخود عرش برین زیب وفر امشب      نورسته گلی سر زده از گلشن طاها     پاشیده صبا خوش بفزا مشک تر امشب       زیبا پسریآمده با چهر محمد         حسن نبوی باز شده جلوه گر امشب        شد یوسفی از آل محمد سوی بازار     کز بهر تماشا شده پر رهگذر امشب       جن وملک از فرط طرب غرق نشاطند       شادی است که بر خاسته از بام ودر امشب      میلاد جواد ابن رضا فخر عباد است گردیده عیان بارقه ی دادگر امشب     گشته متولد تهمین حجت دادار        ماه رجب از او شده با رتبه تر امشب        آذر به طرب کوش که میلاد جواد استباز آمده نوباوه ی خیرالبشر امشب.نویسنده محمد حسن آسایش (1)
اساس مذهب تشیع بر دو حدیث پایه گذاری شده است: یکی حدیث ثقلین (1) ، که پیامبراکرم(ص) در کمتر از نود روز در چهار مکان آن را به مردم گوشزد کرد; دیگری حدیث غدیر. می توان گفت حدیث دوم مکمل حدیث اول است.سفارش بیش از حد پیامبر(ص) در باره قرآن و عترت و نیز اصرار آن حضرت بر امامت و جانشینی امیرمومنان(ع) نشان دهنده این حقیقت است که حضرت نگران آشوبی بود که امت اسلامی بعد از وی با آن رو به رو می شود.اهمیت دادن به غدیر، اهمیت دادن به رسالت پیامبرگرامی اسلام(ص) است. مادراین مقاله واقعه غدیر را از زبان عارفان واقعی غدیر یعنی پیامبر(ص) و امامان معصوم(علیهم السلام) مورد مطالعه قرارمی دهیم.رسول خدا و غدیرشیخ صدوق در کتاب «امالی » از امام باقر(ع) و آن حضرت از جدش چنین نقل می کند: روزی رسول گرامی اسلام(ص) به امیرمومنان(ع)فرمود: ای علی، خداوند آیه «یاایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک » (2) را در باره ولایت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبلیغ نکنم، عملم باطل است و کسی که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، کردارش باطل است. ای علی، من جز سخن خدانمی گویم. (3)امام علی و غدیرسلیم بن قیس هلالی به بیعت امیرمومنان(ع) باابوبکر اشاره کرده،می گوید: «ثم اقبل علیهم علی فقال: یا معشرالمسلمین والمهاجرین و الانصار انشد کم الله اسمعتم رسول الله یقول یوم غدیرخم کذا و کذا فلم یدع شیئا قال عنه رسول الله الا ذکرهم ایاه قالوا نعم » (4)پس علی(ع) به مردم فرمود: ای مسلمانان ومهاجران و انصار، آیا نشنیدید که رسول خدا(ص) روز غدیرخم چنین و چنان فرمود. سپس تمام چیزهایی را که پیامبر(ص) در آن روزفرموده بود به مردم یاد آوری کرد. همگی گفتند: آری.در این زمینه می توان به استدلالهای امیرمومنان علی(ع) اشاره کرد. از جمله استدلال آن حضرت برای ابوبکر که فرمود: بر اساس حدیث پیامبر(ص) در روز غدیر، آیا من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟ ابوبکر گفت: شما. (5)ابی الطفیل می گوید: در روزشورا در خانه بودم و شنیدم که علی(ع) گفت: آیا غیر از من کسی در میان شما هست که پیامبر(ص) به او گفته باشد: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.» همگی گفتند:نه. (6)حضرت زهرا(س) و غدیر ابن عقده در کتاب معروفش «الولایه » از محمد بن اسید چنین روایت کرده است: از فاطمه زهرا پرسیدند: آیا پیامبر(ص) پیش ازرحلتش در باره امامت امیرمومنان چیزی فرمود؟آن حضرت جواب داد: «و اعجباانسیتم یوم غدیرخم;» (7) شگفتا! آیا روز غدیرخم را فراموش کردید؟!فاطمه بنت الرضا از فاطمه بنت الکاظم(ع) و او از فاطمه بنت الصادق(ع) چنین نقل کرد: ام کلثوم، دختر فاطمه زهرا(س) نقل کرد که پیامبر در روز غدیرفرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه » (8)امام حسن مجتبی(ع) و غدیرازامام جعفر صادق(ع) چنین روایت شده است: امام حسن(ع) هنگامی که می خواست با معاویه آتش بس اعلام کند، به او فرمود: امت مسلمان از پیامبر(ص) شنیدند که در باره پدرم فرمود: «انه منی بمنزله هارون من موسی »; همچنین دیدند که پیامبر(ص) وی رادر غدیرخم به عنوان امام نصب فرمود. (9)امام حسین(ع) و غدیرسلیم بن قیس می نویسد: امام حسین(ع) قبل از مرگ معاویه خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنی هاشم را جمع کرده فرمود: آیامی دانید پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را در روز غدیر خم نصب کرد؟همگی گفتند: آری. (10)امام زین العابدین(ع) و غدیرابن اسحاق، تاریخ نویس معروف، می گوید: به علی بن حسین گفتم:«من کنت مولاه فعلی مولاه » یعنی چه؟ حضرت فرمود: «اخبرهم انه الامام بعده »; به آنها خبر داد که اوست امام بعد از خودش. (11)امام محمد باقر(ع) و غدیرابان بن تغلب می گوید: از امام باقر(ع) در باره گفته پیامبر:«من کنت مولاه فعلی مولاه » پرسیدم: حضرت فرمود: ای اباسعید،پیامبر فرمود: امیرمومنان در میان مردم جانشین من خواهدبود. (12)امام جعفرصادق(ع) و غدیرزید شحام می گوید: نزد امام صادق بودم، مردی معتزلی از وی درباره سنت پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: هر چیزی که فرزند آدم به آن نیاز دارد (حکم آن) در سنت خدا و پیامبر(ص) وجود دارد وچنانچه سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمی کرد.مرد پرسید: خداوند با چه چیزی بر ما احتجاج می کند؟حضرت فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا»; بدین وسیله ولایت را تمام گردانید واگر سنت یا فریضه تمام نبود، خدا به آن احتجاج نمی کرد.(13)امام موسی کاظم(ع) و غدیرعبدالرحمن بن حجاج از حضرت موسی بن (1)
