معرفی وبلاگ
دربیش از یک صد سایت مختلف کاربر فعال ونیمه فعال هستم ودر بیش از 60سایت وبلاگ دارم ودارای ده ها فتوبلاگ وآلبوم مختلف وزیبا در سایت های ایران وجهان هستم .دراین وبلاگ-زیباترین شاهکارهای ادب فارسی + آلبوم عکس در معرض دید بینندگان خواهد بود درصفحه اجتماعی ونیز درص تبیان من نیز نوشتار مرا تماشا کنید .با ما باشید حتما لذت خواهید برد.یا علی مدد-اسایش محمد حسن اسایش
صفحه ها
من آن حر خطاکارم که بهر توبه خون بارم شهادت دستم بدامانت (۲بار) زکردارم پشیمانم بدرگاه تو مهمانم ترحم کن به مهانت، ترحم کن به مهانت عزیز فاطمه شاها ! بر احوالم نظر بنما که درگرداب عصیانم ،که در گرداب عصیانم من افسرده ، گمراهم ، زتو بخشش همی خواهم سروجانم بقربانت ، سروجانم بقربانت من آن حر خطاکارم که بهر توبه خونبارم شهادستم بدامانت شها دستم بدامانت-- زاول ره بتو بستم ، شها قلب تورا خستم خطا ازمن ، نجات از تو ، شهادستم بدامانت سر آوردو فدا سازم ،بعهد خود وفاکردم که باشم از غلامانت،که باشم از غلامانت من آن حر خطا کارم که بهر توبه خون بارم دراین در یای طوفانی ، ره چاره مرا نبود بفریادم برس اکنون بفریادم برس اکنون ---- خجالت دارم از رویت، نمودم رو کنون سویت من آن حر خطاکارم که بهرتوبه خون بارم ---من افتادم بگردابم ،رهان ای شه زغرقابم که جویم فضل واحسانت ،نظر دارم به غفرانت شهادرمانده می باشم ، زخود شرمنده میباشم کنونم بر سر خوانت من آن حر خطاکارم که بهر توبه خون بارم که بهر توبه خون بارم شهادستم بدامانتشهادستم بدامانت بگفتا حرنام آور بنزد سبط پیغمبر نظر بنما به مهمانت من آن حر خطاکارم که بهر توبه خون بارم شادستم بدامانت ، شهادستم بدامانت----- نقل از :معراج عاشورا -حسینعلی خوانساری -ص۴۹ -انتشارات اشرفی -میدان امام حسن -تهران --
دسته
آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم (2)
ماهی شده در ماه رجب جلوه کر امشب        کز شرم نهان است به کردون قمر امشب        خورشید جهان تاب زیثرب بدمیده است    کآفاق منور شد از اوسریسر امشب          زام الولد این ماه دل آرا شده ظاهر          دامان رضازیب گرفت از پسر امشب       تا مدعیانش ننمایند شماتت      حق کرده عطایش پسری خوش سیر امشب       همواره همه کون ومکان   گشته منور       از بارقه این پسر واین پدر امشب         گردیده قران مه وخورشید ولایت     گویی که شده معجز شق القمر امشب         نوری شده در فرش هویدا که از آن نور          بگرفته بخود عرش برین زیب وفر امشب      نورسته گلی سر زده از گلشن طاها     پاشیده صبا خوش بفزا مشک تر امشب       زیبا پسریآمده با چهر محمد         حسن نبوی باز شده جلوه گر امشب        شد یوسفی از آل محمد سوی بازار     کز بهر تماشا شده پر رهگذر امشب       جن وملک از فرط طرب غرق نشاطند       شادی است که بر خاسته از بام ودر امشب      میلاد جواد ابن رضا فخر عباد است گردیده عیان بارقه ی دادگر امشب     گشته متولد تهمین حجت دادار        ماه رجب از او شده با رتبه تر امشب        آذر به طرب کوش که میلاد جواد استباز آمده نوباوه ی خیرالبشر امشب.نویسنده محمد حسن آسایش (1)
اساس مذهب تشیع بر دو حدیث پایه گذاری شده است: یکی حدیث ثقلین (1) ، که پیامبراکرم(ص) در کمتر از نود روز در چهار مکان آن را به مردم گوشزد کرد; دیگری حدیث غدیر. می توان گفت حدیث دوم مکمل حدیث اول است.سفارش بیش از حد پیامبر(ص) در باره قرآن و عترت و نیز اصرار آن حضرت بر امامت و جانشینی امیرمومنان(ع) نشان دهنده این حقیقت است که حضرت نگران آشوبی بود که امت اسلامی بعد از وی با آن رو به رو می شود.اهمیت دادن به غدیر، اهمیت دادن به رسالت پیامبرگرامی اسلام(ص) است. مادراین مقاله واقعه غدیر را از زبان عارفان واقعی غدیر یعنی پیامبر(ص) و امامان معصوم(علیهم السلام) مورد مطالعه قرارمی دهیم.رسول خدا و غدیرشیخ صدوق در کتاب «امالی » از امام باقر(ع) و آن حضرت از جدش چنین نقل می کند: روزی رسول گرامی اسلام(ص) به امیرمومنان(ع)فرمود: ای علی، خداوند آیه «یاایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک » (2) را در باره ولایت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبلیغ نکنم، عملم باطل است و کسی که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، کردارش باطل است. ای علی، من جز سخن خدانمی گویم. (3)امام علی و غدیرسلیم بن قیس هلالی به بیعت امیرمومنان(ع) باابوبکر اشاره کرده،می گوید: «ثم اقبل علیهم علی فقال: یا معشرالمسلمین والمهاجرین و الانصار انشد کم الله اسمعتم رسول الله یقول یوم غدیرخم کذا و کذا فلم یدع شیئا قال عنه رسول الله الا ذکرهم ایاه قالوا نعم » (4)پس علی(ع) به مردم فرمود: ای مسلمانان ومهاجران و انصار، آیا نشنیدید که رسول خدا(ص) روز غدیرخم چنین و چنان فرمود. سپس تمام چیزهایی را که پیامبر(ص) در آن روزفرموده بود به مردم یاد آوری کرد. همگی گفتند: آری.در این زمینه می توان به استدلالهای امیرمومنان علی(ع) اشاره کرد. از جمله استدلال آن حضرت برای ابوبکر که فرمود: بر اساس حدیث پیامبر(ص) در روز غدیر، آیا من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟ ابوبکر گفت: شما. (5)ابی الطفیل می گوید: در روزشورا در خانه بودم و شنیدم که علی(ع) گفت: آیا غیر از من کسی در میان شما هست که پیامبر(ص) به او گفته باشد: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.» همگی گفتند:نه. (6)حضرت زهرا(س) و غدیر ابن عقده در کتاب معروفش «الولایه » از محمد بن اسید چنین روایت کرده است: از فاطمه زهرا پرسیدند: آیا پیامبر(ص) پیش ازرحلتش در باره امامت امیرمومنان چیزی فرمود؟آن حضرت جواب داد: «و اعجباانسیتم یوم غدیرخم;» (7) شگفتا! آیا روز غدیرخم را فراموش کردید؟!فاطمه بنت الرضا از فاطمه بنت الکاظم(ع) و او از فاطمه بنت الصادق(ع) چنین نقل کرد: ام کلثوم، دختر فاطمه زهرا(س) نقل کرد که پیامبر در روز غدیرفرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه » (8)امام حسن مجتبی(ع) و غدیرازامام جعفر صادق(ع) چنین روایت شده است: امام حسن(ع) هنگامی که می خواست با معاویه آتش بس اعلام کند، به او فرمود: امت مسلمان از پیامبر(ص) شنیدند که در باره پدرم فرمود: «انه منی بمنزله هارون من موسی »; همچنین دیدند که پیامبر(ص) وی رادر غدیرخم به عنوان امام نصب فرمود. (9)امام حسین(ع) و غدیرسلیم بن قیس می نویسد: امام حسین(ع) قبل از مرگ معاویه خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنی هاشم را جمع کرده فرمود: آیامی دانید پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را در روز غدیر خم نصب کرد؟همگی گفتند: آری. (10)امام زین العابدین(ع) و غدیرابن اسحاق، تاریخ نویس معروف، می گوید: به علی بن حسین گفتم:«من کنت مولاه فعلی مولاه » یعنی چه؟ حضرت فرمود: «اخبرهم انه الامام بعده »; به آنها خبر داد که اوست امام بعد از خودش. (11)امام محمد باقر(ع) و غدیرابان بن تغلب می گوید: از امام باقر(ع) در باره گفته پیامبر:«من کنت مولاه فعلی مولاه » پرسیدم: حضرت فرمود: ای اباسعید،پیامبر فرمود: امیرمومنان در میان مردم جانشین من خواهدبود. (12)امام جعفرصادق(ع) و غدیرزید شحام می گوید: نزد امام صادق بودم، مردی معتزلی از وی درباره سنت پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: هر چیزی که فرزند آدم به آن نیاز دارد (حکم آن) در سنت خدا و پیامبر(ص) وجود دارد وچنانچه سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمی کرد.مرد پرسید: خداوند با چه چیزی بر ما احتجاج می کند؟حضرت فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا»; بدین وسیله ولایت را تمام گردانید واگر سنت یا فریضه تمام نبود، خدا به آن احتجاج نمی کرد.(13)امام موسی کاظم(ع) و غدیرعبدالرحمن بن حجاج از حضرت موسی بن (1)
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی (1)
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بودسرسلسله مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم (1)
آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق (1)
آلبوم محمد حسن اسایش----- محرم-ماه خون وقیام -ماه شهاىت -ماه شکست دشمن ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---- --- - سرسلسله ی مردم آزاد حسین است آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا ---- مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان روزی که شود بسته برویم در امید بابکرم لطف توبازاست حسین جان یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جا گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست (0)
نشانيها،كه شايد مانده بر جا ،دير دير: از سالياني پيش_ ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار مي گردم. وپيدا مي كنم گويي نشانيها كه مي جويم: همانست، اوست! كنار غار ، اينجا ،جاي پاي اوست،مي بينم ومي بويم توگويي بوي اورا نيز همانست ، اوست: پلاسي بر تن است اورا وميبينم كه بنشسته است،چونان چون همان ايام همان ايام كه اين ره را بسا، بسيارمي پيمود وشايد نازنين پايش زسنگ راه مي فرسود ولي اوهمجنان هرروزمي آمد ومي آمد...ومي آمد وتنها مي نشست اينجا غمان مكه ي مشئوم را باغارمي ناليد غم بي همزبانيهاي خود را... ومن اكنون به هر سنگي كه در اين غار مي بينم، به روشن ترخطي مي خوانم آن فريادهاي خامش آورا... واكنون نيزگويي آمده است او...آمده است اينجا، وي گويد غم آن روزگاران را:(( عجب شبهاي سنگيني! همه بي نور! نه ازبام فلك ، قنديل اخترها بودآويز نه اينجا_وادي گسترده ي دشت حجاز_ از شعله ي نوري ، سراغي هست.زمين ، تاريك تاريك است وبرج آسمانها نيز نه حتي در همه ي ام((ام القري))يك روزن روشن تما شهربي نوراست... نه تنها شب ، كه اينجاروزهم بسيارشبرنگ است. فروغي هست اگر،از آتش جنگ است فروزان مهر ، اينجا سخت بي نوراست، بي رنگ است. توگويي راه خود را هرزه مي پويد ونهر نورآن ،زان سوي اين دنيا بود جاري. مه اند ر تمام صفحهگور شب خفته است وناپيداست... پيدا نيست. سيه رگهاي شهر (0)
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شدمگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شدبگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشدهمان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شدنخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شددل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شدنبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شدنبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شدزضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شدچرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شدقضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شدز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد .اثر طبع آذر خراسانی (0)
جشدر ولادت حضرت سجاد = زین العابدین (ع):شیعیان زحق بشارت باد شده میلاد حضرت سجاد در شب پنجم مه شعبان شد عیان شمس دین وفخرعباد از مهین شاهزاده ایران خسروی در عرب قدم بنهاد که بووارث رسول مبین باعث خلق عالم ایجاد نور چشم حسین ورهبر دین پشتبان ودبیرعدل و زداد مرحبا بر حسین ازاین فرزند فرخا مادری که اورا زادمتولد شده شهنشاهی که کند شهر علم را آباد آنکه با بذل وفضل وجود وسخا همه ی خلق را کند ارشادآنکه همچون علی ولی خدا رودمان عدو دهد بر باد آنکه بی تیغ ونیزه وخنجر دشمنان را شکست روز جهادزاده هل اتی علی الانسان گنج یاسین صفای عین وصاد شین . شعبان شکر شکن آمد که ازاو مژده ولادت دادعین . شعبان زنور او روشن ب. زبسم الهش نماید یاد الف. قامتش عمود الدین نونش .از،والقلم کند امدادکه چنین رهبری ز(خیر کثیر) بجهان عرضه کرد ومارا شاد ناخدایی که کشتی ایمان زولایش رسد به اوج مرادبمحبش برات آزادی است در ممات وصراط وهم میعاد دلش از نور حق بود روشن هرکه باشد بحکم او معتادروز میلاد آن خجسته سیر برهمه مومنین مبارک باد عرض تبریک جمع (نوحه سرا ) بمحبین حضرت سجاد0کربلایی) غنی بود دوجهان هرکه باشد محب آن شه راد (0)
بشارت شیعیان !شد ماه شعبان ماه پیغمبر فزون شد بر خلایق لطف وجود خالق اکبرزمین وآسمان وعرش اعظم نورباران شد زانوار رخ نور دو چشم ساقی کوثرعیان گردید در یثرب جمال عالم آرایی که جبرئیل امین شد خادمدر بار آن سرورزلطف قادر قدرت نما از گلبن عفت دوگل گردیده ظاهر ازبرای حیدر صفدریکی در سوم شعبان ، یکی در چارم شعبان یکی چون شمس رخشان ویکی همچون مه انوریکی فرمانده ی عالم ،وصی احمد خاتم یکی یار ومعین وغم خور سلطان بحر وبریکی از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها یکی از حضرت ام البنین همچون دروگوهریکی نامش حسین ابن علی فرمانروای دین یکی باب الحوائج ، حضرت عباس نام آوریکی را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان یکی رامرتضی دست رسایش بادو چشم تربرای یاری درماندگان بحرطوفان زا بسوی ساحل عزت ، یکی کشتی ، یکی لنگردو صدر الدین، دو بدر الدین ، دو یارویاور قر آن یکی وارث بشهرعلم وآن یک پشتیبان دردو رخ زیبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم یکی فرمانده ی اعظم ،یکی سردار وسرلشکردو جانباز وبرادر ، این وزیر وآن دگر سلطان عیان گردیدبریاری حق ازدو نکو مادردو روشنگر ، دو عالی فر ، که بر آنهاخدا بخشد هزاران {کربلایی}را زرحمت در صف محشراثر طبع نادعلی کربلایی (0)
جشدر ولادت حضرت سجاد = زین العابدین (ع):شیعیان زحق بشارت باد شده میلاد حضرت سجاد در شب پنجم مه شعبان شد عیان شمس دین وفخرعباد از مهین شاهزاده ایران خسروی در عرب قدم بنهاد که بووارث رسول مبین باعث خلق عالم ایجاد نور چشم حسین ورهبر دین پشتبان ودبیرعدل و زداد مرحبا بر حسین ازاین فرزند فرخا مادری که اورا زادمتولد شده شهنشاهی که کند شهر علم را آباد آنکه با بذل وفضل وجود وسخا همه ی خلق را کند ارشادآنکه همچون علی ولی خدا رودمان عدو دهد بر باد آنکه بی تیغ ونیزه وخنجر دشمنان را شکست روز جهادزاده هل اتی علی الانسان گنج یاسین صفای عین وصاد شین . شعبان شکر شکن آمد که ازاو مژده ولادت دادعین . شعبان زنور او روشن ب. زبسم الهش نماید یاد الف. قامتش عمود الدین نونش .از،والقلم کند امدادکه چنین رهبری ز(خیر کثیر) بجهان عرضه کرد ومارا شاد ناخدایی که کشتی ایمان زولایش رسد به اوج مرادبمحبش برات آزادی است در ممات وصراط وهم میعاد دلش از نور حق بود روشن هرکه باشد بحکم او معتادروز میلاد آن خجسته سیر برهمه مومنین مبارک باد عرض تبریک جمع (نوحه سرا ) بمحبین حضرت سجاد0کربلایی) غنی بود دوجهان هرکه باشد محب آن شه راد (0)
بشارت شیعیان !شد ماه شعبان ماه پیغمبر فزون شد بر خلایق لطف وجود خالق اکبرزمین وآسمان وعرش اعظم نورباران شد زانوار رخ نور دو چشم ساقی کوثرعیان گردید در یثرب جمال عالم آرایی که جبرئیل امین شد خادمدر بار آن سرورزلطف قادر قدرت نما از گلبن عفت دوگل گردیده ظاهر ازبرای حیدر صفدریکی در سوم شعبان ، یکی در چارم شعبان یکی چون شمس رخشان ویکی همچون مه انوریکی فرمانده ی عالم ،وصی احمد خاتم یکی یار ومعین وغم خور سلطان بحر وبریکی از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها یکی از حضرت ام البنین همچون دروگوهریکی نامش حسین ابن علی فرمانروای دین یکی باب الحوائج ، حضرت عباس نام آوریکی را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان یکی رامرتضی دست رسایش بادو چشم تربرای یاری درماندگان بحرطوفان زا بسوی ساحل عزت ، یکی کشتی ، یکی لنگردو صدر الدین، دو بدر الدین ، دو یارویاور قر آن یکی وارث بشهرعلم وآن یک پشتیبان دردو رخ زیبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم یکی فرمانده ی اعظم ،یکی سردار وسرلشکردو جانباز وبرادر ، این وزیر وآن دگر سلطان عیان گردیدبریاری حق ازدو نکو مادردو روشنگر ، دو عالی فر ، که بر آنهاخدا بخشد (0)
1] ستایش خدای را سزاست که در یگانه گی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است. سلطنتش پر جلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است، بر همه چیز احاطه دارد بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.همواره ستوده بوده وخواهد بود ، مجد و بزرگی او را پایانی نیست آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست .[2] اوست آفریننده ی آسمان ها و گستراننده ی زمین ها و حکمران آنها . دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر. هموست پروردگار فرشتگان و روح ، افزونی بخش بر آفریدگان ، و بخشنده ی بر همه موجودات است ، به نیم نگاهی دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند .کریم و بردبار و شکیباست.رحمتش جهان شمول و عطایش منت گزار در انتقام و کیفر سزاواران عذاب بی شتاب است . [3] بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا ، پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است .بر هر هستی فراگیر و چیره . نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه ی اوست ، او را همانندی نیست .در تاریکستان لاشیء او هستی بخش هر هستی است جاودانه و زنده و عدل گستر ، خداوندی جز او نباشد و اوست ارجمند و حکیم . [4] دیده ها رابر او راهی نیست و اوست که دیده ها را دریابد و اوست بر پنهانی ها آگاه و بر کارها دانا ، از دیدن ، کسی وصفش را نیابد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیازد مگر او (0)
(اعراف/54) به پیچد هم او شکننده ی هر ستمگر باطل گرا و نابود کننده ی هر شیطان سرکش است ، [9] نه او را ناسازی باشد و نه برایش مانند و انبازی، یکتا وبی نیاز ، نه زاده و نه زائیده شده و او را همتایی نبوده (سوره اخلاص)، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است . بخواهد به انجام رساند ، اراده کند و حکم نماید ، بداند و بشمارد ، بمیراند و زنده کند ، نیازمند و بی نیاز فرماید ، بخنداند و بگریاند نزدیک آورد و دور برد ،باز دارد و عطا کند اوراست پادشاهی و ستایش ، به دست توانای اوست تمام نیکی و هم اوست بر همه چیز توانا. [10] شب را در روز و روز را در شب فرو برد ،جز او خداوندی نباشد گرانقدر و آمرزنده ،پذیرنده ی دعا و افزاینده ی عطا، برشمارنده نفس ها و پروردگار پری و انسان ، چیزی بر او مشکل ننماید. فریاد فریاد کنندگان ، او را آزرده نکند و اصرارِ اصرار کنندگان او را به ستوه نیاورد .نیکوکاران را نگاهدار و رستگاران را یار ، مومنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است ،هم او که در همه ی احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است. [11] او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می گویم در شادی ورنج و آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هایش ایمان داشته فرمان او را گردن می گذارم و اطاعت می کنم وبه سوی هرآنچه مایه ی خوشنودی اوست ، می شتابم و به حکم و فرمان او تسلیم ،چرا که به فرمان بری او شایق واز کیفر او ترسانم زیرا او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده و از ستم اش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست).{ 2 } [12] و اکنون به بندگی خویش و پروردگاری او گواهی میدهم ، و وظیفه ی خود را در آنچه وحی شده انجام میدهم مباد از سوی او عذابی فرود آید که کسی را یارای دور ساختن آن از من نباشد هرچند توانش بسیار ، دوستی اش (0)
ماه شکست دشمن ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلابماه خروج پیشرومومنان بودماه شکست دشمن قرآن وفتح حقماه ظهور عدل به اهل جهان بودمردی قیام کرده به صحرای کربلاکز خاندان خاتم پیغمبران بودمردی قیام کرده که باانقلاب خونبر هم زن رِِژیم ستم گستران بودمردی قیام کرده که تا روز رستحیزنام گرامیش همه جا جاودان بودفرزند با کفایت نستوه بوترابکز خون او زمین بلا گلستان بودبا خون نوشته است بتاریخ روزگارهرکس که بار ظلم کشد ناتوانبودبهر قیام نسل جوان برعلیه ظلماول شهیدش اکبر زیبا جوان بودتکمیل تاشود سند سرخ انقلابامضاءزخون اصغر شیرین زبان بودسیراب تا شوند همهتشنگان عدلدر خون طپیده ساقی لب تشگان بودهفتاد وچند یاور وانصار ولشکرشهریکچو آیت است که در خون طپان بودعباس وعون وجعفروعبدالهش چوگلسیراب زاشک دمبدم باغبان بودقرآن ورق ورق پی تحکیم امر حقتا نهضت مقدس دین جاودان بودبا این قیام کاخ ستم واژگون نمودتابر قرار مکتب خون جامگان بودبر انتقال خون شهیدان بی کفنگاه قیام (زین اب )قهرمان بودهر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشریتا انقلاب مهدی صاحب زمان بودنقل از شکوفه های غم (0)
سرسلسله ی مردم آزاد حسین استآنکس که دراین ره سر وجان داد حسین استمردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداددامن بکمر برزد واستاد حسین استدرسی به بشر داد بدستور الهیدرسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهیآیین یزیدی که بری بود زانصافننمود بتهدید وبه تطمیع گواهیدر معرکه دشمن چوبه او خط امان دادرد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان دادننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیمحنجر بدم خنجر بیداد گران دادمردانه دراین معرکه بنهاد قدم رابر ضدستمکار بر افراشت علم رابا نیروی یزدانی وبا دست خداییبشکست بهم قدرت ارکان ستم رااعلامیه از قتلگه کرب وبلا دادبا زینب وسجاد سوی شام فرستاداین جمله زخون بود در آن نشریه مسطورباید بشر از قید اسارت شود آزاداو کرد بنوع بشر این قاعده تعلیمکاندر ره آزادگی از جان نبود بیمدیگر نهراسد زستمکار ستمکشمظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیمهر وحشی ناکس نزند کوس تمدنهر کافر ناحق نزند لاف تدیناشرار باحرار نگیرند سر راهناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عنشمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازنداز باب زر وسیم باشخاص تهیدستبرچیده شود قاعده ورسم توحشاز مسند حق دور شود قاضی حق کشازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوشمردم همه با کافر وظالم بستیزندپویند ره حق وزناحق بگریزندکوبند همی سنگ الم بر سر بدخواهبر فرق تبهکار همی خاک بریزنداین حکم صریح است وبدیه است ومحققچیره نشود حق کش وکشته نشود حقبیداد گری را اثری نیست بعالمزنده است حسین ابن علی آن حق مطلق (0)
آمد شب ميلاد علي شمس خراسان فرزند نبي ،رهبردين،حامي قرآن ده مژده كه امشب شده عالم همه گلشن زاين شمس ضحا كشور ايمان شده روشن اي نور خداوند تبارك به تو احسن كز مقدم تو گشته فزون رونق ايران شددر شب ميلادي آن سيد ورهبر از سجده به شكرانه حق موسي جعفر اندر بر معبود بدي او بزمين سر زاين نعمت والا گهر خالق سبحان شمسي كه ازاو مي نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش اين ارض وسمارا هرزنده دلي برده سويش دست دعا را اوحجت حق است ومدكار ضعيفان خرم به جنان فاطمه وحيدر كرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار اين مژده به حيدر رسد از جانب دلدار كز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملك وخيل رسل مدح سرايند بادسته گلي سوي نبي رو بنمايند تبريك كنان اذن بگيرند وبيايند از بهر زيارت بزمين خرم وخندان آمد بجهان آنكه جهان آمده بهرش جن وملك وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وكون ومكان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دين است هم رهبر وهم سرور وهم يار ومعين است ازسوي خدا بر همه آيات مبين است از نور رخش خلق شده حوري وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برينند تا آنكه در آنجا رخ زيباي تو بينند افسوس اگر ماه جمال تو نبينند درروز جزا اي پسرختم رسولان اي خسرو خوبان تو غريب الغربايي وي حجت يزدان تو معين الضعفايي چون مور ضعيفي بدرت (كرببلايي) ران ملخ آورده به دربار سليمان بنقل از :شكوفه هاي غم (0)
بشارت شیعیان !شد ماه شعبان ماه پیغمبر فزون شد بر خلایق لطف وجود خالق اکبر زمین وآسمان وعرش اعظم نورباران شد زانوار رخ نور دو چشم ساقی کوثر عیان گردید در یثرب جمال عالم آرایی که جبرئیل امین شد خادمدر بار آن سرور زلطف قادر قدرت نما از گلبن عفت دوگل گردیده ظاهر ازبرای حیدر صفدر یکی در سوم شعبان ، یکی در چارم شعبان یکی چون شمس رخشان ویکی همچون مه انور یکی فرمانده ی عالم ،وصی احمد خاتم یکی یار ومعین وغم خور سلطان بحر وبر یکی از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها یکی از حضرت ام البنین همچون دروگوهر یکی نامش حسین ابن علی فرمانروای دین یکی باب الحوائج ، حضرت عباس نام آور یکی را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان یکی رامرتضی دست رسایش بادو چشم تر برای یاری درماندگان بحرطوفان زا بسوی ساحل عزت ، یکی کشتی ، یکی لنگر دو صدر الدین، دو بدر الدین ، دو یارویاور قر آن یکی وارث بشهرعلم وآن یک پشتیبان در دو رخ زیبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم یکی فرمانده ی اعظم ،یکی سردار وسرلشکر دو جانباز وبرادر ، این وزیر وآن دگر سلطان عیان گردیدبریاری حق ازدو نکو مادر دو روشنگر ، دو عالی فر ، که بر آنهاخدا بخشد هزاران {کربلایی}را زرحمت در صف محشر اثر طبع نادعلی کربلایی (0)
بشارت شيعيان !شد ماه شعبان ماه پيغمبر فزون شد بر خلايق لطف وجود خالق اكبر زمين وآسمان وعرش اعظم نورباران شد زانوار رخ نور دو چشم ساقي كوثر عيان گرديد در يثرب جمال عالم آرايي كه جبرئيل امين شد خادمدر بار آن سرور زلطف قادر قدرت نما از گلبن عفت دوگل گرديده ظاهر ازبراي حيدر صفدر يكي در سوم شعبان ، يكي در چارم شعبان يكي چون شمس رخشان ويكي همچون مه انور يكي فرمانده ي عالم ،وصي احمد خاتم يكي يار ومعين وغم خور سلطان بحر وبر يكي از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها يكي از حضرت ام البنين همچون دروگوهر يكي نامش حسين ابن علي فرمانرواي دين يكي باب الحوائج ، حضرت عباس نام آور يكي را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان يكي رامرتضي دست رسايش بادو چشم تر براي ياري درماندگان بحرطوفان زا بسوي ساحل عزت ، يكي كشتي ، يكي لنگر دو صدر الدين، دو بدر الدين ، دو ياروياور قر آن يكي وارث بشهرعلم وآن يك پشتيبان در دو رخ زيبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم يكي فرمانده ي اعظم ،يكي سردار وسرلشكر دو جانباز وبرادر ، اين وزير وآن دگر سلطان عيان گرديدبرياري حق ازدو نكو مادر دو روشنگر ، دو عالي فر ، كه بر آنهاخدا بخشد هزاران {كربلايي}را زرحمت در صف محشر اثر طبع نادعلي كربلايي (0)
در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله بعد از آن لا اله الا الله ازمحمد مدد همی طلبم کرمی از علی ولی الله یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2 (0)
​ الهی سوخت از این زهر کاری جسم وجان من             شرر بگرفت از این شعله مغز استخوان من          چنان خشکیده اعضایم که سد آه گردیده          نکردد در دهان دیگربه آسانی زبان من          بیا فرزند دلبندم گنار بسترم بنشین          که دیگر برنمی خیزم زجا ای نوجوان من          ندای ناله مظلومی دل بس فزون باشد       نمیآید برون بی ناله حرفی از دهان من          کنون بر سوی جنت رهسپارم از کنار تو            که باشد مادرم زهرا در آنجا میزبان من          پی ترویج دین کردم قیام وکشته گردیدم           ولیکن تا ابد برجا بود نام ونشان من            چو شمعی سوختم خاموش گشتم از شرار دل        برون از پیکر مسموم شد تاب وتوان من            اه زیر باز ذلت تن ندادم هیچ در عالم           بود الگوی تهضت این روش بر دوستان من          پس از مردن بده غسل ونماز وکفن ودفنم کن    کنار قبر زین العابدین باشد مکان من          برایم کن عزاداری بپا فرزند دلبندم            که فیض حق شود جاری برای دوستان من        بیاد جد مظلومم حسین در این دم مردن             بریزد ازمژه برچهره اشک از دیدگان من           بنال ای (کربلایی)روز وشب از این غم عظما          که قبرم بی روق است  وعدو شد سایبان من         به نقل از شکوفه های غم ، جلد 1 (0)
ماهی شده در ماه رجب جلوه کر امشب        کز شرم نهان است به کردون قمر امشب        خورشید جهان تاب زیثرب بدمیده است    کآفاق منور شد از اوسریسر امشب          زام الولد این ماه دل آرا شده ظاهر          دامان رضازیب گرفت از پسر امشب       تا مدعیانش ننمایند شماتت      حق کرده عطایش پسری خوش سیر امشب       همواره همه کون ومکان   گشته منور       از بارقه این پسر واین پدر امشب         گردیده قران مه وخورشید ولایت     گویی که شده معجز شق القمر امشب         نوری شده در فرش هویدا که از آن نور          بگرفته بخود عرش برین زیب وفر امشب      نورسته گلی سر زده از گلشن طاها     پاشیده صبا خوش بفزا مشک تر امشب       زیبا پسریآمده با چهر محمد         حسن نبوی باز شده جلوه گر امشب        شد یوسفی از آل محمد سوی بازار     کز بهر تماشا شده پر رهگذر امشب       جن وملک از فرط طرب غرق نشاطند       شادی است که بر خاسته از بام ودر امشب      میلاد جواد ابن رضا فخر عباد است گردیده عیان بارقه ی دادگر امشب     گشته متولد تهمین حجت دادار        ماه رجب از او شده با رتبه تر امشب        آذر به طرب کوش که میلاد جواد استباز آمده نوباوه ی خیرالبشر امشب.نویسنده محمد حسن آسایش (0)
آ مد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که ام شب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم (0)
​ الهی سوخت از این زهر کاری جسم وجان من             شرر بگرفت از این شعله مغز استخوان من          چنان خشکیده اعضایم که سد آه گردیده          نکردد در دهان دیگربه آسانی زبان من          بیا فرزند دلبندم گنار بسترم بنشین          که دیگر برنمی خیزم زجا ای نوجوان من          ندای ناله مظلومی دل بس فزون باشد       نمیآید برون بی ناله حرفی از دهان من          کنون بر سوی جنت رهسپارم از کنار تو            که باشد مادرم زهرا در آنجا میزبان من          پی ترویج دین کردم قیام وکشته گردیدم           ولیکن تا ابد برجا بود نام ونشان من            چو شمعی سوختم خاموش گشتم از شرار دل        برون از پیکر مسموم شد تاب وتوان من            اه زیر باز ذلت تن ندادم هیچ در عالم           بود الگوی تهضت این روش بر دوستان من          پس از مردن بده غسل ونماز وکفن ودفنم کن    کنار قبر زین العابدین باشد مکان من          برایم کن عزاداری بپا فرزند دلبندم            که فیض حق شود جاری برای دوستان من        بیاد جد مظلومم حسین در این دم مردن             بریزد ازمژه برچهره اشک از دیدگان من           بنال ای (کربلایی)روز وشب از این غم عظما          که قبرم بی روق است  وعدو شد سایبان من         به نقل از شکوفه های غم ، جلد 1 (0)
​ الهی سوخت از این زهر کاری جسم وجان من             شرر بگرفت از این شعله مغز استخوان من          چنان خشکیده اعضایم که سد آه گردیده          نکردد در دهان دیگربه آسانی زبان من          بیا فرزند دلبندم گنار بسترم بنشین          که دیگر برنمی خیزم زجا ای نوجوان من          ندای ناله مظلومی دل بس فزون باشد       نمیآید برون بی ناله حرفی از دهان من          کنون بر سوی جنت رهسپارم از کنار تو            که باشد مادرم زهرا در آنجا میزبان من          پی ترویج دین کردم قیام وکشته گردیدم           ولیکن تا ابد برجا بود نام ونشان من            چو شمعی سوختم خاموش گشتم از شرار دل        برون از پیکر مسموم شد تاب وتوان من            اه زیر باز ذلت تن ندادم هیچ در عالم           بود الگوی تهضت این روش بر دوستان من          پس از مردن بده غسل ونماز وکفن ودفنم کن    کنار قبر زین العابدین باشد مکان من          برایم کن عزاداری بپا فرزند دلبندم            که فیض حق شود جاری برای دوستان من        بیاد جد مظلومم حسین در این دم مردن             بریزد ازمژه برچهره اشک از دیدگان من           بنال ای (کربلایی)روز وشب از این غم عظما          که قبرم بی روق است  وعدو شد سایبان من         به نقل از شکوفه های غم ، جلد 1 (0)
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 458086
تعداد نوشته ها : 117
تعداد نظرات : 83
Rss
طراح قالب
GraphistThem261