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی (1)
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بودسرسلسله مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم (1)
آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق (1)
آلبوم محمد حسن اسایش----- محرم-ماه خون وقیام -ماه شهاىت -ماه شکست دشمن ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---- --- - سرسلسله ی مردم آزاد حسین است آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا ---- مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان روزی که شود بسته برویم در امید بابکرم لطف توبازاست حسین جان یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جا گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست (0)
نشانيها،كه شايد مانده بر جا ،دير دير: از سالياني پيش_ ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار مي گردم. وپيدا مي كنم گويي نشانيها كه مي جويم: همانست، اوست! كنار غار ، اينجا ،جاي پاي اوست،مي بينم ومي بويم توگويي بوي اورا نيز همانست ، اوست: پلاسي بر تن است اورا وميبينم كه بنشسته است،چونان چون همان ايام همان ايام كه اين ره را بسا، بسيارمي پيمود وشايد نازنين پايش زسنگ راه مي فرسود ولي اوهمجنان هرروزمي آمد ومي آمد...ومي آمد وتنها مي نشست اينجا غمان مكه ي مشئوم را باغارمي ناليد غم بي همزبانيهاي خود را... ومن اكنون به هر سنگي كه در اين غار مي بينم، به روشن ترخطي مي خوانم آن فريادهاي خامش آورا... واكنون نيزگويي آمده است او...آمده است اينجا، وي گويد غم آن روزگاران را:(( عجب شبهاي سنگيني! همه بي نور! نه ازبام فلك ، قنديل اخترها بودآويز نه اينجا_وادي گسترده ي دشت حجاز_ از شعله ي نوري ، سراغي هست.زمين ، تاريك تاريك است وبرج آسمانها نيز نه حتي در همه ي ام((ام القري))يك روزن روشن تما شهربي نوراست... نه تنها شب ، كه اينجاروزهم بسيارشبرنگ است. فروغي هست اگر،از آتش جنگ است فروزان مهر ، اينجا سخت بي نوراست، بي رنگ است. توگويي راه خود را هرزه مي پويد ونهر نورآن ،زان سوي اين دنيا بود جاري. مه اند ر تمام صفحهگور شب خفته است وناپيداست... پيدا نيست. سيه رگهاي شهر (0)
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شدمگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شدبگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشدهمان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شدنخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شددل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شدنبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شدنبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شدزضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شدچرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شدقضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شدز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد .اثر طبع آذر خراسانی (0)
جشدر ولادت حضرت سجاد = زین العابدین (ع):شیعیان زحق بشارت باد شده میلاد حضرت سجاد در شب پنجم مه شعبان شد عیان شمس دین وفخرعباد از مهین شاهزاده ایران خسروی در عرب قدم بنهاد که بووارث رسول مبین باعث خلق عالم ایجاد نور چشم حسین ورهبر دین پشتبان ودبیرعدل و زداد مرحبا بر حسین ازاین فرزند فرخا مادری که اورا زادمتولد شده شهنشاهی که کند شهر علم را آباد آنکه با بذل وفضل وجود وسخا همه ی خلق را کند ارشادآنکه همچون علی ولی خدا رودمان عدو دهد بر باد آنکه بی تیغ ونیزه وخنجر دشمنان را شکست روز جهادزاده هل اتی علی الانسان گنج یاسین صفای عین وصاد شین . شعبان شکر شکن آمد که ازاو مژده ولادت دادعین . شعبان زنور او روشن ب. زبسم الهش نماید یاد الف. قامتش عمود الدین نونش .از،والقلم کند امدادکه چنین رهبری ز(خیر کثیر) بجهان عرضه کرد ومارا شاد ناخدایی که کشتی ایمان زولایش رسد به اوج مرادبمحبش برات آزادی است در ممات وصراط وهم میعاد دلش از نور حق بود روشن هرکه باشد بحکم او معتادروز میلاد آن خجسته سیر برهمه مومنین مبارک باد عرض تبریک جمع (نوحه سرا ) بمحبین حضرت سجاد0کربلایی) غنی بود دوجهان هرکه باشد محب آن شه راد (0)