برعکس همه ی آنهایی که از روز اول مدرسه تنها از گریه ها ی خود می گویند.من می خواهم ا ز خوشحالی روز اول مدرسه بگویم :یکی از روزهای دهه ی اول آبان ماه سال 1343 شمسی بودودریک بعد از ظهرآفتابی مادرم(که خدا رحمتش کناد )با زن همسایه در پشت بام مسجد روستا -که در کنار خانه ی ما واقع شده بود .مشغول  جمع وجور کردن گندم های شیرزده بود که معمولا برای غذای زمستان آماده می کردند ومن هم که دوسه روزبودبه جهت تما م شدن قالین بیکار بودم تا قالین بعدی برای بافت آماده وسر کار روی دار قالین بافی کشیده شود ومن به کارخانه باز گردم درآن بعد ظهر آفتابی با یک بچه ی دیگر درکنار مادرم مشغول بازی گوشی ودوندگی بر اطراف گنبذ مسجد بودیم که نا گهان صدای بوق یک ماشین جیپ روسی چادری توجه ما را به خود جلب کرد با عجله به سمت ماشین رفتیم که سه نفر از آن پیاده شدند وبعد از سلام وعلیک با یک نفر از مردم روستابه سمت خانه های ده روانه شدند تا دوری بزنند و در کوچه های روستا قدم زنان از وضعیت ده باخبر شوندوآقای بهنیا به راهنما  و سپاه دانش تازه از شهر رسیده روستا را معرفی کند .من به پشت بام مسجد بر گشتم ودیدم یکی از مردان ده که فرزندش در کلاس ششم ابتدایی درروستا ی مجاور درس می خواندبرای مادرم تعریف می کرد ومی گفت چند روزپیش به شهر رفته بودم در شهر می گفتند : می خواهند برای تما م روستاها معلم مجانی بفرستند تا بچه ها را با سواد کنند.اوادامه داد : آقای بهنیا کارمند اداره ی ثبت اسنادبیرجند به همراه یک معلم (سپاه دانش ) ویک راهنمااز شهر آمده اند تا ده را به معلم نشان بدهند .خیلی خوب است کاش چند سال قبل این معلم ها را می فرستادند تا ما هم بچه های مان را به روستای خراشاد برای درس خواندن نمی فرستادیم.من که ازشنیدن حرفهای حاجی غلامرضا ذوق زده شده بودم ودر پوست نمی گنجیدم چون از دست استاد قالی باف که هرروز مرا کتک می زد دلم خون بود وحالا می توانستم به بهانه ی رفتن به مدرسه از کار قالیبافی سربازنم واز دست استاد راحت شوم ونفس تازه ای بکشم .دقایقی طول کشید تا سپاه دانش وراهنمای تعلیماتی وآقای بهنیا در کوچه های روستا چرخی زدند وبه میدان ده با ز گشتند و با یک مرد ازاهالی روستا کمی صحبت کردند وبعد سپاه دانش را به باغ آقای بهنیا بردند وبه برزگر باغ سپردند تا شب از او پذیرایی کندوراهنما ی سپاه دانش وآقای بهنیا-خداوند هردوراغریق رحمت خودگرداند- به شهربا همان ماشین باز گشتند.من هم شناسنامه ام را از مادرم گرفتم که صبح برای رفتن به مدرسه آماده باشم وآن شب از شادی خوابم نمی برد .خلاصه.فرداصبح شد وما در کنارجوی آبی که ازکنار میدان روستا واز میان خانه های ده می گذشت آب بازی می کردیم ومادرم داشت لباس می شست ودوسه مرد هم در میدان ده -که سربارریز-نام داشت منتظر بودندکه سپاه دانش با لباسهای مرتب واطوزده حدود ساعت:/07:30 بامدادبه میدان ده آمد وبعد از سلام وعلیک واحوال پرسی بادومردی که آنجا آماده بودند.حرفهایی زد ومعلوم شد که باید از مردم روستا با صدای بلند دعوت کنند تا شناسنامه های فرزندان مدرسه ای خود را بیاورند تا سپاه دانش اسم آنها را در دفترثبت کند وبه شهر برود وبرای آنها کتاب وقلم ودفتر وغیره تهیه کند وبه روستابر گردد .یک نفر با صدای بلند جارزد وفریادزد : اهای مردم ده !شناسنامه های بچه های خود را بیاورید تا اسم آنها رابرای مدرسه بنویسند ویک نفر برداشت وگفت کو؟بچه ای که به مدرسه برود. همه پشت کار قالیبافی هستندوکسی بچه نمی دهد که به مدرسه برود ومرد دیگری که حاجی محمد نام داشت وشوهر عمه ام بود، گفت:این بچه واشاره به من کرد ومن هم که خیلی ذوق مدرسه رفتن داشتم ودوازده سال وهفت ماه هم سن من بودپریدم توی خانه ی خود وشناسنامه ام را فورا آوردم  وبه دست شوهر عمه ام دادم تا او بدست سپاه دانش داد.سپاه دانش اولین اسمی را که برای مدرسه نوشت ویادداشت نمود.اسم من بود وکم کم مردم شناسنامه ها را آوردند واسم حدود سیزده (13) نفر را برای رفتن به مدرسه آقامعلم روزهای بعد یادداشت کرد وسپس.از مردم ده برای رفتن به شهر راهنمایی و کمک خواست  تاروانه ی شهر شود روستا از خودماشین نداشت واتوبوسی هم که از روستای شش کیلومترپایینتریعنی نوفرست  به شهر میرفت وغروب بر می گشت رفته بود .باز هم همان حاجی غلامرضا رفت والاغ خودرا آماده کرد ویک نالین رنگین نرم هم بر پشت الاغ گذاشت تا سپاه دانش با آن حدود 14 کیلومتر راه را بپیماید تا به لب جاده ی بیرجند -زاهدان برسد واز آنجا با ماشینهای عبوری که از زاهدان می آیند به شهربیرجند برودمن هم به سفارش صاحب الاغ مامور شدم همراه آقا معلم تالب جاده بروم والاغ را در آخر کار به روستا بر گردانم وآقا معلم رفت ودرخانه ی موقتی دیشب آماده شد وما هم با حاجی غلامرضاالاغ را به کنار قبرستان ده وکنار ّباغ آقای بهنیا آوردیم تا وقتی آقا معلم برسد بتواند سوار آلاغ شود .وقتی معلم آمد که راهی شهر شود پرسید چگونه باید سوار الاغ شوم وصاحب الاغ - الاغ را بکنار  بلندی برد وبا معذرت خواهی فراوان پرید بالای آلاغ وگفت : این جوری سوار شوید.بعدپایین آمد والاغ را ایستاده نگه داشت تا آقا معلم با زحمت سوارالاغ شد وراه افتادیم به سوی جاده.بعد از دوساعت به کنارجاده رسیدیم ونیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون باری از سمت زاهدان آمد وبا خواهش والتماس آقامعلم روزهای بعدمن- سوار کامیون شدوبه شهر رفت ومن هم با خوشحالی آلاغ را سوارشدم وبه ده باز گشتم ولحظه شماری می کردم که چه وقت سپاه دانش ازشهر به روستا بر گردد؟سه روز طول کشید تا معلم از شهربه روستای ما کوچ نهارجان یا همان کوچ خراشاد برگشت ومقداری نقشه وسایل دیگر با خود از شهر آورده بودومن هم در تمام این سه شبانه روز نمی خوابیدم ومنتظر بودم معلم بیاید ومن زودتربه مدرسه بروم.شبی که سپاه دانش به روستا باز گشت .صبح روز بعد که 15 آبان ماه سال 1343 بود ما بعد از خوردن صبحانه آماده ی رفتن به کلاس  سپاه دانش شدیم وقبل ازرسیدن به باغ آقای بهنیا که معلم در آن جا مستقر بودوقرار بود در همان جابه مادرس بدهد،می خواندیم:خورشید خانم آفتاب کن  یک مشت برنج تو آب کن   ما بچه های کردیم  ازسرمایی بمردیم .سرانجام سپاه دانش ازخانه بیرون آمد وماراصدا زد که به پشت بام برویم ودر آفتاب درمقابل اتاق اومرتب بنشینیم وما هم این کار راکردیم.معلم به نزد ما آمد وسلام کرد واسم تمامی بچه ها رایک به یک پرسید.من آخرین نفری بودم که در کنار دیگران در سمت راست بچه ها قرار گرفته بودم .بعدگفت :بچه ها ! اسم من :محمد رضا شاهقلی است وشمامرا به اسم آقا معلم صدا کنید.آنگاه چند نقشه آورد وروی دیوار نصب کرد که روی یکی، چهار قوری بودوروی دیگری چهار آهوبودوروی دیگری چهار کاهوویا روی دیگری چهار سینی بود که یکی باسه تای دیگر فرق داشت ومثلا یکی از قوری ها دسته نداشت ویکی ازآهوها دم نداشت و.به همین طریق .ازتمای بچه هاخواست که :صدای آهو کاهورا با صدای بلندفریاد کنند وبگویند : اخرآهو وکاهو ٌصدای اودارد وبعد گفت درنوشتن هم آخر آهو صدای (او )دارود ونیز:گفت آخر قوری وسینی هم صدای :(ای) داردودرموردنقشه های بعدی هم همین طورتوضیح داد ووقتی از همه ی بچه ها خواست که در قوری ها چه فرقی می بینندهمه ی افراداشتباه پاسخ دادند ووقتی ازمن پرسید : شما بگو .گفتم :یکی از قوریها دسته ندارد ویکی از آهوهادم ندارد.پرسید اسم شما چیست ؟با خجالت گفتم:محمد حسن.آقا معلم خطاب به همه ی بچه ها گفتّ برای آقا محمد حسن دست بزنیدوهمه دست زدندوبا لاخره نزدیک ظهرگفت: بروید به خانه های تان وبعدازظهر ساعت 2 دوبار ه به کلاس بیایید وماهم عصر به کلاس آمدیم وبعداز توضیحات معلم ساعت 4 به خانه باز گشتیم در حالی که هیچ بچه ای هم گریه نکرده بود وهمگی هم از داشتن چنین معلم خوبی خوشحال بودیم ودر پوست خود از شادی نمی گنجیدیم.وبه اینترتیب روز اول ودوهفته ی اول مادر مدرسه صرف آموزش از روی نقشه ها شد وتا درسفربعدی آقامعلم از شهر برای ماکتاب ودفتر وقلم آورد واولین کلمه ای که به ما یاد داد :آب وبابا بودومن هم درسن دوازده سالگی به مدرسه پا نهادم ومن توانستم در طول یک سال مدرسه سه کلاس اول ودوم وسوم را بخوانم وسال بعد راهی کلاس چهارم در روستای مجاورینی خراشاد شوم. واکنون کهاین خاطراترابرای شما خوبان بیان می کنم 48 سال از آن تاریخ کذشته است واکنون بیش از چهل وبلاگ وبیش از 90 فتوبلاگ و آلبوم عکس در سایتهای ایرانی وجهانی ایجاد کرده ام د به نوشتن مشغولم موید باشید یادآن روز اول مدرسه بخیر .محمد حسن اسایش---

من آن حر خطاکارم            که بهر توبه خون بارم               شهادت دستم بدامانت (۲بار)

زکردارم پشیمانم            بدرگاه تو مهمانم             ترحم کن به مهانت، ترحم کن به مهانت

عزیز فاطمه شاها ! بر احوالم نظر بنما                   که درگرداب عصیانم ،که در گرداب عصیانم

من افسرده ، گمراهم ، زتو بخشش همی خواهم     سروجانم بقربانت ، سروجانم بقربانت  

من آن حر خطاکارم که بهر توبه خونبارم                شهادستم بدامانت شها دستم بدامانت--

زاول ره بتو بستم ، شها قلب تورا خستم           خطا ازمن ، نجات از تو ، شهادستم بدامانت

سر آوردو فدا سازم ،بعهد خود وفاکردم               که باشم از غلامانت،که باشم از غلامانت

من آن حر خطا کارم که بهر توبه خون بارم         دراین در یای طوفانی ، ره چاره مرا نبود

بفریادم برس اکنون بفریادم برس اکنون ---- خجالت دارم از رویت، نمودم رو کنون سویت

من آن حر خطاکارم که بهرتوبه خون بارم ---من افتادم بگردابم ،رهان ای شه زغرقابم

که جویم فضل واحسانت ،نظر دارم به غفرانت          شهادرمانده می باشم ، زخود شرمنده میباشم

کنونم بر سر خوانت  من آن حر خطاکارم               که بهر توبه خون بارم  که بهر توبه خون بارم شهادستم بدامانتشهادستم بدامانت

بگفتا حرنام آور بنزد سبط پیغمبر      نظر بنما به مهمانت      من آن حر خطاکارم که بهر توبه خون بارم

شادستم بدامانت ، شهادستم بدامانت-----

نقل از :معراج عاشورا -حسینعلی خوانساری -ص۴۹ -انتشارات اشرفی -میدان امام حسن -تهران --

ای نبی را عزت اجداد ، یابن العسکری                 ای علی را ارشد اولاد ، یابن العسکری

چاره شد از دست ، ای بیچارگان را دستگیر            از تو جوید شیعه استمداد ، یابن العسکری

رحم کن بر غربت اسلام وبر اسلامیان                  هردورا شد موقع امداد ، یابن العسکری

در کجایی ، العجل ، ای بی پناهان را پناه              نیست تاب این همه  بیداد ، یابن العسکری

مرغ دل شد مبتلا چون صید در کنج قفس              این دل از غم کی شود آزاد ،یابن العسکری

کشتن یک مادری مانند زهرا کی رود                 تا قیامت از دل اولاد ، یابن العسکری

بود مشغول عزاداری که ناگه آمدند                     بر سرش یک عده چون جلاد ، یابن العسکری

ضربت مسمارآن در شد بجایی منتهی                 گشت محسن کشته ی بیداد ، یابن العسکری

فاطمه بین در ودیوار ، از بی طاقتی                     شد بلند از سینه اش فریاد ،یابن العسکری

(هاشمی ) را داغ زهرا وغم اولاد او                      کرده گریان تاصف میعاد ، یابن العسکری

نقل از: سرودهای امام مهدی عج..-ص ۴۵ گردآورنده -حسین حقجو ـ انتشارات قلم -قم ----

دوشنبه 11 2 1391 4:14 بعد از ظهر

شغل اصلي مردم روستاي كوچ از ايام قديم كشاورزي ودامداري وقاليبافي  وسبد بافي ونجاري وبعضي صنايع دستي وبافندگي چون جاجيم بافي-كرباس بافي -قاليچه بافي وسبد بافي وامثالهم بوده است در كار كشاورزي بيشتر محصولاتي چون : گندم وجو وسيب زميني -عدس -نخود -سير وپياز وشنبليله -شويد -لوبيا قرمز واز اين قبيل بوده است ومحصولات مهم سردرختي اين روستا عبارت بوده است از :انگور  سياه وانگور حسيني - سيب درختي وبه وگردو وتوت وكمي هم شاه توت -زرد آلو وآلبابالو وگوجه ي درختي وسنجد وانار وانجيروكشته توت يا همان توت خشك وبادام وبادمك كوهي كه به دك معروف است مهمترين محصول سردرختي كوچ گردوبوده است كه بانام جوز از آن ياد مي شود .شلغم وزردك محلي وچغندر هم از ديگر محصولات اين روستا بوده است ودر كنار آن مقداري هم سبزي از قبيل : نعنا -بادام تره -كوجه فرنگي -تره -سلمه .تره سيروچند نوع سبزي خوردن بوده است .زعفران هم از محصولاتي بوده است كه در بهار وتابستان احتياج به آب نداشته است وتنها در اوايل مهر ماه به آن آب مي داده اند .هواي اين روستا بسيار مطيوع وييلاقي بوده است .بطوري كه در بعضي از سالهادراول مهرماه آب كاملا يخ مي بسته است .سوخت مردم اين روستا در گذشته هيزم صحرا وكنده ي درختان بوده است ودر پنجاه ساله ي اخيرهم در كنار چوب وهيزم ازنفت هم استفاده مي كرده اند اما در زمستان كرسي هارا حتما با زغال چوب وآتش كنده گرم نگه مي داشته اند .در كار گله وگوسفند داري هم در گذشته اين مردم استاد بوده اند وانواع گوسفند وميش وبز وبزغاله وبره را وگاو گوساله را پرورش ميداده اند واز شير آنها انواع محصول خوراكي چون -ماست .دوغ وقروت كه حاصل جوشاندن دوغ است ونيز كره ي محلي وروغن زرد بدست مي آورده اند. در زمستان هم كه كار كشاورزي كمتر مي شده است اكثر مردان به كار سبد بافي وتختك برنج ريزي وشولگ قروت دان وسبد شلغم شويي وگاو سبد يا گوسبد وكالك بز وكرتي وسبدفنجان دان وسبددوك ريسي وامثال آن وحتي زنبر بافي مي پرداخته اند وزنان هم به كار قاليبافي يا دوك ريسي وريشتن پشم وپنبه وتهيه نخ براي قالين ويا تون كرباسبافي مشغول بوده اند .علاوه براين دراين روستا ملاهاي بزرگي بوده اند كه تعداي از اين ملاها بنامهاي : ملاهاشم- آخوند ميرمحمد- آخوند زين العابدين- آخوند مير هاشم -آخوند ملامصيب -آخوند ملامحمد حسن -آخوند ملامحمد علي _آخوند ملا محمد بخش الله - آخوند ملامحمد حسين -آخوندمير علي -آخوند ملاغلام حسين -ملاكربلايي حاج علي -كربلايي حاج غلامحسين -كربلايي علي افروز (از مداحان معروف واز دراويش سرشناس منطقه) -بوده است-از ميان معلمان اين روستا مي توان ازافراد ذيل نام برد :دكتر محمد رضا بهنيا فرزند مرحوم محمد بهنيا كه بهنيا خود اولين كارمند اين روستا در اداره ي ثبت اسناد وبعدا داگاه شهر بيرجند بوده است ودكتر بهنيا با نوشتن كتاب معروف بيرجند نگين كوير را همه بخوبي مي شناسند بعد از بهنيا معلمان ودبيران عباتند از :مرحوم محمدحسن عسكري-مرحوم محمد حسين حبيب نيا (دبير شيمي ) -محمد علي كوچي -غلامحسين كوچي -محمد گوچي -محمد حسن اسايش -محمد علي صبوري محمد كوچي -علي كوچي فاطمه كوچي -صديقه افروز-مرحوم محمد رضا افروز -زين العبدين كوچي -حسن رضا آزادگان وتعدادي ديگر كه اكنون نام آنها در خاطرم نيست -از ميان كارمندان بانك بايداز افراد ذيل نام برد :حميد آقا بهنيا كه خود معاون چندين بانك معروف ايران در قبل وبعد از انقلاب بوده است واكنون به افتحار باز نشستگي نايل آمده است .محمدرضا سورگي -حسين كوچي محمد كوچي-علي كوچي-مهدي الهاميان .اماازميان كارمندان پست در راس همه بايد از ذبيح الله فتاحيان نام بر دكه سالهاست به افتخار باز نشسگي نايل آمده است وهم اكنون در كار كشاورزي دستي دارد --اقاي محمد ساماني -محمد علي معنوي پور وعلي علي آبادي -علي كوچي وفرزند محمدعلي آزادگان هم از ديگر كارمندان اداره ي پست بيرجند از اين روستا بوده وهستند .ازميان كارمندان ارتش ونيروي انتظامي وراهنمايي ورانندگي هم بايد از افراد ذيل نام برد :اسحاق يادكار كارمند ژاندارمري كه به رحمت خدا رفته است -عليرضا الهاميان -محمد رضا معنوي پور هردو ازنيروهاي زبده ي نيروي انتظامي -آقاي ...صبوري از نيروهاي ويژه نيروي انتظامي ومحمدعلي كوچي از افسران زبده ونيك نام رانندگي وراهنمايي ونيز مرحوم سيد محمد رضوي كه چهل سال است به رحمت ايزدي رفته از اولين نيروهاي ژاندارمري  بوده است از سرهنگ موسي محققوبرادش علي كوچي نيز بايد به عنوان بچه هاي انقلاب وكميته انقلاب نام برد كه بتازگي باز نشست گرديده است  .ازميان كارمندان بهداري بايداز مسلم افروز وخواهرشان ونيز ياسين كوچي وفاطمه كوچي  وزهراكوچي وتعدادي ديگرنامبرد .ازميان اينها بايد از دودختر محمد علي حسن زاده مفرد نام برد كه يكي دكتر چشم وديگري دكتر داروسازمي باشد وبه خدمت مشغول است واز ريحانه ي آسايش كه بتازگي از رشته داروسازي فارغ التحصيل شده است ودر سيستان وبلوچستان مشغول به خدمت گرديده است بايد نام برد .هم چنين از خانم فتاحيان بايد به عنوان يك پرستار موفق در بيمارستانهاي بيرجند نام برد در كناراينها چندين نفر در فرودگاه هاي كشور وچندين نفر هم در دانشگاه پزشكي وتعدادي هم در كويرتاير وكارخانجات ديگر  ونيز نمايندگي روزنامه هاوقرارگاه محمد رسول الله ونيز مرزباني مشغول بكارند كه به علت نداشتن حضور ذهن از ذكر نام  آنها خودداري مي شود. ادامه ي معرفي اطلاعات ر وستاي كوچ را بوقتي ديگر موكول مي كنم .محمد حسن اسايش.10/07/ ۱۳۹۱

باسمه تعالي -برعكس همه ي آنهايي كه از روز اول مدرسه تنها از گريه ها ي خود مي گويند.من مي خواهم ا ز خوشحالي روز اول مدرسه بگويم :يكي از روزهاي دهه ي اول آبان ماه سال 1343 شمسي بودودريك بعد از ظهرآفتابي مادرم(كه خدا رحمتش كناد )با زن همسايه در پشت بام مسجد روستا -كه در كنار خانه ي ما واقع شده بود .مشغول  جمع وجور كردن گندم هاي شيرزده بود كه معمولا براي غذاي زمستان آماده مي كردند ومن هم كه دوسه روزبودبه جهت تما م شدن قالين بيكار بودم تا قالين بعدي براي بافت آماده وسر كار روي دار قالين بافي كشيده شود ومن به كارخانه باز گردم درآن بعد ظهر آفتابي با يك بچه ي ديگر دركنار مادرم مشغول بازي گوشي ودوندگي بر اطراف گنبذ مسجد بوديم كه نا گهان صداي بوق يك ماشين جيپ روسي چادري توجه ما را به خود جلب كرد با عجله به سمت ماشين رفتيم كه سه نفر از آن پياده شدند وبعد از سلام وعليك با يك نفر از مردم روستابه سمت خانه هاي ده روانه شدند تا دوري بزنند و در كوچه هاي روستا قدم زنان از وضعيت ده باخبر شوندوآقاي بهنيا به راهنما  و سپاه دانش تازه از شهر رسيده روستا را معرفي كند .من به پشت بام مسجد بر گشتم وديدم يكي از مردان ده كه فرزندش در كلاس ششم ابتدايي درروستا ي مجاور درس مي خواندبراي مادرم تعريف مي كرد ومي گفت چند روزپيش به شهر رفته بودم در شهر مي گفتند : مي خواهند براي تما م روستاها معلم مجاني بفرستند تا بچه ها را با سواد كنند.اوادامه داد : آقاي بهنيا كارمند اداره ي ثبت اسنادبيرجند به همراه يك معلم (سپاه دانش ) ويك راهنمااز شهر آمده اند تا ده را به معلم نشان بدهند .خيلي خوب است كاش چند سال قبل اين معلم ها را مي فرستادند تا ما هم بچه هاي مان را به روستاي خراشاد براي درس خواندن نمي فرستاديم.من كه ازشنيدن حرفهاي حاجي غلامرضا ذوق زده شده بودم ودر پوست نمي گنجيدم چون از دست استاد قالي باف كه هرروز مرا كتك مي زد دلم خون بود وحالا مي توانستم به بهانه ي رفتن به مدرسه از كار قاليبافي سربازنم واز دست استاد راحت شوم ونفس تازه اي بكشم .دقايقي طول كشيد تا سپاه دانش وراهنماي تعليماتي وآقاي بهنيا در كوچه هاي روستا چرخي زدند وبه ميدان ده با ز گشتند و با يك مرد ازاهالي روستا كمي صحبت كردند وبعد سپاه دانش را به باغ آقاي بهنيا بردند وبه برزگر باغ سپردند تا شب از او پذيرايي كندوراهنما ي سپاه دانش وآقاي بهنيا-خداوند هردوراغريق رحمت خودگرداند- به شهربا همان ماشين باز گشتند.من هم شناسنامه ام را از مادرم گرفتم كه صبح براي رفتن به مدرسه آماده باشم وآن شب از شادي خوابم نمي برد .خلاصه.فرداصبح شد وما در كنارجوي آبي كه ازكنار ميدان روستا واز ميان خانه هاي ده مي گذشت آب بازي مي كرديم ومادرم داشت لباس مي شست ودوسه مرد هم در ميدان ده -كه سربارريز-نام داشت منتظر بودندكه سپاه دانش با لباسهاي مرتب واطوزده حدود ساعت:/07:30 بامدادبه ميدان ده آمد وبعد از سلام وعليك واحوال پرسي بادومردي كه آنجا آماده بودند.حرفهايي زد ومعلوم شد كه بايد از مردم روستا با صداي بلند دعوت كنند تا شناسنامه هاي فرزندان مدرسه اي خود را بياورند تا سپاه دانش اسم آنها را در دفترثبت كند وبه شهر برود وبراي آنها كتاب وقلم ودفتر وغيره تهيه كند وبه روستابر گردد .يك نفر با صداي بلند جارزد وفريادزد : اهاي مردم ده !شناسنامه هاي بچه هاي خود را بياوريد تا اسم آنها رابراي مدرسه بنويسند ويك نفر برداشت وگفت كو؟بچه اي كه به مدرسه برود. همه پشت كار قاليبافي هستندوكسي بچه نمي دهد كه به مدرسه برود ومرد ديگري كه حاجي محمد نام داشت وشوهر عمه ام بود، گفت:اين بچه واشاره به من كرد ومن هم كه خيلي ذوق مدرسه رفتن داشتم ودوازده سال وهفت ماه هم سن من بودپريدم توي خانه ي خود وشناسنامه ام را فورا آوردم  وبه دست شوهر عمه ام دادم تا او بدست سپاه دانش داد.سپاه دانش اولين اسمي را كه براي مدرسه نوشت ويادداشت نمود.اسم من بود وكم كم مردم شناسنامه ها را آوردند واسم حدود سيزده (13) نفر را براي رفتن به مدرسه آقامعلم روزهاي بعد يادداشت كرد وسپس.از مردم ده براي رفتن به شهر راهنمايي و كمك خواست  تاروانه ي شهر شود روستا از خودماشين نداشت واتوبوسي هم كه از روستاي شش كيلومترپايينتريعني نوفرست  به شهر ميرفت وغروب بر مي گشت رفته بود .باز هم همان حاجي غلامرضا رفت والاغ خودرا آماده كرد ويك نالين رنگين نرم هم بر پشت الاغ گذاشت تا سپاه دانش با آن حدود 14 كيلومتر راه را بپيمايد تا به لب جاده ي بيرجند -زاهدان برسد واز آنجا با ماشينهاي عبوري كه از زاهدان مي آيند به شهربيرجند برودمن هم به سفارش صاحب الاغ مامور شدم همراه آقا معلم تالب جاده بروم والاغ را در آخر كار به روستا بر گردانم وآقا معلم رفت ودرخانه ي موقتي ديشب آماده شد وما هم با حاجي غلامرضاالاغ را به كنار قبرستان ده وكنار ّباغ آقاي بهنيا آورديم تا وقتي آقا معلم برسد بتواند سوار آلاغ شود .وقتي معلم آمد كه راهي شهر شود پرسيد چگونه بايد سوار الاغ شوم وصاحب الاغ - الاغ را بكنار  بلندي برد وبا معذرت خواهي فراوان پريد بالاي آلاغ وگفت : اين جوري سوار شويد.بعدپايين آمد والاغ را ايستاده نگه داشت تا آقا معلم با زحمت سوارالاغ شد وراه افتاديم به سوي جاده.بعد از دوساعت به كنارجاده رسيديم ونيم ساعتي هم طول كشيد تا يك كاميون باري از سمت زاهدان آمد وبا خواهش والتماس آقامعلم روزهاي بعدمن- سوار كاميون شدوبه شهر رفت ومن هم با خوشحالي آلاغ را سوارشدم وبه ده باز گشتم ولحظه شماري مي كردم كه چه وقت سپاه دانش ازشهر به روستا بر گردد؟سه روز طول كشيد تا معلم از شهربه روستاي ما كوچ نهارجان يا همان كوچ خراشاد برگشت ومقداري نقشه و وسايل ديگر با خود از شهر آورده بودومن هم در تمام اين سه شبانه روز نمي خوابيدم ومنتظر بودم معلم بيايد ومن زودتربه مدرسه بروم.شبي كه سپاه دانش به روستا باز گشت .صبح روز بعد كه 15 آبان ماه سال 1343 بود ما بعد از خوردن صبحانه آماده ي رفتن به كلاس  سپاه دانش شديم وقبل ازرسيدن به باغ آقاي بهنيا كه معلم در آن جا مستقر بودوقرار بود در همان جابه مادرس بدهد،مي خوانديم:خورشيد خانم آفتاب كن  يك مشت برنج تو آب كن   ما بچه هاي كرديم  ازسرمايي بمرديم .سرانجام سپاه دانش ازخانه بيرون آمد وماراصدا زد كه به پشت بام برويم ودر آفتاب درمقابل اتاق اومرتب بنشينيم وما هم اين كار راكرديم.معلم به نزد ما آمد وسلام كرد واسم تمامي بچه ها رايك به يك پرسيد.من آخرين نفري بودم كه در كنار ديگران در سمت راست بچه ها قرار گرفته بودم .بعدگفت :بچه ها ! اسم من :محمد رضا شاهقلي است وشمامرا به اسم آقا معلم صدا كنيد.آنگاه چند نقشه آورد وروي ديوار نصب كرد كه روي يكي، چهار قوري بودوروي ديگري چهار آهوبودوروي ديگري چهار كاهوويا روي ديگري چهار سيني بود كه يكي باسه تاي ديگر فرق داشت ومثلا يكي از قوري ها دسته نداشت ويكي ازآهوها دم نداشت و.به همين طريق .ازتماي بچه هاخواست كه :صداي آهو كاهورا با صداي بلندفرياد كنند وبگويند : اخرآهو وكاهو ٌصداي اودارد وبعد گفت درنوشتن هم آخر آهو صداي (او )دارد ونيز:گفت آخر قوري وسيني هم صداي :(اي) داردودرموردنقشه هاي بعدي هم همين طورتوضيح داد ووقتي از همه ي بچه ها خواست كه در قوري ها چه فرقي مي بينندهمه ي افراداشتباه پاسخ دادند ووقتي ازمن پرسيد : شما بگو .گفتم :يكي از قوريها دسته ندارد ويكي از آهوهادم ندارد.پرسيد اسم شما چيست ؟با خجالت گفتم:محمد حسن.آقا معلم خطاب به همه ي بچه ها گفتّ براي آقا محمد حسن دست بزنيدوهمه دست زدندوبا لاخره نزديك ظهرگفت: برويد به خانه هاي تان وبعدازظهر ساعت 2- دوبار ه به كلاس بياييد وماهم عصر به كلاس آمديم وبعداز توضيحات معلم ساعت 4 به خانه باز گشتيم در حالي كه هيچ بچه اي هم گريه نكرده بود وهمگي هم از داشتن چنين معلم خوبي خوشحال بوديم ودر پوست خود از شادي نمي گنجيديم.وبه اينترتيب روز اول ودوهفته ي اول مادر مدرسه صرف آموزش از روي نقشه ها شد وتا درسفربعدي آقامعلم از شهر براي ماكتاب ودفتر وقلم آورد واولين كلمه اي كه به ما ياد داد :آب وبابا بودومن هم درسن دوازده سالگي به مدرسه پا نهادم و توانستم در طول يك سال مدرسه سه كلاس اول ودوم وسوم را بخوانم وسال بعد راهي كلاس چهارم در روستاي مجاوريعني خراشاد شوم. واكنون كه اين خاطرات رابراي شما خوبان بيان مي كنم 48 سال از آن تاريخ گذشته است واكنون بيش از چهل وبلاگ وبيش از 90 فتوبلاگ و آلبوم عكس در سايتهاي ايراني وجهاني ايجاد كرده ام و به نوشتن مشغولم مويد باشيد يادآن روز اول مدرسه وآن معلم دور از ديار  بخيرباد  .محمد بنده خداي تعالي---