بشارت شیعیان !شد ماه شعبان ماه پیغمبر فزون شد بر خلایق لطف وجود خالق اکبرزمین وآسمان وعرش اعظم نورباران شد زانوار رخ نور دو چشم ساقی کوثرعیان گردید در یثرب جمال عالم آرایی که جبرئیل امین شد خادمدر بار آن سرورزلطف قادر قدرت نما از گلبن عفت دوگل گردیده ظاهر ازبرای حیدر صفدریکی در سوم شعبان ، یکی در چارم شعبان یکی چون شمس رخشان ویکی همچون مه انوریکی فرمانده ی عالم ،وصی احمد خاتم یکی یار ومعین وغم خور سلطان بحر وبریکی از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها یکی از حضرت ام البنین همچون دروگوهریکی نامش حسین ابن علی فرمانروای دین یکی باب الحوائج ، حضرت عباس نام آوریکی را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان یکی رامرتضی دست رسایش بادو چشم تربرای یاری درماندگان بحرطوفان زا بسوی ساحل عزت ، یکی کشتی ، یکی لنگردو صدر الدین، دو بدر الدین ، دو یارویاور قر آن یکی وارث بشهرعلم وآن یک پشتیبان دردو رخ زیبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم یکی فرمانده ی اعظم ،یکی سردار وسرلشکردو جانباز وبرادر ، این وزیر وآن دگر سلطان عیان گردیدبریاری حق ازدو نکو مادردو روشنگر ، دو عالی فر ، که بر آنهاخدا بخشد هزاران {کربلایی}را زرحمت در صف محشراثر طبع نادعلی کربلایی (0)
جشدر ولادت حضرت سجاد = زین العابدین (ع):شیعیان زحق بشارت باد شده میلاد حضرت سجاد در شب پنجم مه شعبان شد عیان شمس دین وفخرعباد از مهین شاهزاده ایران خسروی در عرب قدم بنهاد که بووارث رسول مبین باعث خلق عالم ایجاد نور چشم حسین ورهبر دین پشتبان ودبیرعدل و زداد مرحبا بر حسین ازاین فرزند فرخا مادری که اورا زادمتولد شده شهنشاهی که کند شهر علم را آباد آنکه با بذل وفضل وجود وسخا همه ی خلق را کند ارشادآنکه همچون علی ولی خدا رودمان عدو دهد بر باد آنکه بی تیغ ونیزه وخنجر دشمنان را شکست روز جهادزاده هل اتی علی الانسان گنج یاسین صفای عین وصاد شین . شعبان شکر شکن آمد که ازاو مژده ولادت دادعین . شعبان زنور او روشن ب. زبسم الهش نماید یاد الف. قامتش عمود الدین نونش .از،والقلم کند امدادکه چنین رهبری ز(خیر کثیر) بجهان عرضه کرد ومارا شاد ناخدایی که کشتی ایمان زولایش رسد به اوج مرادبمحبش برات آزادی است در ممات وصراط وهم میعاد دلش از نور حق بود روشن هرکه باشد بحکم او معتادروز میلاد آن خجسته سیر برهمه مومنین مبارک باد عرض تبریک جمع (نوحه سرا ) بمحبین حضرت سجاد0کربلایی) غنی بود دوجهان هرکه باشد محب آن شه راد (0)
بشارت شیعیان !شد ماه شعبان ماه پیغمبر فزون شد بر خلایق لطف وجود خالق اکبرزمین وآسمان وعرش اعظم نورباران شد زانوار رخ نور دو چشم ساقی کوثرعیان گردید در یثرب جمال عالم آرایی که جبرئیل امین شد خادمدر بار آن سرورزلطف قادر قدرت نما از گلبن عفت دوگل گردیده ظاهر ازبرای حیدر صفدریکی در سوم شعبان ، یکی در چارم شعبان یکی چون شمس رخشان ویکی همچون مه انوریکی فرمانده ی عالم ،وصی احمد خاتم یکی یار ومعین وغم خور سلطان بحر وبریکی از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها یکی از حضرت ام البنین همچون دروگوهریکی نامش حسین ابن علی فرمانروای دین یکی باب الحوائج ، حضرت عباس نام آوریکی را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان یکی رامرتضی دست رسایش بادو چشم تربرای یاری درماندگان بحرطوفان زا بسوی ساحل عزت ، یکی کشتی ، یکی لنگردو صدر الدین، دو بدر الدین ، دو یارویاور قر آن یکی وارث بشهرعلم وآن یک پشتیبان دردو رخ زیبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم یکی فرمانده ی اعظم ،یکی سردار وسرلشکردو جانباز وبرادر ، این وزیر وآن دگر سلطان عیان گردیدبریاری حق ازدو نکو مادردو روشنگر ، دو عالی فر ، که بر آنهاخدا بخشد (0)
1] ستایش خدای را سزاست که در یگانه گی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است. سلطنتش پر جلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است، بر همه چیز احاطه دارد بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.همواره ستوده بوده وخواهد بود ، مجد و بزرگی او را پایانی نیست آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست .[2] اوست آفریننده ی آسمان ها و گستراننده ی زمین ها و حکمران آنها . دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر. هموست پروردگار فرشتگان و روح ، افزونی بخش بر آفریدگان ، و بخشنده ی بر همه موجودات است ، به نیم نگاهی دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند .کریم و بردبار و شکیباست.رحمتش جهان شمول و عطایش منت گزار در انتقام و کیفر سزاواران عذاب بی شتاب است . [3] بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا ، پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است .بر هر هستی فراگیر و چیره . نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه ی اوست ، او را همانندی نیست .در تاریکستان لاشیء او هستی بخش هر هستی است جاودانه و زنده و عدل گستر ، خداوندی جز او نباشد و اوست ارجمند و حکیم . [4] دیده ها رابر او راهی نیست و اوست که دیده ها را دریابد و اوست بر پنهانی ها آگاه و بر کارها دانا ، از دیدن ، کسی وصفش را نیابد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیازد مگر او (0)