باز از كنوز رحمت والطاف كردگار                    آيات صنع در همه عالم شد آشكار

بانفحه ي صبا  دم روح القدس دميد                شد رستخيز عام به صحرا وكوهسار

با حشمت الهي شه ، نوروز زد قدم                 عفريت دي زصحنه برون شد پي فرار

زد خيمه ابر ودر وگهر  ريخت دمبدم                   صحن وسرا ودشت ودمن گشت لاله زار

پير عجوز دهر جواني زسر گرفت                       تاشد بكوهسار ، عيان جلوه ي بهار

تاشد زپرده حسن دل آراي گل عيان                  با لحن خوش  به نغمه ي داوود شد هزار

بلبل به شاخسارطرب جا گرفت وگفت                حمد خدا ونعت نبي ، مدح هفت وچار

وآنگه بخلق مژده يعيدين داد فاش                      نوروز باستاني ومولود شهريار

تا شد عيان زماه رجب ليله ي نخست                 تابنده شد زبرج ولايت مه وقار

مولود شد محمد باقر (ع) زفاطمه                        درياي علم مصطفوي ، مفخر كبار

مر آت حق شهنشه علم اليقين كزاو                  دين خدا وشرع و  نبي گفت آشكار

پنجم وصي احمد مرسل ، ولي حق                   كزاو علوم اول وآخر شد اشكار

مهرش بهار باطرب وقهراو خزيف                        حبش جنان ودشمنيش شد جهيم نار

(آذر) گدايي در اوكن زحق طلب                       زان منصب شهانه به عالم كن افتخار--

---ديوان آذر -جلد اول -ص 86-چاپ سوم-1348 شمسي -چاپ خانه ي طوس مشهد-آذرخراساني--

دوشنبه 1 3 1391 4:27 بعد از ظهر
مژده كه شد شام محبان سحر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر---- مژده كه ميلاد بتول است بتول خرمي آل رسول است رسول شادي ارباب عقول است عقول اهل ولاگاه وصول است وصول دوستي دختر خيرالبشر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر------------ مژده كه شدطلعت زهرا عيان گشت منور همه كون ومكان شدبه خديجه ز خدا رايگان زهره ي بي مثل وعطا در زمان آنكه بود مام شبير وشبر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر---------- مژده كه رخ كرده عيان فاطمه چهره نموده بجهان فاطمه كرده جهان رشك جنان فاطمه گشته زرخ جلوه كنان فاطمه برده همي جلوه زشمس وقمر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر ------- مژده كه صديقه پديدار شد جلوه كنان مطلع انوار شد صحن چمن يكسره گلزار شد دشت ودمن تحتها الانهار شد خرم ازاو گشت جهان سربسر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر------ مژده كه خاتون دو عالم رسيد فخر زنان بانوي اعظم رسيد مايه ي فخريه ي آدم رسيد همسر حيدرشه اكرم رسيد شد متولد صدف هر گهر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر---- به نقل از ديوان آذر-جلد دوم -ص ۴۹- سروده حاج غلامرضا آذر حقيقي خراساني-انتشارات طوس مشهد - چاپ ۱۳۴۸ شمسي ----

مژده كه شد شام محبان سحر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر---- مژده كه ميلاد بتول است بتول خرمي آل رسول است رسول شادي ارباب عقول است عقول اهل ولاگاه وصول است وصول دوستي دختر خيرالبشر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر------------ مژده كه شدطلعت زهرا عيان گشت منور همه كون ومكان شدبه خديجه ز خدا رايگان زهره ي بي مثل وعطا در زمان آنكه بود مام شبير وشبر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر---------- مژده كه رخ كرده عيان فاطمه چهره نموده بجهان فاطمه كرده جهان رشك جنان فاطمه گشته زرخ جلوه كنان فاطمه برده همي جلوه زشمس وقمر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر ------- مژده كه صديقه پديدار شد جلوه كنان مطلع انوار شد صحن چمن يكسره گلزار شد دشت ودمن تحتها الانهار شد خرم ازاو گشت جهان سربسر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر------ مژده كه خاتون دو عالم رسيد فخر زنان بانوي اعظم رسيد مايه ي فخريه ي آدم رسيد همسر حيدرشه اكرم رسيد شد متولد صدف هر گهر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر---- به نقل از ديوان آذر-جلد دوم -ص ۴۹- سروده حاج غلامرضا آذر حقيقي خراساني-انتشارات طوس مشهد - چاپ ۱۳۴۸ شمسي ----

دسته ها : مژده كه شد شام محبان سحر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر - مژده كه ميلاد بتول است بتول خرمي آل رسول است رسول شادي ارباب عقول است عقول اهل ولاگاه وصول است وصول دوستي دختر خيرالبشر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر - مژده كه شدطلعت زهرا عيان گشت منور همه كون ومكان شدبه خديجه ز خدا رايگان زهره ي بي مثل وعطا در زمان آنكه بود مام شبير وشبر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر - مژده كه رخ كرده عيان فاطمه چهره نموده بجهان فاطمه كرده جهان رشك جنان فاطمه گشته زرخ جلوه كنان فاطمه برده همي جلوه زشمس وقمر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر - مژده كه صديقه پديدار شد جلوه كنان مطلع انوار شد صحن چمن يكسره گلزار شد دشت ودمن تحتها الانهار شد خرم ازاو گشت جهان سربسر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر - مژده كه خاتون دو عالم رسيد فخر زنان بانوي اعظم رسيد مايه ي فخريه ي آدم رسيد همسر حيدرشه اكرم رسيد شد متولد صدف هر گهر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر - به نقل از دیوان آذر خراسانی- همراه با چهارده معصوم - جلد دوم - درمورد غدیر - سروده حاج غلامرضا آذر حقيقي خراساني - انتشارات طوس مشهد - چاپ ۱۳۴۸ شمسي
پنج شنبه 28 2 1391 1:33 بعد از ظهر

34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم           محتاج برادران وخویشان نشوم

بی منت خلق خود مرا روزی ده               تا از درتو بر در ایشان نشوم.   یا الله

 

35-یارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور یقین دلم منور گردان

 

روزی من سوخته ی سرگردان              بی منت مخلوق میسر گردان.  یاالله

 

36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان

 

در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوی توست بازم گردان.  یا الله

 

37-یارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقایق خواصم گردان

 

از عقل جفاکار، دل افگار شدم              دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان .   یا الله

 

38-برگوش دلم زغیب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان

 

یارب که به دوستی مردان رهت          این گمشده ی مرا به من باز رسان.   یا الله

 

39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان       آوازه ی دردم به همآواز رسان

 

آنکس که من از فراق او غمگینم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  یا الله

 

40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای        تا چند روم در بدر وجای به جای

 

یا خانه ی امید مرا ،در بربند               یا قفل مهمات مرا در بگشای.   یا الله

 

41-یارب نظری برمن سر گردان کن        لطفی به من دل شده ی حیران کن

 

با من مکن آنچه من سزای آنم             آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله

 

42-یارب یارب کریمی وغفاری!           رحمان ورحیم وراحم وستاری

 

خواهم که به رحمت خداوندی خویش     این بنده ی شرمنده فرو نگذاری.    یا ا لله*

 

*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن  مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای  همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش

فكر نكنم شما اين شعر رو به طور كامل جايي ديده باشيد .

عصر يك جمعه ي دلگير

دلم گفت بگويم بنويسم كه چرا عشق به انسان نرسيده است؟

چرا آب به گلدان نرسيده است؟

چرا لحظه ي باران نرسيده است؟

وهر كس كه در اين خشكي دوران به لبش جان نرسيده است

به ايمان نرسيده است

و غم عشق به پايان نرسيده است.

بگو حافظ دلخسته زشيراز بيايد،

بنويسد كه هنوزم كه هنوز است چرا يوسف گمگشته به كنعان نرسيده است ؟

چرا كلبه احزان به گلستان نرسيده است؟

دل عشق ترك خورد،

گل زخم نمك خورد،

زمين مرد،

زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد،

زمين مرد، زمين مرد ،

خداوند گواه است،دلم چشم به راه است،

و در حسرت يك پلك نگاه است،

ولي حيف نصيبم فقط آه است و همين آه خدايا برسد كاش به جايي،

برسد كاش صدايم به صدايي…

***

عصر اين جمعه ي دلگير

وجود تو كنار دل هر بيدل آشفته شود حس،

تو كجايي گل نرگس؟

به خدا آه نفس هاي غريب تو كه آغشته به حزني ست زجنس غم و ماتم،

زده آتش به دل عالم و آدم

مگر اين روز و شب رنگ شفق يافته، در سوگ كدامين غم عظمي به تنت رخت عزا كرده اي؟ اي عشق مجسم!

كه به جاي نم شبنم

بچكد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت.

نكند باز شده ماه محرم كه چنين مي زند آتش به دل فاطمه آهت

به فداي نخ آن شال سياهت

به فداي رخت اي ماه!

بيا
صاحب اين بيرق و اين پرچم و اين مجلس و اين روضه و اين بزم توئي ،

آجرك الله!

عزيز دو جهان يوسف در چاه ،

دلم سوخته از آه نفس هاي غريبت

دل من بال كبوتر شده

خاكستر پرپرشده،

همراه نسيم سحري

روي پر فطرس معراج نفس گشته هوايي

و سپس رفته به اقليم رهايي،

به همان صحن و سرايي كه شما زائر آني

و خلاصه شود آيا كه مرا نيز به همراه خودت

زير ركابت

ببري تا بشوم كرب و بلايي؟

به خدا در هوس ديدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،

نگهم خواب ندارد،

قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد،

شب من روزن مهتاب ندارد،

همه گويند به انگشت اشاره

مگر اين عاشق بيچاره ي دلداده ي دلسوخته ارباب ندارد

تو كجايي؟

تو كجايي؟

شده ام باز هوايي،شده ام باز هوايي…

***

گريه كن

گريه وخون گريه كن، آري

كه هر آن مرثيه را خلق شنيده است

شما ديده اي آن را

و اگر طاقتتان هست،

كنون من نفسي روضه ز مقتل بنويسم،

و خودت نيز مدد كن كه قلم در كف من

هم چو عصا در يد موسي بشود چون تپش موج مصيبات بلند است،

به گستردگي ساحل نيل است،

و اين بحر طويل است

وببخشيد كه اين مخمل خون، بر تن تبدار حروف است

كه اين روضه ي مكشوف لهوف است،

عطش بر لب عطشان لغات است

و صداي تپش سطر به سطرش همگي موج مزن آب فرات است،

و ارباب همه سينه زنان، كشتي آرام نجات است ،

ولي حيف كه ارباب «قتبل العبرات» است،

ولي حيف كه ارباب«اسير الكربات» است،

ولي حيف هنوزم كه هنوز است

حسين ابن علي تشنه ي يار است

و زني محو تماشاست زبالاي بلندي،

الف قامت او دال و همه هستي او در كف گودال و سپس آه كه «الشّمرُ »

خدايا چه بگويم «كه شكستند سبو را و بريدند »

دلت تاب ندارد

به خدا با خبرم

مي گذرم از تپش روضه كه خود غرق عزايي،

تو خودت كرب و بلايي،

قسمت مي دهم آقا به همين روضه كه در مجلس ما نيز بيايي،

تو كجايي … تو كجايي… .

شاعر :

سيد حميدرضا برقعي-به نقل از سايت مسجدمقدس جمكران -كانون وبلاگهاي مهدوي

مژده كه شد شام محبان سحر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر---- مژده كه ميلاد بتول است بتول خرمي آل رسول است رسول شادي ارباب عقول است عقول اهل ولاگاه وصول است وصول دوستي دختر خيرالبشر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر------------ مژده كه شدطلعت زهرا عيان گشت منور همه كون ومكان شدبه خديجه ز خدا رايگان زهره ي بي مثل وعطا در زمان آنكه بود مام شبير وشبر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر---------- مژده كه رخ كرده عيان فاطمه چهره نموده بجهان فاطمه كرده جهان رشك جنان فاطمه گشته زرخ جلوه كنان فاطمه برده همي جلوه زشمس وقمر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر ------- مژده كه صديقه پديدار شد جلوه كنان مطلع انوار شد صحن چمن يكسره گلزار شد دشت ودمن تحتها الانهار شد خرم ازاو گشت جهان سربسر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر------ مژده كه خاتون دو عالم رسيد فخر زنان بانوي اعظم رسيد مايه ي فخريه ي آدم رسيد همسر حيدرشه اكرم رسيد شد متولد صدف هر گهر ماه رخ فاطمه شد جلوه گر---- به نقلاز ديوانآذر-جلد دوم -ص ۴۹- سروده حاج غلامرضا آذر حقيقي خراساني-انتشارات طوس مشهد - چاپ ۱۳۴۸ شمسي ----

امام حسن عسكري(ع) درولادت امام حسن عسكري :مژده كه شد چهره نما عسكري گشت عيان نور خدا عسكري مژده كه در جلوه رخ يار شد جلوه كنان مظهر دادار شد حسن حشن باز پديدار شد كون ومكان مطلع الانوار شد گشت زرخ پرده گشا عسكري گشت عيان نور خدا عسكري مژده به ياران كه حسن آمده عسكري آن فخر زمن آمده خرمي دهر كهن آمده8 آز مه رخ پرده فكن آمده كرده عيان ماه لقا عسكري گشت عيان نور خدا عسكري مژده كه در هشتم ثاني ربيع گشته عيان عارض بدرعسكري شكر خداوند بصير وسميع كزرخ آن شمس مقام رفيع داده در ايجاد صفا عسكري گشت عيان نور خدا عسكري مژده كهپيري جهان شد جوان گشت منور همه كون ومكان شد متولد شه با عز وشان شبل نقي والد شاه زمان نور خداشمس هدي عسكري گشت عيان نور خدا عسكري --- به نقل از ديوان آذر جلد دوم-ص138-چاپخانه طوس مشهد -1382 هجري قمري- برچسب‌ها: گشت عيان نورخدا عسكري, پرده گشاعسكري, نور خدا, شمس هدي عسكري ادامه مطلب + نوشته شده در ساعت 15:17 توسط mha3131 | يك نظر عيد غدير مباركباد عيد غدير مبارك باد برچسب‌ها: عيد غدير مبارك با د, جشن غدير مبارك باد, خطابه غدير, غدير خم + نوشته شده در ساعت 11:28 توسط mha3131 | يك نظر ولادت باسعادت رسول الله (ص) مژده كه ميلاد شه خاتم است عيد سعيد نبي اكرم است مزده كه مسروري عالم رسيد خرمي عالم وآدم رسيد هادي كل ُ سيد خاتم رسيد منجي عالم شه اكرم رسيد خرم از او خاطره ي عالم است عيد سعيد نبي اكرم است---- مزده كه بي پرده رخ يار شد جلوه ي محبوب پديدارشد كعبه از او مطلع انوار شد دشت ودمن تحت الانهار شد عالم ايجاد از او خرم است عيد سعيد نبي اكرم است---- مزده كه شد نور خدا آشكار يافت تولد شه ملك وقار احمد محمود شه تاجدار آنكه به ايجاد بود شهريار اهل ولا خرمي عالم است عيد سعيد نبي اكرم است --- مژده كه پير فلك آمد جوان گشت منور همه كون ومكان از رخ دلجوي شه انس وجان فخر بشر خاتم پيغمبران آنكه از او فخر بني آدم است عيد سعيد نبي اكرم است جاد اول ديوان آذر خراساني (حاج سيد غلامرضا آذر حقيقي-چاپ افست اسلاميه -مشهد-چاپ چهارم -1348 شمسي ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ده مژده كه ختم انبيا ظاهر شد انوار تجلي خدا ظاهر شد فرمان محمدا رسول الهي بهرش زكريم ذوالعطا ظاهر شد --ص28 -ارمغان كربلا -نادعلي كربلايي-انتشارات خزر-تهران----------- -----------------------------(خورشيدسعادت)------- --------------------- البشارت كه بما صبح سعادت آمد مفخر كون ومكان باعث خلقت آمد روشن از نور جمالش همه ي عالم شد عقل كل ختم رسل مظهر رجمت آمد نبي مكي امي زپس پرده ي غيب از پي راهنمايي وهدايت آمد كلبه ي بنت وهب طعنه بعالم زد وگفت كه به آ غوش من آن شمس سعادت آمد طاق كسري عجم طاقت ديدار نداشت جاري از رود سماوي ،يد عصمت آمد لات واصنام بخاك از سر خجلت افتاد سرنگون تخت شهان زان يد قدرت آمد دسته دسته ملكاز عالم بالا به زمين شادمان ف تلبيه گو بهرزيارت آمد رانده ابليس شد از عالم بالا گفتا اين چه شوديست مگر روز قيامت آمد گفت جبريل جوابش كه زسر حد كمال شافع محشر وفرمانده ي امت آمد باد ، گو مژده رساند بسليمان جهان كه شه عرش مكان ،حامل رفعت آمد يوسف مصر دگر حسن فروشي نكند چون كه بيند بجهان كان ملاحت آمد دگر از حاتم طايي نتوان گفت سخن زانكه بهر كرم و لطف وسخاوت آمد زكمالش ،زجمالش ،زمقامش زخدا احسن الله وتبارك بشهادت آمد حامل حكم خدا فخريه بنمايد چون خادم درگه آن شمس ولايت آمد مدح اوزينت قرآن الهي باشد فرق او مفتخر تاج نبوت آمد آيه آيه همه ي معني قرآن كريم شاهد خوبي اين منجي امت آمد هم به انجيل وزبور وصحف وتوراتش مدح وتوصيف محمد زدرايت آمد تهنيت باد به افراد مسلمان جهان نقطه ي مركزي روز شفاعت آمد (كربلايي) زگدايي در خانه ي او شكر لله كه دلت كنج محبت آمد--- ----به نقل از ارمغان كربلا(كتاب سوم) نادعلي كربلايي-انتشارات خزر -تهران-

سه شنبه 22 12 1391 10:52 بعد از ظهر

ميلاد حسن  سبط رسول است امشب                   تبريك بزهراي بتول است امشب

شادند محمد وعلي زاين مولود                              خوش باش دعاي ما قبول است امشب ----

در كاخ نزول وحي ، قرآن آمد                                   با آيه ي نور ، نور يزدان آمد

از فاطمه وساقي كوثر ، پسري                                با نور محمدي نمايان آمد-----

--------سرود ولادت اما مجتبي( كريم اهل بيت )عليه السلام----------

پيك شادي دوستان را خوش خبر آورده است                خوش خبر بر دوستان پيك سحر آورده است

نيمه ي ماه خدا ، ماهي دگر آورده است                      سينه ي سينا عيان نور از شجر آورده است

--مژده اي اهل ولا طوبي ثمر آورده است                    يا محمد دخترت امشب پسر آورده است ----

باز شد بار دگر از مرحمت درهاي خق                          باب دوزخ بسته شد از لطف بي همتاي حق

بر سفير اعظم آمد آيت كبراي حق                             نيمه ي ماه صيام از بهر مهمانهاي حق

---نعمت بي منتها از داد گر آورده است                      يا محمد دخترت امشب پسر آورده است ---

نور باران آسمان گرديده از ماه زمين                               شد منور زاين تجلي كاخ دانشگاه دين

آشكار از بارگاه طيبين وطاهرين                                سبط اكبر آمده از دخت ختم المرسلين

---پيشوا ، بر امت خيرالبشر آورده است                      يا محمد دخترت امشب پسر آورده است ---

دسته دسته بر زمين آمد ملك از آسمان                       بهر تبريك وبشارت سوي ختم مرسلان

بحر رحمت شد بطغيان زامر خلاق جهان                      دست قدرت ازدودرياي شرف  امشب عيان

---ازبراي ساقي كوثر ، گهر آورده است                       يا محمد دخترت امشب پسر آورده است----

ماه گردون چشم عبرت دوخته سوي زمين              ازبراي كسب فيض از چهره ي خورشيد دين

كاخ وحي كبريا روشن شداز نور مبين                       چشم عين الله اعظم باد روشن كين چنين

---زهره ظاهر ازگريبانش قمر آورده است                       يا محمد دخترت امشب پسر آورده است ---

آمد آن استاد دانشگاه ختم الانبيا                                   آمد آن روشنگر برنامه ي صلح وصفا

آمد آن رهبر كه حق را سازد از باطل جدا                             پرده از رخ بر گرفات آيينه ي ايزد نما

---جلوه ي حسنش جهان را زيب وفر آورده است               يا محمد دخترت امشب پسر آورده است---

زاده ي ياسين والرحمن ورمز هل اتي                                 سيد جنت كه جنت باشدازاو ،پربها

شمس افلاك جلالت ، زينت اهل كسا                             مجتبي، نورالهدي ،فخرالدجا ،كنزالخفا

---از حجاب غيب امشب سر بدر آورده است                   يا محمد دخترت امشب پسر آورده است ---

كرده نوراني جهان را دختر خيرالانام                              ظاهر آورده زخود برشير حق ، بدر تمام

راضيه ، مرضيه ، زهرا ، فاطمه ، ام الامام                      شد زديدار دلآراي عزيزش ، شادكام

---گنج حلم وعلم ودانش بر بشر آورده است                  يا محمد دخترت امشب پسر آورده است --

شاد وخرم زين پسر پيغمبر والا تبار                              لب گشوده همچنان  گل بهر شكر كردگار

كآمده ازدخترش،زهرا ، امامي آشكار                            قهرمان علم ودانش ، خوش دال افتخار

--ازبراي شيعه ي اثني عشر آورده است                        يا محمد دخترت امشب پسر آورده است ---

تشنه ي آب ولا را گو كه آمد بحر علم                             آنكه جاري گردد ازاو صد هزاران نهرعلم

آنكه گفتارش بود زينتفزاي دهر علم                               صانع قدرت نام از بهر باب شهر علم

--در مدينه از كرم در كوب زر آورده است                      يا محمد دخترت امشب پسر آورده است---

هركسي دارد ولاي آن شه دنيا ودين                          يا علي محشور ميگردد بفردوس برين

دشمنانش را بسوزد نار روز واپسين                        ( كربلايي ) زاين مديحه حضرت روح الامين

--ازبراي طوطي طبعت شكر آورده است                    يا محمد دخترت امشب پسر آورده است---

--نقل از صص ۷۷-۸۰ -ارمغان كربلا كتاب سوم -اثر طبع نادعلي كربلايي (پدر شهيدين كربلايي)-انتشارات خزر -تهران

 

مژده كه شد شام محبان سحر                                ماه رخ فاطمه شد جلوه گر----

مژده كه ميلاد بتول است بتول                               خرمي آل رسول است رسول

شادي ارباب عقول است عقول                               اهل ولاگاه وصول است وصول

دوستي دختر خيرالبشر                          ماه رخ فاطمه شد جلوه گر------------

مژده كه شدطلعت زهرا عيان                              گشت منور همه كون ومكان

شدبه خديجه ز خدا رايگان                                 زهره ي بي مثل وعطا در زمان

آنكه بود مام شبير وشبر                           ماه رخ فاطمه شد جلوه گر----------

مژده كه رخ كرده عيان فاطمه                                چهره نموده بجهان فاطمه

كرده جهان رشك جنان فاطمه                              گشته زرخ جلوه كنان فاطمه

برده همي جلوه زشمس وقمر                               ماه رخ فاطمه شد جلوه گر -------

مژده كه صديقه پديدار شد                                   جلوه كنان مطلع انوار شد

صحن چمن يكسره گلزار شد                               دشت ودمن تحتها الانهار شد

خرم ازاو گشت جهان سربسر                             ماه رخ فاطمه شد جلوه گر------

مژده كه خاتون دو عالم رسيد                            فخر زنان بانوي اعظم رسيد

مايه  ي فخريه ي آدم رسيد                             همسر حيدرشه اكرم رسيد

شد متولد صدف هر گهر                                 ماه رخ فاطمه شد جلوه گر----

به نقلاز ديوانآذر-جلد دوم -ص ۴۹- سروده حاج غلامرضا آذر حقيقي خراساني-انتشارات طوس مشهد -

چاپ ۱۳۴۸ شمسي ----

دختر ختم رسل حجت دادار منم محرم راز دل حيدر كرار منم معني سوره ي كل كوثر وآن فيض عظيم كه بقرآن بود از خالق غفار منم مام شبير وشبر ،شافعه ي روز حساب شجر طيبه ي احمد مختار منم آنكه از بعد پدر قلب فكارش خون شد از جفا وستم فرقه ي كفار منم آنكه بر خاست بياري امام ودينش تازيانه بتنش خورده زاشرار منم آنكه شد محسن شش ماهه ي مظلومش سقط بي گنه از لگد وآن در وديوار منم آنكه اززخم زبان وستم وظلم عدو غير ناله نبدش در همه دم كار منم آنكه زد ثاني نمرود برويش سيلي روز شد درنظرش همچو شب تار منم آنكه از حق طلب مرگ خودش را ميكرد نزد قبر پدرش با دل خونبار منم آنكه در روز جزا جمع محبينش را برهاند زغم واهمه ي نار منم---- آنكه بر (كرببلايي) بدهد روز حساب حسنات صله بر گفتن اشعار منم --ص66-67 -كتاب سوم -ارمغان كربلا-نادعلي كربلايي-انتشارات خزر-تهران----- اشك قلم (زبان حضرت زهرا (س) :---- زبعد مرگ تواي مايه ي اميد پدر جان شدم ززندگي خويش نااميد پدر جان زدرد پهلوورنج فراق وسيلي دشمن بزيربار مصيبت قدم خميد پدر جان بجرم آنكه حمايت زشوهرم بنمودم ببين كه رشته ي عمرم عدوبريد پدرجان بجاي مزدرسالت ازاين گروه ستمگر شده است محسن مظلوم من شهيد پدرجان رخم زسيلي اعدا كبو دگشته ونيلي شده زبعد تو موي سرم سپيد پدرجان براي غصب فدك ناسپاس خصم نمك خور چگونه پرده ي حرمت زما دريد پدرجان گواه باش كه مرگ خود از خدا طلبيدم زبس كه زخم زبان بر دلم رسيد پدرجان ببين پدر كه دل سنگ شد كباب بحالم زبس كه اشك غم از ديده ام چكيد پدرجان زديده ي قلم (كربلايي)اشك ببارد سياه گشت همه صفحه ي سپيد پدرجان --ص 68 -همان منبع فوق -انتشارات خزر -تهران --- ارمغان زهرا(س):---- زامت هديه اي از دار دنيا مي برد زهرا نشاني از فداكاري به عقبا مي برد زهرا تن مجروح وبازوي كبود وروي نيلي را همانا مخفيانه سوي بابا مي برد زهرا شكسته استخوان وقامت ازغم دوتايش را بسوي دادگاه حي يكتا مي برد زهرا زاشك ديده دارد شيشه اي را در كفن پنهان شبانه در لحد از بهر فردا ميبرد زهرا زسجد بردن حبل المتين با بازوي بسته نوشته نامه اي با اشك مولا مي برد زهرا از آن ضرب غلاف تيغ قنفذ بسته بازو را شكسته شاخه ي طوبي به طوبا مي برد زهرا زمسمادودروضرب لگد زآن آتش افروزي شكايتهاي گوناگون زاعدامي برد زهرا زبس زخم زبان آمد به قلب نازنين او دلي مجروح از بهر مداوا مي برد زهرا زقتل محسن مظلوم و آن مسمار غم افزا به محشر جوهري از بهر امضا مي برد زهرا بنال اي (كربلايي)روز وشب زين ماتم عظما كه بهر محسنش سوغات دنيا مي برد زهرا ---نادعلي كربلايي -به نقل ز ارمغان كربلا -ص 69 -انتشارات خزر -تهران--

دختر ختم رسل حجت دادار منم                             محرم راز دل حيدر كرار منم    

معني سوره ي كل كوثر وآن فيض عظيم                  كه بقرآن بود از خالق غفار منم

مام شبير وشبر ،شافعه ي روز حساب                   شجر طيبه ي احمد مختار منم

آنكه از بعد پدر قلب فكارش خون شد                    از جفا وستم فرقه ي كفار منم 

آنكه بر خاست بياري امام ودينش                        تازيانه بتنش خورده زاشرار منم

آنكه شد محسن شش ماهه ي مظلومش سقط        بي گنه از لگد وآن در وديوار منم

آنكه اززخم زبان وستم وظلم عدو                       غير ناله نبدش در همه دم كار منم

آنكه زد ثاني نمرود برويش سيلي                    روز شد درنظرش همچو شب تار منم

آنكه از حق طلب مرگ خودش را ميكرد              نزد قبر پدرش با دل خونبار منم

آنكه در روز جزا جمع محبينش را                    برهاند زغم واهمه ي نار منم----

          

آنكه بر (كرببلايي) بدهد روز حساب                حسنات صله بر گفتن اشعار منم

--ص66-67 -كتاب سوم -ارمغان كربلا-نادعلي كربلايي-انتشارات خزر-تهران-----

اشك قلم (زبان حضرت زهرا (س) :----

زبعد مرگ تواي مايه ي اميد پدر جان             شدم ززندگي خويش نااميد پدر جان

            زدرد پهلوورنج فراق وسيلي دشمن       بزيربار مصيبت قدم خميد پدر جان

بجرم آنكه حمايت زشوهرم بنمودم                  ببين كه رشته ي عمرم عدوبريد پدرجان

بجاي مزدرسالت ازاين گروه ستمگر          شده است محسن مظلوم من شهيد پدرجان

رخم زسيلي اعدا كبو دگشته ونيلي        شده زبعد تو موي سرم سپيد پدرجان

براي غصب فدك ناسپاس خصم نمك خور      چگونه پرده ي حرمت زما دريد پدرجان

گواه باش كه مرگ خود از خدا طلبيدم         زبس كه زخم زبان بر دلم رسيد پدرجان

ببين پدر كه دل سنگ شد كباب بحالم       زبس كه اشك غم از ديده ام چكيد پدرجان

زديده ي قلم (كربلايي)اشك ببارد            سياه گشت همه صفحه ي سپيد پدرجان

--ص 68 -همان منبع فوق -انتشارات خزر -تهران ---  ارمغان زهرا(س):----

زامت هديه اي از دار دنيا مي برد زهرا          نشاني از فداكاري به عقبا مي برد زهرا

تن مجروح وبازوي كبود وروي نيلي را                 همانا مخفيانه سوي بابا مي برد زهرا

شكسته استخوان وقامت ازغم دوتايش را          بسوي دادگاه حي يكتا مي برد زهرا

زاشك ديده دارد شيشه اي را در كفن پنهان       شبانه در لحد از بهر فردا ميبرد زهرا

زسجد بردن حبل المتين با بازوي بسته             نوشته نامه اي با اشك مولا مي برد زهرا

از آن ضرب غلاف تيغ قنفذ بسته بازو را        شكسته شاخه ي طوبي به طوبا مي برد زهرا

زمسمادودروضرب لگد زآن آتش افروزي        شكايتهاي گوناگون زاعدامي برد زهرا

زبس زخم زبان آمد به قلب نازنين او          دلي مجروح از بهر مداوا مي برد زهرا

زقتل محسن مظلوم  و آن مسمار غم افزا    به محشر جوهري از بهر امضا مي برد زهرا

بنال اي (كربلايي)روز وشب زين ماتم عظما     كه بهر محسنش سوغات دنيا مي برد زهرا

---نادعلي كربلايي -به نقل ز ارمغان كربلا -ص 69 -انتشارات خزر -تهران--

سه شنبه 12 2 1391 5:32 بعد از ظهر

باسمه تعالی -برعکس همه ی آنهایی که از روز اول مدرسه تنها از گریه ها ی خود می گویند.من می خواهم ا ز خوشحالی روز اول مدرسه بگویم :یکی از روزهای دهه ی اول آبان ماه سال 1343 شمسی بودودریک بعد از ظهرآفتابی مادرم(که خدا رحمتش کناد )با زن همسایه (مادر حاجی کلوخ)در پشت بام مسجد روستا -که در کنار خانه ی ما واقع شده بود .مشغول  جمع وجور کردن گندم های شیرزده بود که معمولا برای غذای زمستان آماده می کردند ومن هم که دوسه روزبودبه جهت تما م شدن قالین بیکار بودم تا قالین بعدی برای بافت آماده وسر کار روی دار قالین بافی کشیده شود ومن به کارخانه باز گردم درآن بعد ظهر آفتابی با یک بچه ی دیگر درکنار مادرم مشغول بازی گوشی ودوندگی بر اطراف گنبذ مسجد بودیم که نا گهان صدای بوق یک ماشین جیپ روسی چادری توجه ما را به خود جلب کرد با عجله به سمت ماشین رفتیم که سه نفر از آن پیاده شدند وبعد از سلام وعلیک با یک نفر از مردم روستابه سمت خانه های ده روانه شدند تا دوری بزنند و در کوچه های روستا قدم زنان از وضعیت ده باخبر شوندوآقای بهنیا به راهنما  و سپاه دانش تازه از شهر رسیده روستا را معرفی کند .من به پشت بام مسجد بر گشتم ودیدم یکی از مردان ده(حاجی غلامرضا) که فرزندش در کلاس ششم ابتدایی درروستا ی مجاور درس می خواندبرای مادرم تعریف می کرد ومی گفت چند روزپیش به شهر رفته بودم در شهر می گفتند : می خواهند برای تما م روستاها معلم مجانی بفرستند تا بچه ها را با سواد کنند.اوادامه داد : آقای بهنیا کارمند اداره ی  دتدگستریبیرجند به همراه یک معلم (سپاه دانش ) ویک راهنمااز شهر آمده اند تا ده را به معلم نشان بدهند .خیلی خوب است کاش چند سال قبل این معلم ها را می فرستادند تا ما هم بچه های مان را به روستای خراشاد برای درس خواندن نمی فرستادیم.من که ازشنیدن حرفهای حاجی غلامرضا ذوق زده شده بودم ودر پوست نمی گنجیدم چون از دست استاد قالی باف که هرروز مرا کتک می زد دلم خون بود وحالا می توانستم به بهانه ی رفتن به مدرسه از کار قالیبافی سربازنم واز دست استاد راحت شوم ونفس تازه ای بکشم .دقایقی طول کشید تا سپاه دانش وراهنمای تعلیماتی وآقای بهنیا در کوچه های روستا چرخی زدند وبه میدان ده با ز گشتند و با یک مرد ازاهالی روستا کمی صحبت کردند وبعد سپاه دانش را به باغ آقای بهنیا بردند وبه برزگر باغ سپردند تا شب از او پذیرایی کندوراهنما ی سپاه دانش(مرحوم لطفی) وآقای بهنیا-خداوند هردوراغریق رحمت خودگرداند- به شهربا همان ماشین باز گشتند.من هم شناسنامه ام را از مادرم گرفتم که صبح برای رفتن به مدرسه آماده باشم وآن شب از شادی خوابم نمی برد .خلاصه.فرداصبح شد وما در کنارجوی آبی که ازکنار میدان روستا واز میان خانه های ده می گذشت آب بازی می کردیم ومادرم داشت لباس می شست ودوسه مرد هم در میدان ده -که سربارریز-نام داشت منتظر بودندکه سپاه دانش با لباسهای مرتب واطوزده حدود ساعت:/07:30 بامدادبه میدان ده آمد وبعد از سلام وعلیک واحوال پرسی بادومردی که آنجا آماده بودند.حرفهایی زد ومعلوم شد که باید از مردم روستا با صدای بلند دعوت کنند تا شناسنامه های فرزندان مدرسه ای خود را بیاورند تا سپاه دانش اسم آنها را در دفترثبت کند وبه شهر برود وبرای آنها کتاب وقلم ودفتر وغیره تهیه کند وبه روستابر گردد .یک نفر  (موسی حسین محمد حسینا)با صدای بلند جارزد وفریادزد : آهای مردم ده !شناسنامه های بچه های خود را بیاورید تا اسم آنها رابرای مدرسه بنویسند ویک نفر(محمد علی غلام حسین کر بلایی علی) برداشت وگفت کو؟بچه ای که به مدرسه برود. همه پشت کار قالیبافی هستندوکسی بچه نمی دهد که به مدرسه برود ومرد دیگری که حاجی محمد نام داشت وشوهر عمه ام بود، گفت:این بچه واشاره به من کرد ومن هم که خیلی ذوق مدرسه رفتن داشتم ودوازده سال وهفت ماه هم سن من بودپریدم توی خانه ی خود وشناسنامه ام را فورا آوردم  وبه دست شوهر عمه ام دادم تا او بدست سپاه دانش داد.سپاه دانش اولین اسمی را که برای مدرسه نوشت ویادداشت نمود.اسم من بود وکم کم مردم شناسنامه ها را آوردند واسم حدود سیزده (13) نفر را برای رفتن به مدرسه ،آقامعلم روزهای بعد یادداشت کرد وسپس.از مردم ده برای رفتن به شهر راهنمایی و کمک خواست  تاروانه ی شهر شود روستا از خودماشین نداشت واتوبوسی هم که از روستای شش کیلومترپایینتریعنی نوفرست  به شهر میرفت وغروب بر می گشت رفته بود .باز هم همان حاجی غلامرضا رفت والاغ خودرا آماده کرد ویک نالین رنگین نرم هم بر پشت الاغ گذاشت تا سپاه دانش با آن حدود 14 کیلومتر راه را بپیماید تا به لب جاده ی بیرجند -زاهدان برسد واز آنجا با ماشینهای عبوری که از زاهدان می آیند به شهربیرجند برودمن هم به سفارش صاحب الاغ مامور شدم همراه آقا معلم تالب جاده بروم والاغ را در آخر کار به روستا بر گردانم وآقا معلم رفت ودرخانه ی موقتی دیشب آماده شد وما هم با حاجی غلامرضاالاغ را به کنار قبرستان ده وکنار ّباغ آقای بهنیا آوردیم تا وقتی آقا معلم برسد بتواند سوار آلاغ شود .وقتی معلم آمد که راهی شهر شود پرسید چگونه باید سوار الاغ شوم وصاحب الاغ - الاغ را بکنار  بلندی برد وبا معذرت خواهی فراوان پرید بالای آلاغ وگفت : این جوری سوار شوید.بعدپایین آمد والاغ را ایستاده نگه داشت تا آقا معلم با زحمت سوارالاغ شد وراه افتادیم به سوی جاده.بعد از دوساعت به کنارجاده  خاکی قدیم بیرجند - زاهدان -رسیدیم ونیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون باری از سمت زاهدان آمد وبا خواهش والتماس آقامعلم روزهای بعدمن- سوار کامیون شدوبه شهر رفت ومن هم با خوشحالی الاغ را سوارشدم وبه ده باز گشتم ولحظه شماری می کردم که چه وقت سپاه دانش ازشهر به روستا بر گردد؟سه روز طول کشید تا معلم از شهربه روستای ما کوچ نهارجان یا همان کوچ خراشاد برگشت ومقداری نقشه ووسایل دیگر با خود از شهر آورده بودومن هم در تمام این سه شبانه روز نمی خوابیدم ومنتظر بودم معلم بیاید ومن زودتربه مدرسه بروم.شبی که سپاه دانش به روستا باز گشت .صبح روز بعد که 15 آبان ماه سال 1343 بود ما بعد از خوردن صبحانه آماده ی رفتن به کلاس  سپاه دانش شدیم وقبل ازرسیدن به باغ آقای بهنیا که معلم در آن جا مستقر بودوقرار بود در همان جابه مادرس بدهد،می خواندیم:خورشید خانم آفتاب کن  یک مشت برنج تو آب کن   ما بچه های کردیم  ازسرمایی بمردیم .سرانجام سپاه دانش ازخانه بیرون آمد وماراصدا زد که به پشت بام برویم ودر آفتاب درمقابل اتاق اومرتب بنشینیم وما هم این کار راکردیم.معلم به نزد ما آمد وسلام کرد واسم تمامی بچه ها رایک به یک پرسید.من آخرین نفری بودم که در کنار دیگران در سمت راست بچه ها قرار گرفته بودم .بعدگفت :بچه ها ! اسم من :محمد رضا شاهقلی است وشمامرا به اسم آقا معلم صدا کنید.آنگاه چند نقشه آورد وروی دیوار نصب کرد که روی یکی، چهار قوری بودوروی دیگری چهار آهوبودوروی دیگری چهار کاهوویا روی دیگری چهار سینی بود که یکی باسه تای دیگر فرق داشت ومثلا یکی از قوری ها دسته نداشت ویکی ازآهوها دم نداشت و.به همین طریق .ازتمای بچه هاخواست که :صدای آهو کاهورا با صدای بلندفریاد کنند وبگویند : اخرآهو وکاهو ٌصدای (او)دارد وبعد گفت :درنوشتن هم آخر آهو صدای (او )دارد ونیز:گفت آخر قوری وسینی هم صدای :(ای) داردودرموردنقشه های بعدی هم همین طورتوضیح داد ووقتی از همه ی بچه ها خواست که در قوری ها چه فرقی می بینندهمه ی افراداشتباه پاسخ دادند ووقتی ازمن پرسید : شما بگو .گفتم :یکی از قوریها دسته ندارد ویکی از آهوهادم ندارد.پرسید اسم شما چیست ؟با خجالت گفتم:محمد حسن.آقا معلم خطاب به همه ی بچه ها گفتّ برای آقا محمد حسن دست بزنیدوهمه دست زدندوبا لاخره نزدیک ظهرگفت: بروید به خانه های تان وبعدازظهر ساعت 2 دوبار ه به کلاس بیایید وماهم عصر به کلاس آمدیم وبعداز توضیحات معلم ساعت 4 به خانه باز گشتیم در حالی که هیچ بچه ای هم گریه نکرده بود وهمگی هم از داشتن چنین معلم خوبی خوشحال بودیم ودر پوست خود از شادی نمی گنجیدیم.وبه اینترتیب روز اول ودوهفته ی اول مادر مدرسه صرف آموزش از روی نقشه ها شد وتا درسفربعدی آقامعلم از شهر برای ماکتاب ودفتر وقلم آورد واولین کلمه ای که به ما یاد داد :آب وبابا بودومن هم درسن دوازده سالگی به مدرسه پا نهادم ومن توانستم در طول یک سال مدرسه سه کلاس اول ودوم وسوم را بخوانم وسال بعد راهی کلاس چهارم در روستای مجاوریعنی خراشاد شوم.معلم ما که محمد رضا شاهقلیفرزند سرهنگ شاه قلی-وزیربهداری آن زمانیعنی دوره پهلویدوم بود در همان هفته اول مردم را جمع کرد وراه مشین رو بین کوچ وخراشادرا برای آمدن اتوبوسبرای هرروز به کوچآماده کرد ویادم هست که سنگهای سختیکه در مسیر جاده بود وهیچ کس نمی توانست بشکندوخرد کند خود معلم پتک وکلنگ بدست گرفت وسنگهای سخت را خرد کرد تاراه جاده هموار شودوتا آخرروزهم همراه مردم کار جاده را سرپرستی وحتی کمک می کرد تاراه برای اتوبوس آماده شود وقرارشد هرروزاتوبوس بیاید ومردم را به شهر ببردوشبهم آنهارا برگرداند مردم ده از همان روز اول صبحهاکه بلند می شند کوچه های روستا را آب وجاروب می نمودند تا اگر سپاه دانش از کوچه ها بگذرد - مسیر کوچه ها عاری از خاکروه وپهن گوسفند باشد وبوی خوش اسفند از کوچه های ده به مشام برسد . کار دیگری که سپاه دانش کوچ کرد در همان هفته های اول ودوم ازمردم خواست که برای ساختن مدرسه در کوچبا هم همکاری کنند ومردم هم این کار راکردند بطوریکه برای سال بعد مدرسه کوچ ساخته شد چند ماه اول در خانه های مردم کلاس تشکیل می شد واما از سال بعد در مدرسه کوچ که در جوارمسجد وروی زمین حمام قدیمی کوچ ساخته شد- کلاسها تشکیل شد .خوب یادم است که در چند ماه اول یک کلاس خواندیم ودر چند ماه بعد همه کلاس دوم را میخواندیمولی من در نیمه های کلاس دوم یک روزاز آقامعلمدر خواست کرد که اجازه دهد با کلاس دوم کلاس سوم را هم بخوانم اگرمعلم برای من از شه کتاب سوم بیاورد .معلم گفت بیا شب خانه با هم صحبتی کنیم - آخرروزرفتم آب خوردن برای معلم از سر قنات روستا آوردم وطبق معمول مثل روزهای گذشته بشکه وسط حیاط رااز آب غیر شرب برای شستن دست وصورت وشستن ظروف آز جوی روستا پر آب کردم واول شب به خانه معلم رفتم البته با خجالت ونشستم .معلم از من کا غد خواست ویک ضرب 14 رقمی ضرب در 12 رقم روی کاغذ نوشت وگفت این را فردا عمل کن وبرای من فرداشب بیاور .من رفتم خانه خود وخوابیدم وصبح هم در دو نوبت به مدرسه رفتم ولی عصر که تعطیل شدم به یک کار خانه قالین بافی رفتم ودر حالی که آنها صحبت می کردند وبسیار با هم حرف می زدند من عمل ضرب رادر یک ساعت ونیم انجام دادم ویادم نمی رودکه وقتی مجموع اعداد-114 می شد لحظه ای ماندم که چه بکنم ولی 4 را نوشتم و11 را نگه داشتم برای جمع با عدد بعدی وشب که باز به خانه سپاه دانش رفتم او سه همکارش را دعوت داشت آنهارا با پسر دایی ام دراتاق درونی نگه داشت وخود به اتاق دیگر آمد وبیش از سه ساعت مشغول رسیدگی بودکه من درست عمل کرده ام یا خیر - سه بار هم گفت : اشتباه است ومن اجازه خواستم که معلم دوباره حساب کند وسر انجام به نتیجه رسید که او اشتباه کرده وعمل ضرب من درست انجام شده است وهمه چهارنفرساعت دوازده نیمه شب مرا مورد تشویق قرار دادند .چند روز بعد که معلم به شهر رفت سه دست کتاب سوم دبستان برای من وغلامرضا مقامی ورمضان محمد علی غلام حسین کربلایی علی که هردو هم شبانه می خواندنداز شهر آورده بودوازشب بعدهر سه نفر ساعتی به خانه معلم می رفتیم تا او حساب واعداد کسری وعلوم سوم دبستان را به مایاد بدهد واین عمل حدود یک هفته بیشتر طول نکشید وما خود بقیه کتابهار اخواندیم وهم زمان با امتحان کلاس دوم -امتحان کلاس سوم را هم از ما گرفت وبا نمره عالی قبول شدیم ویک روز قبل ازخداحافظی با مردم روستا کارنامه های ما سه نفر را با یک نامه داد که به رییس مدرسه خراشادکه پدر دکتر رضوانی بود تحویل دهیم وبرای کلاس چهارم دبستان ثبت نام کنیم والبته آنروز دوسه روز قبل از شروع امتحان ثلث اول مدرسه هابود.نامه وکارنامه هارابه خراشاد بردیم وثبت نام انجام شدوالبته رییس مدرسه یک امتحان سخت از حساب ازما قبل از ثبت نام گرفت ووقتی اطمینان از سوادماپیدا کردوثیت نام ما حتمی شد وگفت از فردا به مدرسه خراشادبیایید.ما به کوچ باز گشتیم وفردا صبح که ما راهی خراشاد می شدیم -معلم خوب ما هم با مردم خداحافظی می نمود در حالیکه همه مردم روستا برای اوگریه می کردند وما بچه ها هم از این که این معلم ازروستای مابرای همیشه می رفت بسیار گریان بودیم ومعلم رفت وماهم روانه دبستان خراشاد شدیم واکنون که این خاطرات رابرای شما خوبان بیان می کنم 50 سال از آن تاریخ گذشته است ومن نیز بعداز سی سال خدمت دبیری درآموزش وپرورش  بیش از ده سال است که باز نشسته شده ام واکنون بیش از نود وبلاگ وده ها فتوبلاگ و آلبوم عکس در سایتها ی مختلف ایجاد کرده .وبسیار خوشحالم که هماینک- از اثر تلاش مرحوم میر محمد بهنیا وآن سپاه دانش که مدرسه کوچ  با همت  انان -بنیان نهاده شدوامروز نزدیک 200 نفراز فرزندان کوچ کارمند دولت هستندوبیش از 17 نفر از فرزندان کوچ مدرک دکترا دارندآن هم در رشته های سخت تحصیلی واین مهم مقدور نمی شداگر تلاش وعشق وعلاقه مرحوم حاج میر محمد بهنیا به کوچ ومردم آن وجودنداشت وآن معلم نازنین به کوچ نمی آمد. پس لازم است نسلهای آینده وفرزندان امروز کوچ قدر این مردان نیک وبزرگوار را بخوبی درک کنند وهمواره آن را از یاد نبرندوشاکر باشند. محمد حسن اسایش----