(اعراف/54) به پیچد هم او شکننده ی هر ستمگر باطل گرا و نابود کننده ی هر شیطان سرکش است ، [9] نه او را ناسازی باشد و نه برایش مانند و انبازی، یکتا وبی نیاز ، نه زاده و نه زائیده شده و او را همتایی نبوده (سوره اخلاص)، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است . بخواهد به انجام رساند ، اراده کند و حکم نماید ، بداند و بشمارد ، بمیراند و زنده کند ، نیازمند و بی نیاز فرماید ، بخنداند و بگریاند نزدیک آورد و دور برد ،باز دارد و عطا کند اوراست پادشاهی و ستایش ، به دست توانای اوست تمام نیکی و هم اوست بر همه چیز توانا. [10] شب را در روز و روز را در شب فرو برد ،جز او خداوندی نباشد گرانقدر و آمرزنده ،پذیرنده ی دعا و افزاینده ی عطا، برشمارنده نفس ها و پروردگار پری و انسان ، چیزی بر او مشکل ننماید. فریاد فریاد کنندگان ، او را آزرده نکند و اصرارِ اصرار کنندگان او را به ستوه نیاورد .نیکوکاران را نگاهدار و رستگاران را یار ، مومنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است ،هم او که در همه ی احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است. [11] او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می گویم در شادی ورنج و آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هایش ایمان داشته فرمان او را گردن می گذارم و اطاعت می کنم وبه سوی هرآنچه مایه ی خوشنودی اوست ، می شتابم و به حکم و فرمان او تسلیم ،چرا که به فرمان بری او شایق واز کیفر او ترسانم زیرا او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده و از ستم اش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست).{ 2 } [12] و اکنون به بندگی خویش و پروردگاری او گواهی میدهم ، و وظیفه ی خود را در آنچه وحی شده انجام میدهم مباد از سوی او عذابی فرود آید که کسی را یارای دور ساختن آن از من نباشد هرچند توانش بسیار ، دوستی اش (0)
ماه شکست دشمن ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلابماه خروج پیشرومومنان بودماه شکست دشمن قرآن وفتح حقماه ظهور عدل به اهل جهان بودمردی قیام کرده به صحرای کربلاکز خاندان خاتم پیغمبران بودمردی قیام کرده که باانقلاب خونبر هم زن رِِژیم ستم گستران بودمردی قیام کرده که تا روز رستحیزنام گرامیش همه جا جاودان بودفرزند با کفایت نستوه بوترابکز خون او زمین بلا گلستان بودبا خون نوشته است بتاریخ روزگارهرکس که بار ظلم کشد ناتوانبودبهر قیام نسل جوان برعلیه ظلماول شهیدش اکبر زیبا جوان بودتکمیل تاشود سند سرخ انقلابامضاءزخون اصغر شیرین زبان بودسیراب تا شوند همهتشنگان عدلدر خون طپیده ساقی لب تشگان بودهفتاد وچند یاور وانصار ولشکرشهریکچو آیت است که در خون طپان بودعباس وعون وجعفروعبدالهش چوگلسیراب زاشک دمبدم باغبان بودقرآن ورق ورق پی تحکیم امر حقتا نهضت مقدس دین جاودان بودبا این قیام کاخ ستم واژگون نمودتابر قرار مکتب خون جامگان بودبر انتقال خون شهیدان بی کفنگاه قیام (زین اب )قهرمان بودهر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشریتا انقلاب مهدی صاحب زمان بودنقل از شکوفه های غم (0)
سرسلسله ی مردم آزاد حسین استآنکس که دراین ره سر وجان داد حسین استمردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداددامن بکمر برزد واستاد حسین استدرسی به بشر داد بدستور الهیدرسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهیآیین یزیدی که بری بود زانصافننمود بتهدید وبه تطمیع گواهیدر معرکه دشمن چوبه او خط امان دادرد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان دادننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیمحنجر بدم خنجر بیداد گران دادمردانه دراین معرکه بنهاد قدم رابر ضدستمکار بر افراشت علم رابا نیروی یزدانی وبا دست خداییبشکست بهم قدرت ارکان ستم رااعلامیه از قتلگه کرب وبلا دادبا زینب وسجاد سوی شام فرستاداین جمله زخون بود در آن نشریه مسطورباید بشر از قید اسارت شود آزاداو کرد بنوع بشر این قاعده تعلیمکاندر ره آزادگی از جان نبود بیمدیگر نهراسد زستمکار ستمکشمظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیمهر وحشی ناکس نزند کوس تمدنهر کافر ناحق نزند لاف تدیناشرار باحرار نگیرند سر راهناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عنشمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازنداز باب زر وسیم باشخاص تهیدستبرچیده شود قاعده ورسم توحشاز مسند حق دور شود قاضی حق کشازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوشمردم همه با کافر وظالم بستیزندپویند ره حق وزناحق بگریزندکوبند همی سنگ الم بر سر بدخواهبر فرق تبهکار همی خاک بریزنداین حکم صریح است وبدیه است ومحققچیره نشود حق کش وکشته نشود حقبیداد گری را اثری نیست بعالمزنده است حسین ابن علی آن حق مطلق (0)