دوشنبه 15 2 1399 0:54 صبح
 باسلام به همه ی شماکاربران خوب جهان
.برعکس همه ی آنهایی که از روز اول مدرسه تنها از گریه ها ی خود می گویند.من می خواهم ا ز خوشحالی روز اول مدرسه بگویم :یکی از روزهای دهه ی اول آبان ماه سال 1343 شمسی بودودریک بعد از ظهرآفتابی مادرم(که خدا رحمتش کناد )با زن همسایه در پشت بام مسجد روستا -که در کنار خانه ی ما واقع شده بود .مشغول  جمع وجور کردن گندم های شیرزده بود که معمولا برای غذای زمستان آماده می کردند ومن هم که دوسه روزبودبه جهت تما م شدن قالین بیکار بودم تا قالین بعدی برای بافت آماده وسر کار روی دار قالین بافی کشیده شود ومن به کارخانه باز گردم درآن بعد ظهر آفتابی با یک بچه ی دیگر درکنار مادرم مشغول بازی گوشی ودوندگی بر اطراف گنبذ مسجد بودیم که نا گهان صدای بوق یگ ماشین جیپ روسی چادری توجه ما را به خود جلب کرد با عجله به سمت ماشین رفتیم که سه نفر آز آن پیاده شدند وبعد از سلام وعلیک با یک نفر از مردم روستابه سمت خانه های ده روانه شدند تا دوری در کوچه های روستا قدم زنند وراهنما ده را به سپاه دانش تازه از شهر رسیده معرفی کند .من به پشت بام مسجد بر گشتم ودیدم یکی از مردان ده که فرزندش در کلاس ششم ابتدایی درروستا ی مجاور درس می خواندبرای مادرم تعریف می کرد ومی گفت چند روزپیش به شهر رفته بودم در شهر می گفتند : می خواهند برای تما م روستاها معلم مجانی بفرستند تا بچه ها را با سواد کنند.اوادامه داد : اقای بهنیا کارمند  ومدیر کل دادگستری بیرجند به همراه یک معلم (سپاه دانش ) ویک راهنمااز شهر آمده اند تا ده را به معلم نشان بدهند .خیلی خوب است کاش چند سال قبل این معلم ها را می فرستادند تا ما هم بچه های مان را به روستای خراشاد برای درس خواندن نمی فرستادیم.من که ازشنیدن حرفهای حاجی غلامرضا ذوق زده شده بودم در پوست نمی گنجیدم چون از دست استاد قالی باف که هرروز مرا کتک می زد دلم خون بود وحالا می توانستم به بهانه ی رفتن به مدرسه از کار قالیبافی سربازنم واز دست استاد راحت شوم ونفس تازه ای بکشم .دقایقی طول کشید تا سپاه دانش وراهنمای تعلیماتی وآقای بهنیا در کوچه های روستا چرخی زدند وبه میدان ده با ز گشتند و با یک مرد ازاهالی روستا کمی صحبت کردند وبعد سپاه دانش را به باغ آقای بهنیا بردند وبه برزگر باغ سپردند تا شب از او پذیرایی کندوراهنما ی سپاه دانش  آقای لطفی وآقای بهنیا-خداوند هردوراغریق رحمت خودگرداند- به شهربا همان ماشین باز گشتند.من هم شناسنامه ام را از مادرم گرفتم که صبح برای رفتن به مدرسه آماده باشم وآن شب از شادی خوابم نمی برد .خلاصه.فرداصبح شد وما در کنارجوی آبی که ازکنار میدان روستا واز میان خانه های ده می گذشت آب بازی می کردیم ومادرم داشت لباس می شست ودوسه مرد هم در میدان ده منتظر بودندکه سپاه دانش با لباسهای مرتب واطوزده حدود ساعت 7-30 بامدادبه میدان ده آمد وبعد از سلام وعلیک واحوالپرسی بادومردی که آنجا آماده بودند.حرفهایی زد ومعلوم شد که باید از مردم روستا با صدای بلند دعوت کنند تا شناسنامه های فرزندان مدرسه ای خود را بیاورند تا سپاه دانش اسم آنها را در دفترثبت کند وبه شهر برود وبرای آنها کتاب وقلم ودفتر وغیره تهیه کند وبه روستا بر گردد .یک نفر با صدای بلند جارزد وفریادزد : اهای مردم ده شناسنامه های بچه های خود را بیاورید تا اسم آنها رابرای مدرسه بنویسند ویک نفر( اقای محمد اسماعیل کوچی ) برداشت وگفت کو؟بچه ای که به مدرسه برود همه پشت کار قالیبافی هستندوکسی بچه نمی دهد که به مدرسه برود ومرد دیگری که حاجی محمد نام داشت وشوهر عمه ام بود، گفت:این بچه واشاره به من کرد ومن هم که خیلی ذوق مدرسه رفتن داشتم ودوازده سال وهفت ماه هم سن من بودپریدم توی خانه ی خود وشناسنامه ام را فورا آوردم  وبه دست شوهر عمه ام دادم تا او بدست سپاه دانش داد.سپاه دانش اولین اسمی را که برای مدرسه نوشت ویادداشت نمود.اسم من بود وکم کم مردم شناسنامه ها را آوردند واسم حدود سیزده (13) نفر را برای رفتن به مدرسه آقامعلم روزهای بعد یادداشت کرد وسپس.از مردم ده برای رفتن به شهر راهنمایی و کمک خواست  تاروانه ی شهر شود روستا از خودماشین نداشت واتوبوسی هم که از روستای شش کیلومترپایینتر ( نوفرست)به شهر میرفت وغروب بر می گشت رفته بود .باز هم همان حاجی غلامرضا رفت والاغ خودرا آماده کرد ویک نالین رنگین نرم هم بر پشت الاغ گذاشت تا سپاه دانش با آن حدود 14 کیلومتر راه را بپیماید تا به لب جاده ی قدیم  بیرجند -زاهدان برسد واز آنجا با ماشینهای عبوری که از زاهدان می آیند به شهربیرجند برود.من هم به سفارش صاحب الاغ مامور شدم همراه آقا معلم تالب جاده بروم والاغ را در آخر کار به روستا بر گردانم وآقا معلم رفت ودرخانه ی موقتی دیشب آماده شد وما هم با حاجی غلامرضاالاغ را به کنار قبرستان ده وکنار ّباغ آقای بهنیا آوردیم تا وقتی آقا معلم برسد بتواند سوار الاغ شود .وقتی معلم آمد که راهی شهر شود پرسید چگونه باید سوار آلاغ شوم وصاحب الاغ - الاغ را بکنار  بلندی برد وبا معذرت خواهی فراوان پرید بالای آلاغ وگفت : این جوری سوار شوید.بعدپایین آمد والاغ را ایستاده نگه داشت تا آقا معلم با زحمت سوارآلاغ شد وراه آفتادیم به سوی جاده.بعد از دوساعت به کنارجاده رسیدیم ونیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون باری از سمت زاهدان آمد وبا خواهش والتماس آقامعلم روزهای بعدمن سوار کامیون شدوبه شهر رفت ومن هم با خوشحالی آلاغ را سوارشدم وبه ده باز گشتم ولحظه شماری می کردم که چه وقت سپاه دانش ازشهر به روستا بر گردد؟سه روز طول کشید تا معلم از شهربه روستای ما برگشت ومقداری نقشه ووسایل دیگر با خود از شهر آورده بودومن هم در تمام این سه شبانه روز نمی خوابیدم ومنتظر بودم معلم بیاید ومن زودتربه مدرسه بروم.شبی که سپاه دانش به روستا باز گشت .صبح روز بعد که 15 آبان ماه سال 1343 بود ما بعد از خوردن صبحانه آماده ی رفتن به کلاس  سپاه دانش شدیم وقبل ازرسیدن به باغ آقای بهنیا که معلم در آن جا مستقر بودوقرار بود در همان جابه مادرس بدهد،می خواندیم:خورشید خانم آفتاب کن  یک مشت برنج تو آب کن   ما بچه های کردیم  ازسرمایی بمردیم .سرانجام سپاه دانش ازخانه بیرون آمد وماراصدا زد که به پشت بام برویم ودر آفتاب درمقابل اتاق اومرتب بنشینیم وما هم این کار راکردیم.معلم به نزد ما آمد وسلام کرد واسم تمامی بچه ها رایک به یک پرسید.من آخرین نفری بودم که در کنار دیگران در سمت راست بچه ها قرار گرفته بودم .بعدگفت :بچه ها ! اسم من :محمد رضا شاهقلی است وشمامرا به اسم آقا معلم صدا کنید.آنگاه چند نقشه آورد وروی دیوار نصب کرد که روی یکی، چهار قوری بودوروی دیگری چهار آهوبودوروی دیگری چهار کاهوویا روی دیگری چهار سینی بود که یکی باسه تای دیگر فرق داشت ومثلا یکی از قوری ها دسته نداشت ویکی ازآهوها دم نداشت و.به همین طریق .ازتمای بچه هاخواست که :صدای آهو کاهورا با صدای بلندفریاد کنند وبگویند : اخرآهو وکاهو ٌصدای اودارد وبعد گفت درنوشتن هم آخر آهو صدای (او) دارد ونیز:گفت آخر قوری وسینی هم صدای :ای داردودرموردنقشه های بعدی هم همین طورتوضیح داد ووقتی از همه ی بچه ها خواست که در قوری ها چه فرقی می بینندهمه ی افراداشتباه پاسخ دادند ووقتی ازمن پرسید : شما بگو .گفتم :یکی از قوریها دسته ندارد ویکی از آهوهادم ندارد.پرسید اسم شما چیست ؟با خجالت گفتم:محمد حسن.آقا معلم خطاب به همه ی بچه ها گفتّ برای اقا محمد حسن دست بزنیدوهمه دست زدندوبا لاخره نزدیک ظهرگفت: بروید به خانه های تان وبعدازظهر ساعت 2 دوبار ه به کلاس بیایید وماهم عصر به کلاس آمدیم وبعداز توضیحات معلم ساعت 4 به خانه باز گشتیم در حالی   که هیچ بچه ای هم گریه نکرده بود وهمگی هم از داشتن چنین معلم خوبی خوشحال بودیم ودر پوست خود از شادی------نمینمی گنجیدیم روزهای بعد تا ده روز معلم ما از روی نقشه ها به ما بچه ها آموزش می داد وده روز بعد به شهر رفت وبرای مان تخته سیاه وقلم ومداد وکاغذ وکچ وتخته  پاک کن آورد وبرای آولین بار دو کلمه آب وبابا را روی تخته سیاه نوشت واز من ویک نفر دیگر خواست ـا انرا دوباره روی تخته بنویسیم وبرای شب هم تمرین داد در مدت یک سالی که اقا معلم در روستای ما بود من ویک نفر دیگر سه کلاس را خواندیم وبا نمرات خوب قبول شدیم ودیگران دو کلاس خواندند من در وسط کلاس دوم از معلم خواستم که آیا می توانم با کلاس دوم کلاس سوم راهم بخوانم ؟ پرسید چرا فکر می کنی می توانی گفتم من سنم زیاد است وهمه چیز را زود یاد می گیرم .گفت : شب بیا پیش من .شی که رفتم یک ضرب 14 رقمی ضرب در یک عد 8 رقی روی دفتر نوشت وگفت این حل کن وفردا شب بیا ببینم .من فردا عصر بعد از تعطیلی مدرسه به دکان قالی بافی دوستم رفتم در حالی که آنها صحبت می کردند من عمل ضرب انجام دادم وشیب که بردم پیش معلم معلم مهمان داشت انها را در اتاق دیگر گذاشت ومشغول برسی شد وسه با گفت اینجا غلط است ولی من گفتم دوباره حساب کنید سر انجام بعد از سه ساعت درستی عمل ضرب را تایید کرد وروز بعد که رفت به شهر برای دو نفرمان یک دست کتاب سوم گرفت وآورد وما چند شب رفتیم خانه آقا معلم ومقداری به من درس داد مخصوصا ریاضی سال سوم دبستان را ودر پایان امنحان سال دوم از ما دونفر امتحان سوم گرفت ودوروز قبل از رفتنش از روستای ما به شهر رفت وکارنامه های مارا آورد ومارا به مدرسه روستای خراشاد معرفی نمود در حالیکه امتحانات ثلث اول شروع شده بو د در آنجا مدیر مدرسه مرحوم رضوانی یک آمتحان سخن از ما گرفت وبعدمارا به کلاس فرستاد .روز بعهآقا معلم ازمردم ده خداحافظی کرد ورفت درحالی که من وشاگردان ومردم روستا همه برای جدا شدن او از ما اشک می ریختند زیرا این معلمدر همان هفته اول جاده را با کمک مردم زد وهموار کرد وخدش هم با پتک سنگهای توی مسیر جاده را می شکست تا راه اتوبوس آماده شود .ان سالها اتوبوس قرمز رنگ مرحوم قیطاسی از نوفرست می آمد به کوچ وملک آباد وخراشاد وچاج مسافران را یه شهر می برد وغروب به ده می آورد و یازده سال بعد من به اصفهان رفتم وخانه مرحوم سرهنگ شهقلی پدر آن معلم را پیدا کردم تا آز او تشکر کنمولی همسایه های آنها گفتند : معلم شما فعلا در آلمان درس می خواند .من اورا نیافتم هرجا هست خدایش نگهداراو باشد ودعای خیر ما دانش آموزان بدرقه راهش باد.یادش بخیر آن روزهای خوب وخوش که چه زود گذشت امروز که من این مطلب را برای خوانندگان یادداشت کردم 51 سال ازسال اول مدسه ما می گذرد آمیدکه این خاطرات راهگشای دیگران وبچه های امروز وآینده باشد انشاء الله. اسایش
جمعه 3 8 1398 5:45 بعد از ظهر
        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقررات        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقررات        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقرراتv
چهارشنبه 10 11 1397 0:24 صبح

دوبیتی هاکه در محل به آن چهار (چار) بیتی گفته می شود  وانواع عاشقانه  ودررابطه با موضوعات وابسته بکار یا زندگی انسانها دارد ودر محلهای مختلف از جمله در پشت کار قالی بافی ویا در شب نشینی ها ویا درروزهای دروی گندم ویا در هنگام آبیاری ویا علف چینی خوانده می شوند وگاهگاه از زبان عاشق ومعشوق خوانده می شوند ونیز فراقی ها که باز اززبان عاشق ومعشوق ویا مادر وفرزند ویا برادر وخواهر دور از یک دیگر خوانده می شوند واکثرااز فراق وجدایی ویا دوری از وطن وغربت سخن می گویند ودر شب نشینی ها ویا شبهای عروسی ودامادی ویا در هنگام کار خرمن کوبی ویا کار قالی بافی ویا کاردرمزرعه خوانده می شوند واکثر اوقات دو نفر در جواب یک دیگر می خوانند بسیار گسترده وفراوانند وکسی نمی تواند همه ی آنهارا بیاد داشته ویا شمارش کند ومن تا جایی که در خاطر دارم ویا به آن دسترسی داشته ام گزیده ای از آنهارا درذیل برای برنامه فرهنگ مردم به نگارش می آورم ناگفته نماند که در بیرجند وکوچ به مجالس شب نشینی (آتشانی یا اءتشونی- به فتح همزه اول وسکون همزه دوم ) گفته می شود واما دوبیتی ها وفراقی های روستای کوچ:

1-خداوندا خداوند جهانی     خداوند زمین وآسمانی    خداوندا تو پیران بیامرز     جوانان را بکام دل رسانی 

2-خدایا دل دونیمه دل دو نیمه      فراق راه دور هیچ کس نبینه(نبیند)

فراق راه دوری که مو (من) دیدم         مسلمان نشنوه ( نشنود) کافر نبیه (نبیند )

3-محمد را جمال پاک صلوات     بر آن خورشید نه افلاک صلوات 

امیرالمومنین ، اولاد اورا         بلند وبی حد وبی باک صلوات 

4-علی ر(را) دیدم علی ردر خواب دیدم    علی ر(را) در مسجد ومحراب دیدم 

علی را کی شناسد هر منافق       علی ر(را)در رخت عالم تاب دیدم 

5-خدا کرده که مو (من) دور از تو باشم          بغم باریکتر از موی تو باشم (به ضم ش)

خدا داده به تو حسن  وجمالی       که مو (من) در حسرت روی تو باشم 

6-ستاره سرزد و بیدار بودم          بپای رخنه ی دیوار بودم 

ستاره ی صبح صادق که اثر کرد       هنوز در انتظار یار بودم (به ضم دال تلظ کنند)

7-هوا گرم است وسر سایه میآیه   صدای کل کل پایه می آیه (می آید)

صدای کل کل پایه نه چندان     صدای کفش جانانه می آیه 

8- دو تا یار دارم ویک نیمه ی دل      میان هر دو دو افتاده مشکل                                        خداوندا تو این دل را دو تا کن        به هریک می دهم یک نیمه ی دل 

9-شب مهتاب ومهتاب دش من مو (من)       دو زلف یار طوق کردن مو 

خداوندا تو تاریکی بپا کن      که تاریکی رفیق  وهمدم مو (من)

10-درو را با سر دشت می کنم مو (من)        تورا می بینم وغش می کنم مو (من)

همون(همان) خاکی  که از کفشات بریزه        همون را سرمه ی چشم می کنم مو 

11-صدا کردی بقربان صدایت        ببرم چادری تا ساق پایت 

 ببرم چادری کوتاه نباشه (نباشد )    که نامحرم نبینه دست وپایت 

12-هوا گرم است وگرمی می کنه دل      هوای حوض سنگی می کنه دل 

هوای حوض سنگی را نه  چندان        هوای سر بلندی می کنه دل 

13-رمه در کال ومو پایین کالم           رمه چرخ میزنه مو بی خیالم 

خدایا گرگ گرسنه زود بمیره      که هر شو می بره مال حلالم 

14-الا بابا که خود کردی کلانم           بدست خود زدی آتش بجانم 

زبان زرگری گفتی بله کن        بله کردم که خشک می شد زبانم (گویند این دو بیتی را هنگام رفتن دختر به خانه شوهر عروس در هنگام خداحافظی با پدرش می خواند )

15-مو مرغی بدم  میون مرغان شما     سنگ بزدی(بزدید) پریدم از بام شما

سنگی بزدی (بزدید) بال موره (منرا) بشکستی ( بشکستید)    مواهل بدم به گفت وفرمان شما 

( گویند این دو بیتی را دختر هنگام خداحافظی با مادر ورفتن به خانه شوهر می خواند وگله ودرد دل خودرا با پدر ومادر بیان می کند )

16-چنو ( چنان ) ناله مکن که جان ندارم    توانای ناله ی سوزان ندارم 

چنو( چنان ) باران غم باریده بردل            که مو درد تورا درمان ندارم 

17- بیا تا ما وتو همراز باشیم   چو کفتر بر گلوی چاه باشیم 

اگر کفتر  نناله ما بنالیم       زحال یک دیگر آگاه باشیم 

18-سیه طالع زمادرزاده بودم     به غم های جهان افتاده بودم 

در آن روزی که طالع می نوشتند        یقین مو از قلم افتاده بودم 

19-برخیز ته(تا) برم(بریم = برویم) ازاین ولایت من وتو      تو دست مرا بگیر ومو دامن تو 

جایی برویم که هردو بیمار شویم           تو از غم بیکسی ومو از غم تو 

20-سرت بردار تا مو رویت بینم          کمند طاق ابرویت ببینم 

کمند طاق ابرو گرد گرفته      بده دسمال ته مو گردش بگیرم 

21-زدست راه غربت داد وبیداد     زدست راه غربت ناله ی زار 

نمی دونم کدام خانه خرابی     کلید راه غربت را به مو(من)داد

22- راه غربت مرا بجان آورده     گوشتای موره(مرا ) به استخوان آورده 

بهره نخوره زخانمان وفرزند        هرکس که جدایی به میان آورده 

23-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل  است    شربت روز جدایی مثل زهر قاتل است

حاصل عمرم تو بودی ای عزیز مهربون      چون تو رفتی ازبرمو(من) عمر مو (من) بی حاصل است

24-چرا سر گشتگی  بنیاد کردید      مرا با ناله و فریاد کردید 

 مگر مهر علی دردل نداشتید        که ایام گذشته ر(را) یاد کردید ( بجای کردیدلفظ( کردی) به فتح کاف وسکون ر  وفتح دال وسکون یاو تلفظ کنند که صیغه جمع واحترام آمیز است ).

25-دلی دارم ، دلی دارم پر از غم         نه یک جو می کنم غم از دلم کم

نه دستم می رسد که گل بچینم        نه آن سرو بلند سر می کند خم 

26- گل سرخم گل سرخ الاله    بدنبالت کشم صد آه وناله

اگر یک شب بیایی ور سرایم            خودم ساقی شوم ، چشمم پیاله

27-خودم مرواریم، در می شناسم    میون خارها ، گل می شناسم 

 خودم سوداگر کل هراتم  (جهانم)      زن مقبول به چادر می شناسم 

28-بیابون گشته راه این ول من        غمانت کارکرده ور دل مو (من)

دعایی می کنم باران نباره        که سرما خورده ای برگ گل مو (من)

29-دلم خواهه نشینه روبرویت     بدست خود زنم شانه به مویت

خدا تخت سلیمانی به من داد        همون روزی که کردم گفتگویت (گفتگوکردن = خواسگاری کردن )

30-نوشتم بر درو دیوار باغت             که روز عید می آیم سراغت 

برایت کفش وانگشتر میارم          اگر راضی بشه نه نه ی چاقت (= منظور مامان چاق هست )

31-نگار مو نشسته پای دیوار      نمی دانه غلاج درد بیمار

علاج درد بیمار یک طبیبی است        علاج درد عاشق دیدن یار 

32-بیا مرغ سفید سینه چاکم        اگر امشو (امشب) نیایی  مو (من) هلاکم 

اگر امشو (امشب ) نیایی تا خروس خوان          خروس خوان دگر مو (من) زیر خاکم 

33-هلا دختر دو چشم زاغ داری         سبد در دست ومیل باغ داری

سبد دردست ، میل باغ ما کن             سرم را بشکن ودردم دوا کن 

34-کسی که عاشقه مست وملنگه            در خلوت خونه مثل  پلنگه

 خموشی که نمی تون خورد نان          در امر عاشقی خیلی زرنگه

35-کسی که عاشق است ازجان نترسد         زبند وکنده وزندان نترسد 

دل عاشق مثال گرگ گشنه        که گرگ از هی هی چوپان نترسد 

36- اگر یار منی یک جو نخور غم      بده دستت بدستم ، خاطرت جمع

 نیم نامردکه بد قولی نمایم       به قرآنی که می خوانم دمادم -

37-چنان مهرت به قلب مو اثر کرد       مرا از عالم هستی بدر کرد 

نگار مو نشسته بر لب جو                عجب دستمال مشکینی بسر کرد

38- نگین انگشتری دارم بنامت             میان هر دو لب گیرم سراغت 

اگر پنج بوس دهی امروز بعاشق             دعای جالبی خم کرد (خواهم کرد ) بجانت 

39-سه ماه بعد عید سال نو شد              به خوش بختی که ایام درو شد 

پسر در پشت زین وسایه ی چتر             بمیرم بر کسی که بر مو، دتو شد (= تبکرد )

40-دوتا لیمو فرستاده ول مو (گل مو)           برای صبر و آرام دل مو 

چقدر صبر وچه بس زحمت کشیدم             ول بالا بلند عاقل مو 

41-دلم تنگ است برای دیدن تو      برای چشمان وآن خندیدن تو 

دلم تنگ است برای شبهای مهتاب          بروی تخت خواب ، خوابیدن تو 

42-یتوی خانه ی بیرجند اسیرم              هوای جای پات کرده مریضم 

کسی نیسته که پرسد حال زارم      غریب وبیکسم ، هیچ کس ندارم 

43-اگر خشخاش گرده استخوانم            همان قولی که دادم با زبانم 

اگر صد سال دیگر زنده باشم        تو باشی دلبر شیرین زبانم 

44-رضا هستم که مو سیخ پخل شم (شوم)        بتوی مشت ابرو برکمند شم 

چنان مهرت فتاده در دل مو         که مو از لیلی و مجنون بتر شم 

45-نسایو سرمه در چشم چپ تو        طلا می پاشد از کنج لب تو 

طلا می پاشد خروار به خروار              به مثقال می فروشد مادر تو --- پخل در بیت اول شماره 44 : ساقه گندم راگویند که درساخت پالان الاغ از آن استفاده می شود ---

46-به پشت بام درخت بید دارم       به درگاه خدا امید دارم 

به درگاه خدا امید تا کی ؟     ترا بر دیگری کی دید دارم ؟

47-کسی چون من غریب در این وطن نیست          گرفتار غم ودردو محن نیست 

نه تنها، در غریبی در امانم               کسی چون با خبر ازدرد من نیست 

48-غریب افتاده ام در این ولایت      به هرکس می رسم داد وشکایت 

نه رو دارم دراین قلعه بمانم        نه رودارم ، روم سوی ولایت 

49-سر کوی بلند تا کی نشینم              که لاله سر زند مو گل بچینم 

گل سرخ وسفید بر هم تنیده                پریشانم کدام گل را بچینم 

50-زدست دیده ودل هردو فریاد            که هرچه دیده بیند ، دل کند یاد 

بسازم خنجری نیشش زپولاد       زنم بر دیده تا دل گردد آزاد 

51-دو چشمانت خوراکم بر انداخت            غمانت رخنه در عمر من انداخت 

نمی دانم کدام خانه خرابی          ظهور عاشقی در عالم انداخت 

52-به چشمات سرمه ی تر می کشی گل !       بقلب مو تو خنجر می کشی گل 

بگشتم ملک ایران را سراسر               ببینم از کجا سر می کشی گل 

53-بده پنج بوس که از بوم پایین آیم         بدنبالت به شهر قاین آیم 

دوازده منزله تا شهر قاین                  دوازده منزل ویک منزل آیم 

54-صدا کردی به قربان صدایت               چه می خواهی بیارم از برایت 

منم در عالم ویک قطره ی خون         همان خونم حنای دست وپایت 

55-الا دختر دو چشم لاله داری            طناب در گردن گوساله داری 

طناب از گردن گوساله بر دار                چه منت بر من بیچاره داری 

56-بگو وا دلبر گردن بلورم                  خصو صا ترکه ی شاخ کهورم 

 نباشه هیچ لباسی قابل تو        بگیر از من بپوش یل سمورم

57-دماغت چون قلم هموار وباریک         رخت مشعل در این شبهای تاریک 

دو زلفت هم چو شاخ قوچ جنگی           که دارد جنگ با هر ترک وتاجیک 

58-غریب وبی کس وبی خانمانم             که دور از دلبر شیرین زبانم 

غریبی آنقدر سختم نبوده         زدوری رخت مو غرق خونم 

59-بلندای دلم سرو و سمن نیست        قشنگی دلم گل در چمن نیست 

خبر آومد که مو آتش گرفتم          چمن می سوزد ودل با جبر نیست 

60-سرت بالا کن وبنگر خدارا      مبادا بشکنی عهد ووفا را

مبادا با رفیقان یار گردی              که بر هم میزند سودای مارا 

51-دو چشمانت خوراکم بر انداخت            غمانت رخنه در عمر من انداخت 

نمی دانم کدام خانه خرابی          ظهور عاشقی در عالم انداخت 

52-به چشمات سرمه ی تر می کشی گل !       بقلب مو تو خنجر می کشی گل 

بگشتم ملک ایران را سراسر               ببینم از کجا سر می کشی گل 

53-بده پنج بوس که از بوم پایین آیم         بدنبالت به شهر قاین آیم 

دوازده منزله تا شهر قاین                  دوازده منزل ویک منزل آیم 

54-صدا کردی به قربان صدایت               چه می خواهی بیارم از برایت 

منم در عالم ویک قطره ی خون         همان خونم حنای دست وپایت 

55-الا دختر دو چشم لاله داری            طناب در گردن گوساله داری 

طناب از گردن گوساله بر دار                چه منت بر من بیچاره داری 

56-بگو وا دلبر گردن بلورم                  خصو صا ترکه ی شاخ کهورم 

 نباشه هیچ لباسی قابل تو        بگیر از من بپوش یل سمورم

57-دماغت چون قلم هموار وباریک         رخت مشعل در این شبهای تاریک 

دو زلفت هم چو شاخ قوچ جنگی           که دارد جنگ با هر ترک وتاجیک 

58-غریب وبی کس وبی خانمانم             که دور از دلبر شیرین زبانم 

غریبی آنقدر سختم نبوده         زدوری رخت مو غرق خونم 

59-بلندای دلم سرو و سمن نیست        قشنگی دلم گل در چمن نیست 

خبر آومد که مو آتش گرفتم          چمن می سوزد ودل با جبر نیست 

60-سرت بالا کن وبنگر خدارا      مبادا بشکنی عهد ووفا را

مبادا با رفیقان یار گردی              که بر هم میزند سودای مارا 

61- تو کردی گیوه ی نازک بپایت       به هرجا می روی جانم فدایت 

به هر جا می روی باید بدانی سیه   سیه چشمی نشسته در هوایت

62-بیا دلبر بده دستت بدستم            اگر ترکت کنم قران وخصمم 

اگر ترکن کنم یاری بگیرم                  شوم کور وبگیری هر دو دستم

63-اگر پیرم به جاهل ناز دارم            بگرد غنچه گل پرواز دارم 

اگر صد سال از عمرم گذشته              هنوزم ور جوانان ناز دارم 

64-بلند بالا ندیدم کامی از تو                      کشیدم سال وماه بد نامی از تو 

کشیدم سال وماه ، پایت نشستم              ندیدم بیوفا ، پیغامی از تو 

65- قد سروت الهی خم نگردد         دل شادت دچار غم نگردد

چنان در پیش چشمانم عزیزی                  که سایه ت از سر من کم نگردد

66-سرم گردرد گیره وا که گویم             رخم گر زرد گرده وا که گویم ؟

دوای درد سر زانوی یار است              مو که یاری ندارم وا که گویم 

67-به بیرجند خرابه خونه ی مو          بگو با دلبر جانونه  ی مو 

ز عشق او پریشان روزگارم               پریده خواب خوش از دیده ی مو 

68-بیا جانا که جانم را تو داری         کلید خانمانم را تو داری

تمام جان من گشته فدایت             بیا جانا که درمانم تو داری

69-دلم میخواد که دلسوزم تو باشی           چراغ وشمع وپی سوزم تو باشی 

دلم میخواد که در شبهای مهتاب         همان ماه دل افروزم تو باشی

70-دلم درد ودلم درد ودلم درد             برویم واکنید باغ گل زرد 

برویم واکنید هرگز مبندید                غریب وبی کسم رنگم شده زرد 

71-اگر تو گوهری مو کهربایم             اگر تو نقره ای مو از طلایم 

اگر تو بچه ای ، شرمت میایه            بجایی وعده کن تا مو بیایم

72-به چشمم انتظار است وا گل من          دو دستم زیر بار است وا گل من 

بیا تاسیر دیدارت ببینم                      که دنیا بی قرار است وا گل من 

73- سه پنج روزه که بوی گل نیومد        صدای چه چه بلبل نیومد 

برید از باغبان گل بپرسید        چرا بلبل به سیر گل نیومد 

((درابیات فوق علاوه بر حفظیات سینه خویش ، از دفتر یادداشتی که در سال 1367 شمسی توسط دانش آموز دوم فرهنگ وادب دبیرستان رجایی بیرجند بنام هوشنگ قربانی در اختیارم گذاشته است  استفاده کرده ام البته بعد از 30 سال )) اسایش - ادامه دارد-----

اشعار ودو بیتی های زیر از دفتر دانش اموز خزاغی نژاد دانش آموز سوم فرهنگ وادب  دبیرستان زینب  بیرجنددر سال 1368 شمسی  بهره مند شده ام :

74-بباغ رفتی خبر دارم نکردی             به گل چیدن چرا یادم نکردی ؟

میان دوست ودشمن خواب بودم               چرا از خواب بیدارم نکردی ؟

75-بدسمالت شمارم نقره هارا          بدل مو دوست می دارم شمارا 

الهی خانه ی دشمن بسوزه              که بر هم می زند سودای مارا

76- بقربونت شوم ای کوگ(کبک ) خالدار      مرا کی می بری ور سوی بازار 

مرا جایی ببر که سایه باشه              درخت زنجفیل تازه باشه 

77-الا دختر فدای رنگ وبوبت               فدای غبغب زیر گلویت 

برو عشق مرا با مادرت گو              که فردا شو میایم گفتگویت

78-غریبی رفتم واز تو گذشتم             دو چشمم اشک می بارد وبستم 

دلی که صبح وشام یاد تو میکرد            خدا صبری بدل داد ونشستم

79-درختی که خشک شه شاداب نمی شه     گلی که باز شد غنچه نمی شه 

کسی که با کسی دل داده باشه            به یک سال ودو سال دل کن نمی شه 

80-گلم می رفت دلم باور نمی کرد          گلم مینشست ،برویم حنده می کرد

دو دست بر سر زنم خنجر به سینه           دو چشمم از فراقش گریه میکرد 

81-خداوندا مرا کن موی دلبر                زغم حلقه زنم بر روی دلبر 

خداوندا مرا آیینه گردان                          که صبح وشام ببینم خوی دلبر 

82-چه می بود گرسرم پای تو می بود            تنم قلیچه وجای تو می بود 

صبا که حاجی ها از حج بیایند             زیارتگاه من  روی ماه تو می بود 

83-نگارا با خبر باش که می ایم         بروی بالشت پر باش که می ایم 

برو بالشت پر، نالین مخمل        زگلها تازه تر باش که می آیم 

84-گلی میخوام که از عناب باشه       میان دختران او طاق باشه 

 میان دخترای گل عالم               قدم بگاره ، خوش رفتار باشه 

85-دلی دارم که با غم سازگاره            مرا با شادی مردم چکاره 

دلی دارم پر از بیت وپر از غم         که هر بیتی زیک ملک ودیاره 

86-دل تنگم ودلگشای مو در سفره           بیچاره  و ناتوان وجون در خطره 

آن کس که دوای درد مو می باشه           در غربت ودر شهر ودیار دگره 

87-چنو که می روی این سو نگاه کن        مو رنگ زرد تو ام دردم دوا کن

مو رنگ زرد تو ورنجیده دل               دل رنجیده را از خود رضا کن 

88- الادختر که موهای تو بوره           به حمام می روی  راه تو دوره 

به حمام می روی زودتر بیایی                 که آتش در دلم مثل تنوره

89-بیا جانا بناکن مهربانی          دوباره نیست ایام جوانی 

جوانی نو بهار ی بود وبگذشت              بسی پیران کنند یاد جوانی 

90-فلک داد وفلک داد وفلک داد       فلک از کوچکی غم را به من داد 

فلک نگذاشت که مو بی غم نشینم            کلید راه غربت را به من داد 

91-دلم تنگه چطو رات ها نشینم           به پای بوته ی نعنا ء نشینم 

 بپای بوته ی نعنای خوش بو         غریبم وتک و تنها  نشینم 

92-سر کوه بلند تا کی نشینم            که لاله سر زند مو گل بچینم 

 گل سرخ وسفید بر هم تنیده            نمی دانم کدام گل را بچینم

93-قلم را سر کنید از استخوانم            مرکب گیری از رگهای جانم 

 مرکب گیری ونامه نویسی           برای دلبر نامهربانم 

94-دو تا بودیم دو تا تیر مار جفتی          نمی دانم میان ما چه افتید 

 نمی دانم کدام کافر دعاکرد          سر وکارم به ملک مردم افتید 

95- ستاره اسمان نقش زمینه          براتدر غم مخور دنیا همینه 

غم دنیا وروز وا پسین را           مخور جانم که دنیا این چنینه 

96-سه روزه رفته ای سی روزه حالا         زمستان رفته ای نوروزه حالا

تو خود گفتی سر هفته میایم             شماره کن ببین چند روزه حالا 

97-از این جا تا به بیرجند  خیلی راهه         همه کوه وکمر سنگ وسخاله 

 که کوهها نشکنم ، سنگها بچینم              که یارم در غریبی چشم براهه 

98-سه تا خواهر بودیم درطاق ایئان    که روز در خانه وشب در بیابان 

زدند تیری ومارا تاق کردند             دل ما خواهران را داغ کردند 

99-دو گل بودیم مقام ما چمن بود دو تن بودیم نفس در یک بدن بود 

ازآن روزی که ما کردیم جدایی        خوراک هر دو مان خون جگر بود

 

100-سر راهت نشینم خسته خسته       گل ریحان بچینم دسته دسته 

گل ریحان که بویت را نداره              بچینم از لبانت مغز پسته 

 101-نویسم نامه ای از برگ انگور               شدی سر باز ورفتی از وطن دور 

بحق ماه وخورشید وستاره             تو رفتی  از غمت ، چشمم شده کور 

102-بسوی من ایی که  یار وفادار منم       هر چه داری به من آری که خریدار منم 

گر تو شاهی ودلت عزم تماشا دارد       بر من ای که  هم گل وگلزار منم 

103-پدر خوبه ومادر نازنینه       برادر میوه روی زمینه 

اگر گردی همه عالم سراسر              نبینی میوه ای مثل برادر 

104-اگر یار منی با کس مگو یار          اگر گویی زبان تو کند مار 

اگر گویی دو چشمت کور گردد          شوی کور ونشینی پای دیوار 

105-الا دختر نمیشناسی خدارا      چرا گم کرده ای روی وفا را 

 سگی را بسته ای دالان خونه         نمی شناسه غریب وآشنا را 

106-از اینجا تا  به بیرجند چند گداره            گدار اولین نقش ونگاره 

 گدار دومین مخمل بپوشم            گدار سومی دیدار یاره 

107-الا دختر دو چشم زاغ داری       سبد در دست ومیل باغ داری 

سبد دردست ومیل باغ ما کن              سرم را بشکن ودردم دوا کن 

108-لب بوم امدی چادر سر انداز        مرا طوق طلا کن گردن  انداز 

اگر طوق طلا قربی نداره           مرا فیروزه کن کنج لب انداز

109-سه پمج روزه که رنگ مو شده زرد         نه سر دارم نه سامان ونه لنگر 

نه سر دارم که در مجلس نشینم            نه پا دارم روم پابوس دلبر 

110-گل خودرا بدیدم دسته دسته       میون سنگ مر مر ریشه بسته 

 الهی بشنکنه آن سنگ مرمر        نگار نازنین تنها  نشسته 

111-اگر تر کت کنم می میرم از غم             جدایی گر کنیم می پاشیم از هم 

دل مو گوره ی آتشگرونه                 اگر شعله کشد می سوزه عالم 

112-خداوندا غریب کازرونم         گرفتا ر دل شیرین زبونم 

همه می گن(می گویند ) برترک دلت کن       خداوندا نمی گرده زبونم 

113-سر من سینه از من ، خنجر از تو        لب خشکیده از من ، کوثر از تو 

اگر خواهی که خویشانت نفهمند                اشاره از من وفهمیدن از تو 

114-عزیزی در سفر دارم خدایا         عجب عشقی بسر دارم خدایا 

همه گویند  عزیز تو میایه             به دل شوق دگر دارم خدایا 

115-مسلمانان دلم انگور مایه(می خواهد)       دو چشمانم زن مقبول مایه 

هنوز دستم بدستش نارسیده          بجایی امدم که پول مایه 

116- مو گل بودم ز عشقت خار گشتم         طلا بودم چو زهر مار گشتم 

گلی بودم میان تازه گلها        ز عشقت بی پر وبی بال گشتم 

117-ستاره اسمان  هیکل کنم مو            سلا م بر دین پیغمبر کنم مو 

 به دندانی که می خواند پیمبر           سلام بر روی پیغمبر کنم مو 

118-ستاره اسمان نقش زمینه          برادر غم مخور دنیا همینه 

برادر غم مخور دنیای فانی              که نقش اول وآخر همینه  

119- عی را دیدم علی ر در خواب دیدم          علی در مسجد ومحراب دیدم 

علی دیدم سوار اسب دلدل                  چو قنبر در رکابش می دویدم 

120-ستاره سرزد وبیدار بودم         بپای رخنه ی دیوار بودم 

 ستاره ی صبح صادق که اثر کرد              هنوز در اتظار یار بودم 

121-اگر یار مرا دیدی به بیشه         بگو مندیل آخوندی بپوشه 

 اگر مندیل بپوشه خوب بپوشه           اگر نه گنده می پوشه نپوشه 22

122-اگر یا مرا دیدی به خلوت           بو ای بیوفا ای بی مروت    

 اگر یا مرا دیدی بجایی           رسانی از زبان من دعایی 

123-گل سرخ وسفیدم بارک الله       بنفشه برگ بیدم بارک الله 

 میان دختران دل بر تو بستم         نکردی ناامیدم بارک الله 

124-عزیزم می دوید مو می دویدم         عزیم می نشست مو می رسیدم 

دو تا خال سیاه کنج لبش بود         اگر او می فروخت مو می خریدم 

125-سیه چشمی بمثل چوب غوزه     رخ یارم بمثل ماه روزه 

هر آن کس که مرا از یار جداکرد   بمثل روغن مندو (منداب) بسوزه 

126-سر دستمال دلبر ریشه ریشه       سرم از کار دلبر وا نمی شه 

 ولی پنجاه تومن دادم خریدم           هنوزم مادرش راضی نمی شه (نمی شود )