آمد شب ميلاد علي شمس خراسان فرزند نبي ،رهبردين،حامي قرآن ده مژده كه امشب شده عالم همه گلشن زاين شمس ضحا كشور ايمان شده روشن اي نور خداوند تبارك به تو احسن كز مقدم تو گشته فزون رونق ايران شددر شب ميلادي آن سيد ورهبر از سجده به شكرانه حق موسي جعفر اندر بر معبود بدي او بزمين سر زاين نعمت والا گهر خالق سبحان شمسي كه ازاو مي نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش اين ارض وسمارا هرزنده دلي برده سويش دست دعا را اوحجت حق است ومدكار ضعيفان خرم به جنان فاطمه وحيدر كرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار اين مژده به حيدر رسد از جانب دلدار كز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملك وخيل رسل مدح سرايند بادسته گلي سوي نبي رو بنمايند تبريك كنان اذن بگيرند وبيايند از بهر زيارت بزمين خرم وخندان آمد بجهان آنكه جهان آمده بهرش جن وملك وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وكون ومكان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دين است هم رهبر وهم سرور وهم يار ومعين است ازسوي خدا بر همه آيات مبين است از نور رخش خلق شده حوري وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برينند تا آنكه در آنجا رخ زيباي تو بينند افسوس اگر ماه جمال تو نبينند درروز جزا اي پسرختم رسولان اي خسرو خوبان تو غريب الغربايي وي حجت يزدان تو معين الضعفايي چون مور ضعيفي بدرت (كرببلايي) ران ملخ آورده به دربار سليمان بنقل از :شكوفه هاي غم (0)
بشارت شیعیان !شد ماه شعبان ماه پیغمبر فزون شد بر خلایق لطف وجود خالق اکبر زمین وآسمان وعرش اعظم نورباران شد زانوار رخ نور دو چشم ساقی کوثر عیان گردید در یثرب جمال عالم آرایی که جبرئیل امین شد خادمدر بار آن سرور زلطف قادر قدرت نما از گلبن عفت دوگل گردیده ظاهر ازبرای حیدر صفدر یکی در سوم شعبان ، یکی در چارم شعبان یکی چون شمس رخشان ویکی همچون مه انور یکی فرمانده ی عالم ،وصی احمد خاتم یکی یار ومعین وغم خور سلطان بحر وبر یکی از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها یکی از حضرت ام البنین همچون دروگوهر یکی نامش حسین ابن علی فرمانروای دین یکی باب الحوائج ، حضرت عباس نام آور یکی را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان یکی رامرتضی دست رسایش بادو چشم تر برای یاری درماندگان بحرطوفان زا بسوی ساحل عزت ، یکی کشتی ، یکی لنگر دو صدر الدین، دو بدر الدین ، دو یارویاور قر آن یکی وارث بشهرعلم وآن یک پشتیبان در دو رخ زیبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم یکی فرمانده ی اعظم ،یکی سردار وسرلشکر دو جانباز وبرادر ، این وزیر وآن دگر سلطان عیان گردیدبریاری حق ازدو نکو مادر دو روشنگر ، دو عالی فر ، که بر آنهاخدا بخشد هزاران {کربلایی}را زرحمت در صف محشر اثر طبع نادعلی کربلایی (0)
بشارت شيعيان !شد ماه شعبان ماه پيغمبر فزون شد بر خلايق لطف وجود خالق اكبر زمين وآسمان وعرش اعظم نورباران شد زانوار رخ نور دو چشم ساقي كوثر عيان گرديد در يثرب جمال عالم آرايي كه جبرئيل امين شد خادمدر بار آن سرور زلطف قادر قدرت نما از گلبن عفت دوگل گرديده ظاهر ازبراي حيدر صفدر يكي در سوم شعبان ، يكي در چارم شعبان يكي چون شمس رخشان ويكي همچون مه انور يكي فرمانده ي عالم ،وصي احمد خاتم يكي يار ومعين وغم خور سلطان بحر وبر يكي از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها يكي از حضرت ام البنين همچون دروگوهر يكي نامش حسين ابن علي فرمانرواي دين يكي باب الحوائج ، حضرت عباس نام آور يكي را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان يكي رامرتضي دست رسايش بادو چشم تر براي ياري درماندگان بحرطوفان زا بسوي ساحل عزت ، يكي كشتي ، يكي لنگر دو صدر الدين، دو بدر الدين ، دو ياروياور قر آن يكي وارث بشهرعلم وآن يك پشتيبان در دو رخ زيبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم يكي فرمانده ي اعظم ،يكي سردار وسرلشكر دو جانباز وبرادر ، اين وزير وآن دگر سلطان عيان گرديدبرياري حق ازدو نكو مادر دو روشنگر ، دو عالي فر ، كه بر آنهاخدا بخشد هزاران {كربلايي}را زرحمت در صف محشر اثر طبع نادعلي كربلايي (0)
در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله بعد از آن لا اله الا الله ازمحمد مدد همی طلبم کرمی از علی ولی الله یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2 (0)
​ الهی سوخت از این زهر کاری جسم وجان من             شرر بگرفت از این شعله مغز استخوان من          چنان خشکیده اعضایم که سد آه گردیده          نکردد در دهان دیگربه آسانی زبان من          بیا فرزند دلبندم گنار بسترم بنشین          که دیگر برنمی خیزم زجا ای نوجوان من          ندای ناله مظلومی دل بس فزون باشد       نمیآید برون بی ناله حرفی از دهان من          کنون بر سوی جنت رهسپارم از کنار تو            که باشد مادرم زهرا در آنجا میزبان من          پی ترویج دین کردم قیام وکشته گردیدم           ولیکن تا ابد برجا بود نام ونشان من            چو شمعی سوختم خاموش گشتم از شرار دل        برون از پیکر مسموم شد تاب وتوان من            اه زیر باز ذلت تن ندادم هیچ در عالم           بود الگوی تهضت این روش بر دوستان من          پس از مردن بده غسل ونماز وکفن ودفنم کن    کنار قبر زین العابدین باشد مکان من          برایم کن عزاداری بپا فرزند دلبندم            که فیض حق شود جاری برای دوستان من        بیاد جد مظلومم حسین در این دم مردن             بریزد ازمژه برچهره اشک از دیدگان من           بنال ای (کربلایی)روز وشب از این غم عظما          که قبرم بی روق است  وعدو شد سایبان من         به نقل از شکوفه های غم ، جلد 1 (0)
ماهی شده در ماه رجب جلوه کر امشب        کز شرم نهان است به کردون قمر امشب        خورشید جهان تاب زیثرب بدمیده است    کآفاق منور شد از اوسریسر امشب          زام الولد این ماه دل آرا شده ظاهر          دامان رضازیب گرفت از پسر امشب       تا مدعیانش ننمایند شماتت      حق کرده عطایش پسری خوش سیر امشب       همواره همه کون ومکان   گشته منور       از بارقه این پسر واین پدر امشب         گردیده قران مه وخورشید ولایت     گویی که شده معجز شق القمر امشب         نوری شده در فرش هویدا که از آن نور          بگرفته بخود عرش برین زیب وفر امشب      نورسته گلی سر زده از گلشن طاها     پاشیده صبا خوش بفزا مشک تر امشب       زیبا پسریآمده با چهر محمد         حسن نبوی باز شده جلوه گر امشب        شد یوسفی از آل محمد سوی بازار     کز بهر تماشا شده پر رهگذر امشب       جن وملک از فرط طرب غرق نشاطند       شادی است که بر خاسته از بام ودر امشب      میلاد جواد ابن رضا فخر عباد است گردیده عیان بارقه ی دادگر امشب     گشته متولد تهمین حجت دادار        ماه رجب از او شده با رتبه تر امشب        آذر به طرب کوش که میلاد جواد استباز آمده نوباوه ی خیرالبشر امشب.نویسنده محمد حسن آسایش (0)
آ مد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که ام شب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم (0)
​ الهی سوخت از این زهر کاری جسم وجان من             شرر بگرفت از این شعله مغز استخوان من          چنان خشکیده اعضایم که سد آه گردیده          نکردد در دهان دیگربه آسانی زبان من          بیا فرزند دلبندم گنار بسترم بنشین          که دیگر برنمی خیزم زجا ای نوجوان من          ندای ناله مظلومی دل بس فزون باشد       نمیآید برون بی ناله حرفی از دهان من          کنون بر سوی جنت رهسپارم از کنار تو            که باشد مادرم زهرا در آنجا میزبان من          پی ترویج دین کردم قیام وکشته گردیدم           ولیکن تا ابد برجا بود نام ونشان من            چو شمعی سوختم خاموش گشتم از شرار دل        برون از پیکر مسموم شد تاب وتوان من            اه زیر باز ذلت تن ندادم هیچ در عالم           بود الگوی تهضت این روش بر دوستان من          پس از مردن بده غسل ونماز وکفن ودفنم کن    کنار قبر زین العابدین باشد مکان من          برایم کن عزاداری بپا فرزند دلبندم            که فیض حق شود جاری برای دوستان من        بیاد جد مظلومم حسین در این دم مردن             بریزد ازمژه برچهره اشک از دیدگان من           بنال ای (کربلایی)روز وشب از این غم عظما          که قبرم بی روق است  وعدو شد سایبان من         به نقل از شکوفه های غم ، جلد 1 (0)
​ الهی سوخت از این زهر کاری جسم وجان من             شرر بگرفت از این شعله مغز استخوان من          چنان خشکیده اعضایم که سد آه گردیده          نکردد در دهان دیگربه آسانی زبان من          بیا فرزند دلبندم گنار بسترم بنشین          که دیگر برنمی خیزم زجا ای نوجوان من          ندای ناله مظلومی دل بس فزون باشد       نمیآید برون بی ناله حرفی از دهان من          کنون بر سوی جنت رهسپارم از کنار تو            که باشد مادرم زهرا در آنجا میزبان من          پی ترویج دین کردم قیام وکشته گردیدم           ولیکن تا ابد برجا بود نام ونشان من            چو شمعی سوختم خاموش گشتم از شرار دل        برون از پیکر مسموم شد تاب وتوان من            اه زیر باز ذلت تن ندادم هیچ در عالم           بود الگوی تهضت این روش بر دوستان من          پس از مردن بده غسل ونماز وکفن ودفنم کن    کنار قبر زین العابدین باشد مکان من          برایم کن عزاداری بپا فرزند دلبندم            که فیض حق شود جاری برای دوستان من        بیاد جد مظلومم حسین در این دم مردن             بریزد ازمژه برچهره اشک از دیدگان من           بنال ای (کربلایی)روز وشب از این غم عظما          که قبرم بی روق است  وعدو شد سایبان من         به نقل از شکوفه های غم ، جلد 1 (0)
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 459511
تعداد نوشته ها : 117
تعداد نظرات : 83
Rss
طراح قالب
GraphistThem261
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است  همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت  گو با صدای بلند وسوزان  شعر زیر را می خواند :ای چرخ  چه خانه ها که ویرا ن کردی       در ملک بدن تو غارت جان کردی 

هردانه ی قیمتی که آمد به جان          بردی توبزیر خاک پنهان کردی     یا می خواند : 

چه شد که ای گل من  این چنین تو پژمردی      چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟

مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی     دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی 

یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان :    

 ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید         مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید 

اجر شما بروز جزا می دهدحسین               با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید          وباز فرد اول یعنی  تسلیت گو اشعار دیکری  مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد  وسپس تازه واردین اخلاص  وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم  للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین  ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص  والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه  بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب  با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید .

 خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد....     واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا  پدرخانواده بوده یا  اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب  نوا یی  مناسب  آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان  تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند :

درآن خانه که مادر ناله می کرد        شکایت با گلای  لاله می کرد       سر بالین خود هیچ کس نمی دید   به صد حسرت  گریبون پاره می کرد     .وصاحب عزاپاسخ می داد :  ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی

صد خدمت شایسته بجا آوردی         صد رحمت و آفرین براین عقل شما      امروز بزرگتری بجا آوردی !

در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت      ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت 

تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم          که سنگ  تفرقه آخر میون ماانداخت    یا می خواندند:

ببردند گل ، گل از گلخانه بردند     گل مارا به غسالخانه بردند         دمی که آب وکافورش بریزند

رمق از پا ونور از خانه بردند  واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا  

از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم     مو  چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم 

دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند       مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم)

راه اومده یم تموم راه اومده یم      ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم    پنداشتم که مادرم بر جایه 

 حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام )

یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب          یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق     گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو     از داغ ننالم که بسوختم زفراق 

پیشون سرا گرد وغبار آورده       چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده          دیدار که هر صبح ومسا می دیدم

 امروز خدا زمو زوال آورده    

 ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما      روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما     

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت        هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما 

 ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست    بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست  ای خاک اگر سینه ی  تو بشکافند      صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست 

 ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم)    پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم)

 ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم)        آیابه چه رو زکربلامی آیم 

 در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد         در نقره نشونده که عقیقی دارد 

هرکس که ندارد زقیامت خبری         ازروی دلم نشانه ای بر دارد 

در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم)       بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم)

تو تکیه بجای جاودانی زده ای              با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم )

آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست     خشتون ( خشتهای)  سر لحد بحالم مگریست ( می گریست )

گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟       خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟

فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم     ببردی بلبل خوش خوان باغم 

ببردی بلبلم زندان نمودی                 دگر بلبل نمی خواند به باغم 

آن خواهر دلکباب مو خواهم بود        بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود 

 غمهای جهان وجملگی بر دل مو               آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود 

یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود)     این شال عزا بر سر خواهر نمبود

یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند          این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود)

 مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته      مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته      

از آن ماه واز ان ابرو  از ان محراب پیشانی          مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته 

مادر که مرا بناز می داشت برفت                     غم بر  دل مو روا نمی داشت برفت 

آن کس که مرا به غم نمی تونست دید     بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت 

 همی نالم که مادر در برم نیست         شکوه سایه ی او بر سرم نیست 

مراگردولت عالم ببخشند.       برابر با نگاه مادرم نیست

نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند  بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا:

چون دید جوان گل عذارش      اکبر خلف بزدگوارش.    قامت به لباس رزم آراست

رخصت زپدر گرفت وبرخاست.   واویلاصدواویلا

بردامن او بزار آویخت   ازدیده بجای اشک خون ریخت.    فرمود که ای عزیزمادر.  بنشین تودمی ای علی اکبر  واویلا صد واویلا...

تا شانه کشم به کاکل تو     شویم به گلاب سنبل تو.    پنهان نظری به مادر انداخت.    تا باردگر به سرمه ی ناز.     چشمی که نهان بود نگاهش    چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر   ای یوسف گل عذار مادر  واویلاصد واویلا

زانروزکه شیر خواره بودی.  زینت ده گهواره بودی   شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم   که امروز تو بدستگیری من   باشی تو عصای پیری من   من هم به شب عروسی تو       آیم به دیده بوسی تو    واویلا صد واویلا---

دربزم تو عون پاگذارد    مسلم به کفت حنا گذارد      در حجله سکینه خواهر تو    آیینه نهد برابر تو   در حجله تو چون قرار گیری.   باب تو جوان شود به پیری    آخر به تنت به نامرادی   گردیده کفن قبای شادی   اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم -   واویلا صد واویلا.......

پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغاکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد  خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغ اکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید:

تو ای برادر با جان ودل برابر من    بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من      بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر     بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم     هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم 

هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است       هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است ---

زمانه رخت سیه باز در برم نکند      خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری )

چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم  یا محروم  حسینم    کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم          به کهنه جامه ای کردی قناعت   یا مظلوم حسینم یا محروم  حیبنم  چرا آن کهته را در بر نداری   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم   ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم    نسب گویا زپیغمبر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم     چرا انگشت وانگشتر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن  یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم       مگر مهری تو با خواهر نداری  یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم    مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم--

اگر کشتند چرا آبش ندادند    یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم---   

 یقین دانم که در دل آرزویی  یامظلوم حسینم یا محروم خسینم    بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------

مادران بیرجندی ویا کسانی که می خواهند کودک گریه نکند وزودتر بخواب رودویا زودتر از گریه کردن دست بر داردوآرام شود ، قسمتی از لالایی های ذیل در حدی که حفظ دارند در گوش کودک یا نوزاد می خوانند ویا کودک را بغل می گیرند و در خالی که به دوروبرشان می چرخند وراه می روند لالایی می خوانند تا کودک آرامشود ویا بخواخوش فرو رودوحلاصل ومجموعه لالایی هایی که از مادران ویا دختران وزنان فامیل کودک وحتی عمع کودک یاخالهکودک شنیده شده ودیده شدهوجمع اوری گردیده درذیل تقدیم می گردد:

لاللالاگل زیره    توره  (را) خواب خوش گیره   بابات رفته زنی گیره        نه نت از غصه می میره      زن بابات سیاه باشه 

گلوبندش طلا باشه      کنیز صد تو من گیره       کنیزی که سیاه باشه       لالالالا گل خشخاش       بابا رفته خدا همراش     

الهی زود برگرده    گلوبند  طلاگیره    لاللالاگل زیره         توره خواب نمی گیره     لالا لالا گل گندم 

برات گهواره می بندم            اگر امر خدا باشه     که گهواره ت طلا باشه        لالالالا  گل زیره چره (چرا ) خوابت نمی گیره 

لالالالا گل زردی      چقدر مادر تو پردردی !        لالاللالا به مشهد شی ( بروی =بشوید)       یپای تخت حضرت شی          اگر حضرت توره خواه (خواهد)         تو جاروکش حضرت شی(شوی)        لالالالا گل زیره    توره خواب خوشی گیره 

لالا لالا یی      گلم رفته به ملایی       گلم رفته که ملا شه( مکتب داربشود)    دل مادرتسلی شه 

لاللالالا  گل زیره   چره خوابت نمیگیره        لالا لالای    لایی چغوک بچه ی صحرایی     

 لالالا لا کلونک شی  ازاو کوچه روانک شی       تو قرآن در بغل گیری   توهم ملای مکتب شی   لاللالالاگل زیره .....

لالالالا به کاهی شی  بپای قبر بی بی شی      اگر بی بی (بی بی زینب خاتون خواهرامام رضا) توره خواهه 

 تو جارو کش بی بی شی    لالالالالا گل زیره     چره خوابت نمی گیره 

بخواب ای گل  بخواب ای گل !      بخواب ای خرمن سنبل          بخواب ای گل که خو (خواب)داری    تو مبل شیر گو (گاو) داری       لالاللالا گل زیره    توره خواب خوش گیره     

لالالالا عسل باشی    دلم خواهه پسر باشی         به هر منزل که بنشینی     تو جادار پدر باشی    لالالالا گل زیره .......

لاللالالا گلم باشی         تسلای دلم باشی    بخوابی از سرم وا شی لالالالا گل زیرا  توره خواب خوشی گیره

 لالالالا به گل مونی (مانی)            به آب زیر پل مانی        سحرگاهان که بر خیزی      به خرمن های گل مونی (شبیه هستی )

لالالالا گل زیره   توره خواب خوش گیره            لالالالا ی لالایی     برو لولوی صحرایی       برو لولو   برو گم شو  تو از طفلم چه می خواهی ؟   لالالالا گل زیره    توره خواب خوش گیره..

لالالالا گل نعناع     بابات رفته    شدم تنها    لالالالا   گل عناب    شدم از گریه هات بی تاب    لالالالا گل یاسم     نگین سبز   الماسم    لالالالا گل  پسته     شدم از دست تو خسته         لالالالا  گل پنبه    به قربون سرت   عمه  لالالالا بیا   دایه   بخر   مخمل   کنم سایه    لالالالا گل زیره..... لالالالا   حبیب الله   از این کوچه   مرو بالا 

که دشمن های بد داری    سرت را می برند ازراه       لالالالا    گل   زیره      توره خواب  خوش گیره 

گلم درخواب   گلم  بیدار   گلم  هرگز   نشه بیمار        اگر خواهه شوه بیمار       خداوندا   نگاهش  دار 

لالالالا گلزیره.....لالالالای عنبر گوش   مو ره بازار   ببر   بفروش       به یک من  نان  و ده سیر گوشت     بیا  بنشین   بخور  خاموش   لالالالا گل زیره  چره خوابت نمی گیره    

لالالالا  گل فندق      بابات رفته   سر صندق(صندوق)        بیاره  یک من فندق      لالالالا   گل زیره ......

لالالالا   گل گرجه(گورجه فرنگی)       سه تا کفتر به یک بر جه         یکی سوخته   یکی  پخته  یکی ذکر خدا  گفته   لالالالا گل آلو     نهال  سیب وزردالو         نهال سیب ر او (اب) برده   دل بچه ر (را) خو(خواب ) برده

   لالالالا گلزیره توره خواب خوش گیره         لالالالا   گل  سوسن سرت بردار   لبت بوسم    لبت بوسم که بو داره     که با گل گفتگو داره   

 لالالالا گل پونه   گدا    اومد در خونه (خانه ) یه نون دادم   بدش اومه(آمد )  دو نون دادم   خوشش اومه     لالالالا   گل زیره   توره   خواب  خوش گیره 

سه شنبه 26 4 1397 6:33 بعد از ظهر
X