127-دو تا نار ودو تا سیب و دو تا به           شماره کن بدست دلبرم ده 

 اگر دلبر در آن خانه نباشه            شماره کن بدست مادرش ده 

128-اگر دینی اگر فرزند دینی           اگر فرزند زین العابدینی

اگر ملک خدارا بر تو بخشند         در آخر مالک یک گز زمینی 

129-نمی دانم که عریانم که کرده         خودم قصاب وبریانم که کرده 

 الا قصاب ببر تو استخوانم          ببین غم با لب وجانم چه کرده 

130-صفا هان را صفاهان می توان گفت        مشهدرا جای شاهان می توان گفت 

به مشهد گنبد  آقا نباشه          مشهد را کافرستان می توان گفت 

131-نمی خوانم که خونم می زند جوش                نمی خوانم که همسایه کنه گوش               نمی خوانم که گویند دایه داره       طمع بر دختر همسایه داره 

132-نگار نازنین از من چه دیدی     چنین مهر ومروت  را بریدی

  مو که حرف بدی با تو نگفتم          چنین  یک بارگی از مو  رمیدی

133-چنو که می روی من غصه دارم          که چند رازی به تو نا گفته دارم                                چنو که می روی سوی ولایت            بسی درد دل نا گفته دارم 

134-چرا غم می خوری از بهر مردن            مگر آنها که غم خوردند نمردند 

برو بر کنج قبرستان گذر کن             ببین از مال دنیایی چه بردند

135-مخور غصه که رنگت سایه می شه         گل خوشبوی  تو هم سایه می شه 

 مخور غصه منال اندر شب وروز        مراد هردو تا ما داده می شه 

136-سر کوهها بدو دو می روم مو          بپا بوس  گل نو می روم مو 

اگر دانم گل نو بار کرده              سه منزل را به یک شو می روم مو 

137-غریبم راز خود را با که گویم          که گم کردم سر وسامان خود را 

چو کفترها زدست مو پریده        کجا پیدا کنم شهباز خودرا 

138-دیدی که فلک بما چه بیدادی کرد          در کلبه ی غم بدم مرا وادی کردد( پیدا کرد)

رفتم به سفر که از غمت بگریزم       غم آومد ودر سفر مرا وادیزکرد (پیدا کرد )

139-چه سازم که صدای مو جرس نیست           در این جسم ضعیف مو نفس نیست 

چه سازم با رفیق نامناسب           رفیق روز آخر هیچ کس نیست 

140- نگارا می کنی از من کناره         وفاداری تو ننگی نداره 

تو پنداری که از چنگم خلاصی              مگر در آسمان گردی ستاره 

141- نماز شام نماز مو قضا شد         دو تا بلبل زچنگ مو رها شد 

 یکی در باغ شاهان جا گرفته                یکی جارو کش امام رضا شد 

132-نگار نازنین از من چه دیدی         چنین مهر ومروت را بریدی

مو که حرف بدی با تو نگفتم      چرا یک باره تو از مو رمیدی 

133- چنو که می روی مو غصه دارم       که هم رازی به تو نا گفته دارم 

چنو که می روی سوی ولایت            بسی درد دل ناگفته دارم 

135-چرا غم می خوری از بهر مردن         مگر انها که غم خوردند نمردند 

 برو بر کنج قبرستان گذر کن          ببین از مال دنیایی چه بر دند ------- 

142-بزن نی را که غم داره دل مو        بزن نی را که دوره منزل مو 

بزن نی را مقام نی مگردان                دور افتاده یار جاهل مو 

143- سر کوه بلند دیدم نسا ء را        کمر باریک وبازو بند طلا را 

 بار دگر بینم مو اورا          زیارت می کنم امام رضا را 

144-بنالم من بنالم تا سحر گاه            بنالم همچو یوسف در ته چاه 

بنالم تا خدارا خوش بیایه             که یوسف را رسانه بر زلیخا 

145-نماز شام از قلعه گذشتم            دل پر حسرت ونارنج بدستم 

دل پر حسرت ونارنج شیرین          غریبی را وطن کردم ، نشستم 

146-قبا آیین قبا تا پشت پایت         به مشهد می روی جانم فدایت 

به مشهد می روی مارا دعا کن       سیه چشمی نشسته در وفایت 

147-دو سه روزه که یارم ناز کرده          در غصه برویم باز کرده 

قفس بشکسته ومرغم پریده                 نمیدانم کجا پرواز کرده 

148-دلم می خواست برم امام رضا را           ببوسم گنبد زرد طلا را 

بقر بونش برم این طور امامی      تعارف می کنه شاه وگدارا

149-سر کوه بلند فریاد کردم       امیر المومنین را یاد کردم 

امیرالمومنین یا شاه مردان         دل نا شاد مارا شاد گردان 

150دوتا سرو بلند بادیم وباهم       جدا گشتیم وهردو می خوریم غم 

جدایی ما نکردم که خدا کرد         که غم باشد خوراک ما دمادم 

151-سرم بر ملک نیمروزه خدایا           دلم بهر تو می سوزه خدایا 

 از آن ترسم بمیرم در غریبی       کفن بر من که می دوزه خدایا 

152-اگر می شم انار دانه میشم (می شوم )      بقربان گل چار شانه می شم 

 همه می گند (می گویند) برو ترک گلت کن         چطور ترکش کنم دیوانه می شم 

153-بدیدم یار مو سر شیوه می رفت          بباغستان برای میوه می رفت 

به باغستان برای میوه ی خوب          به صد ناز وبه سیصد غمزه می رفت 

154-قدت ازدور می بینم  بسم نیست       بجایی رفته ای که دست رسم نیست 

بجایی رفته ای در سر بلندی          سخن دارم  مجال گفتنم نیست 

155-عزیزم یار خوبه یار خوبه       سر قلیان میخک دار خوبه 

 زنان پا سفید ودست حنایی          برای آدم پول دار خوبه 

156-حالا میرم به غریبی که بسازم خونه       از اشک چشم  خود نویسم نامه                             حالا اون نامه واون جواب نامه       حالا از اومدنم دگر خدا می دونه 

157-سرم گردرد گیره با که گویم         رخم گر زرد گرده با که گویم 

دوای درد سر دردست یاره              مو که یاری ندارم با که گویم 

158-نگارو عاشق زارم تو کردی           درخت گل بدم  خارم تو کردی 

درخت گل بدم در توی گلزار              بخاک کوچه پامالم تو کردی  

159-ز اقبال گرانم مادرم مرد              مرا با دایه دادند دایه هم مرد 

به شیر یک بزی کردم قناعت              خدا بر سر زد و بز غاله هم مرد 

160-نگارا عاشقم عاشق ترم کن      زلیلی و زمجنون بد ترم کن 

زلیلی وز مجنون بدتر هستم           به کوچه ی عاشقی خاکسترم کن 

161- شکسته پای مو بی پا بماندم      چو کفتر در گلوی چاه ماندم 

چو کفتر در گلوی چاه سنگی           رفیقان رفتند وتنها بماندم 

162-از او سا عت که بی مادر شدم مو          قلم بشکست وبی لنگر شدم مو 

قلم بشکست وافتاد موج دریا       چنو سوختم که خاکستر شدم مو 

163-بپا ی چرخ خیاطی نشستم           که دلبر جان بیایه اور ببینم 

 که دلبر جان بیایه خرمن گل           زپای خرمن گل خوشه چینم 

164-نماز شام که مو در خور بودم       همه دلشاد ومو دلکور بودم 

الهی شعله ی آتش بمیره               که مو از مادر خود دور بودم 

165-شتر خوبه بزیر بار خوبه         بچه خوبه  ببوی یار خوبه 

شتر خوبه بزیر بار انگور               بچه خوبه ببوی یار مقبول

166- سه ماهه وسه روزه وسه نوروز        بدنبال تو می گردم شب وروز

تو که با ما سر یاری نداری               چرا با ما نگفتی تو همان روز 

167-اگر یارم مرا خواهد غمی نیست         که درد غاشقی درد کمی نیست 

اگر یارم مرا خواهد به پیری              وگرنه در جوانی منتی نیست 

168-دلم می خواست امینت باشم ای دوست         سر کوچه کمینت باشم ای دوست 

همان ئقتی که از حمام در آیی              خودم فرش زمینت باشم ای دوست 

169-پدر خوبه  برادر نیز بهتر         درخت بی برادر کی دهد بر 

برادر میوه ی باغ بهشته              خوشش باشه پدر خوب میوه کشته 

170- چه بد کردم که خوردم زهر قاتل        چه بد کردم که دل بستم به جاهل 

ندانستم که جاهل بیوفایه         پشیمانی کشم تا روز آخر 

171-جدایی ر(را) ما نکردم که خدا کرد        جدایی ر دشمنان بی حیا کرد 

 من از چرخ فلک گله ی ندارم          که هرچه بر سرم اومد خدا کرد 

172-عجب باد شمال دیدم امروز      به باغستان نهالی دیدم امروز

سیه چشمی که بر من ناز میکرد             بدنبال شغالی دیدم امروز

173-سر کوه بلندی پا گذارم        تفنگ نقره بر دوش برارم 

تفنگ نقره را بشکن طلا کن            برار کوچکم را کدخدا کن

1734-به قربان کچکهای هم قطارت            دلم میخواست بخوابم در کنارت 

دلم می خواست که راز دل بگویم          چه فایده ندارم اختیارت 

175- پسر عمو شال ترمه سفیدم           درخت میوه ی باغ امیدم 

امید دارم گلی از باغ بچینم                خداوندا مگردان نا امیدم 

176-دوتا گاو سیه در کار دارم       زمین شوره زار بسیار دارم 

شما مردم نمیدانید بدانید         هوای دختر نجار دارم   

177-مخور غصه که یارت خواهد امد       بدل صبر وقرارت خواهد امد 

برو در گوشه ای آسوده بنشین            که آخر در کنارت خواهد آمد 

178-بقربان قد بالابلندت          به قربان کمر بند قشنگت 

اگر دانم که حرفت حرف باشه             نشینم تا قیامت در سرایت

179-الا دختر شوم قربان بختت           جریکه وا کنم در پای تختت

اگر چرخ فلک با مو بسازه       بشادی وا کنم  رخت ازدرختت 

180-دو دستت در حنایه فاطمه گل         تنت دور از بلایه فاطمه گل 

بغیر از من اگر یاری بگیری     عروسیت عزایه فاطمه گل 

181-نمک بر معدن فلفل مزن یار           سخن در پیش هر جاهل مزن یار

اگر خواهی نصیب یکدگر شیم (شویم)      توکل با خدا کن ، دل مزن یار

182-اگر مردیم بمیریم هردو تای ما             بسازند  جفت قبری از برای ما 

بسازند جفت قبری بر سر راه         بگریند دوست ودشمن از برای ما

183-بنالم از سر شب تا سحرگاه          بنالم مثل یوسف در ته چاه 

بنالم تا خدارا رحم آید                 چو من یوسف شوم ، دلبر زلیخا 

184-تو سیب سرخی و نارنج دستی         بقر بونت شوم هرجا که هستی 

نه خود آیی نه کاغذ می فرستی      گمانم پادشاه هرجا نشستی 

185-مسلمانان چه ناداری بلایه            که هرکه مال داره کدخدایه 

بگیرند دست او ، بالا نشانند        نمی پرسند که اصلت از کجایه ؟

186-لبت بوسم دهن بوی هل آیه        مرا با تو جدایی حاصل آیه 

همه گویند جدایی کن جدایی        جدایی گر کنم خون از دل آیه

187-برادر دین پیغمبر بپا کن         نماز وروزه وذکر خدا کن 

اگر خواهی که جنت را ببینی           به ناموسای مردم کم نگاه کن

188-خروسک بی پر وبی بال گردی       الهی از زبانت لال گردی

نگردم در بغل آن یار شیرین        تمام دشمنان بیدار کردی

189-الا دختر ترا می خوام چه می گی ؟( می گویی)      چرا با قوم و خویشانت نمی گی ؟

موکه با قوم وخویشان  تو گفتم        ترا با مو نمیدن(نمی دهند ) تو چه می گی؟

190-بلند بلا بلندت کرده یم مو       دراین کوچه پسندت کرده یم 

ترش بودی بمثل آب لیمو             به شیرینی قندت کرده یم مو 

191-بلند بلا به کوه ها مانده ام من         بغل بگشا که سر ما خورده ام من 

بغل بگشا مرا کنج بغل گیر       که دیشب در بیابان مانده ام من 

192-برفتم بر سر برج شکسته            بدیدم دخترک کبری نشسته 

 بگفتم دخترک پنج بوس به من ده           بگفت : کوری که بابایم  نشسته ؟

193-اگر یار مرا دیدی بجایی           رسانی از زبان من دعایی 

اگر یارم زاحوالم بپرسد             بگو باریک شده ماند کاهی 

194-غریبی را قناعت کرده ایم ما        که آقا را زیارت کرده ایم ما 

شما مردم نمیدانید بدانید            که ما ترک ولایت کرده ایم ما 

195-هوا گرمه شمال باد خوبه           دو دست در گردن نامزاد خوبه 

دو دست در گردن نامزاد شیرین        بپای سایه ی دیوار خوبه 

196-مسلمانان ببینید شب چه وقته          که بلبل مست وشیدای درخته 

که بلبل می پرد شاخ ه به شاخه          که یار از یارجدا کردن چه سخته

197-بیا دلبر بغل تنگت بگیرم        نخی از موی شب رنگت بگیرم 

نخی از موی شب رنگت نه چندان         دو بوسه از لب قندت بگیرم 

198-پریزاد و پریزاد وپریزاد         که کاشکی مادرم من را نمی زاد 

که مادر زاد وشیر محنتم داد           بزرگم کرد ودست دشمنم داد 

199-پسر عموی  گل را چانه ی من        چرا امشب نیایی خانه ی من 

اگر حرف بدی از من شنیدی           بکش خنجر بزن بر سینه ی من 

200-سر دستت عقیقه یا بلوره      لب لعلت نه شیرینه ، نه شوره 

 بده پنج بوس از کنج لبانت         لب لعلت خوراک مار و موره

-چون ابیات زیادند ،دنباله  آن را در ادامه مطلب به نگارش در خواهم آورد ودر ادامه مطلب آن را مطالعه فرمایید .اسایش.ادامه دارد ------

ادامه دو بیتی ها  وفراقی های رایج در کوچ نهارجان : 

201-ول بالا بلند سینه چاکم              اگر امشو نیایی من هلاکم 

اگر امشو نیایی تا خروس خوان           خروس خوان دگر من زیر خاکم 

202-خودت گفتی که وعده در بهاره        بهار او مد دلم در انتظاره 

بهار هرکسی عید واست ونوروز             بهار عاشقان دیدار یاره 

203-در ایوان طلایم جان نه نه ت          نمی تونم نیایم جان نه نه ت

شنیدم گله ی بسیار داری                   به پیشت رو سیاهم جان نه نه ت 

204-شب جمعه که یارم در مزاره            عرق در زیر زلفش لاله زاره 

خدا ابری بده باران بباره                     که یارم طاقت گرما نداره

205بیا که بار کردم راهیم کن             نظر بر رنگ زرد کاهیم کن 

مجال دست بگردن نیست مارا            از آن بوس خوشت همراهیم کن 

206-بیا تا پیرهن آبیت کنم من خودی ای(این ) خال لبت بازی کنم من 

سر شب تا سحر پیشت نشینم        دل ناراضیت را ضی کنم 

207-سر قلعه ی کوچ کفتر پرانه            که یارم در میان جاهلانه 

 همه ی مردم نمیدانید بدانید           همان ماه میان آسمانه 

208-زکابل آمدم ، قندار میرم ( میروم )      وطن جور آمدم ، بیمار میرم 

الهی خانه ی دسمن بسوزه           که خود یا آمدم ، بی یار میرم 

209-بیا دختر عمو یار رشیدم           غم درد تورا با دل کشیدم 

غم درد تورا بردن به بازار               خودم تاجر شدم ،غمهات خریدم 

210-عزیزم این دلم از غم غباره              همیشه این دلم با غم دچاره 

 دل من میل در شادی نداره           خرابه ، میل آبادی نداره 

211-دو چشمان گلم جفت ستاره          مغازه ی سرمه را کرده اجاره 

اگر امشو به پهلویش بخوابم              خدا عمری به من میده دو باره 

212-سر زلفت جدا کن آمدم من         نگاه بر خط راه کن آمدم من

بده دستمال دستت یادگاری             برو شکر خدا کن ، آمدم من 

213-چنو زردم که زرد آلو نباشه      برنگ من گل آلو نباشه 

 چنو ( چنان ) زرد وضغیف و نا توانم            بنفشه در کنار جو نباشه 

214-برو با یار بگو زادو نباشه           که چارقت بر سرش نا شو نباشه 

شبی که مو بیایم غمزه بازی        دهانش بوی تنبا کو نباشه 

215-قدت از دور اشارت می کنم من         لبت از بوس غارت می کنم من 

لب تو مکه  ومن مرد حاجی                     شبی صد بار زیارت می کنم من 

216-سرم درد می کند از کینه ی تو ببوسم دکمه های سینه ی تو 

بحمام می روی صابون نداری         لبم صابون ، زبانم کیسه ی تو 

217-دو چشمانم سر کوی تو باشه         دو دستم شانه ی موی تو باشه 

مرا با حاجیان حج چه کاره          زیارتگاه من  روی تو باشه 

218-اگر یا مرا دیدی به گوشه          بگو پیراهن اسلامی بپوشه 

زدست مادرت گله ندارم           زدست پدرت  خونم د(در) شیشه 

219-وفای بی وفایی کرده پیرم         روم یار وفاداری بگیرم 

اگر یار وفاداری نباشه         سر قبر وفاداری نشینم 

220-سه تا دختر بدند درراه خراشاد ( کاشان )    حلیمه وسلیمه وزر افشان(زر اخشاد)

سه تا بوسه طلب کردم ازایشان       یکی صبح ویکی ظهر ویکی شام 

221-دلم می خواست  گل شش پر بچینم        میان مادر و دختر نشیم 

 گهی بوسی خورم از روی دختر               گهی هم صحبت مادر نشینم 

222-تو که دوری مو از دوریت کبابم      چو مرغ کور ، سر گردان آبم 

چو مرغ کور در دشت وبیابان              چو لیلی از غم مجنون  کبابم 

223-زلیلی وز مجنون بدترم مو         زابر نو بهار گریان ترم مو 

بمثل گندمان توی تابه       هنوز از گندمان بریان ترم مو 

224-درختی خم کنم نارش بچینم             جوان وجاهلم ، تاکی نشینم 

جوان وجاهلم روخم دمیده          به عهد بیوفا تاکی نشینم 

225- لب بام آمدی ، رخ تازه کردی            قدت را با قدم اندازه کردی 

تو که پوشیده ای رخت عروسی              مکش سرمه که زخمم تازه کردی 

226-سر چاه چمن آتش بگیره        بغیر از سه نفر ,الم ،بمیره 

 یکی یارم ، یکی قاصد یارم           یکی پسرعموی بی بخارم 

227-دو چشمان سیاهت کافرم کرد        مسلمان بودم واز دین درم کرد 

رو چشمانی که داری ، کس نداره           بغیر از آسمان پر ستاره 

228-مگر شهر شما کاغذ گرانه        مرکب باقلم چون زعفرانه 

قلم گر نیست باشد چوب فلفل            اگر کاغذ نباشه ، پرده ی دل 

229-هلا دختر هلا شاهزاده دختر       کمر باریک وچارده ساله دختر 

 اگر پنج بوس می دادی به عاشق        ثوابش از نماز وروزه ، بهتر 

230- بقربان دو انگشت تو دلبر         بقربان گل مشت تو دلبر 

مثال روزه داران روزه داری             بقربان لب خشک تو دلبر

 

231-ول کوچکتر نو بندگانی             بیا آب حیات زندگانی 

 بیا تا بهر هم جانانه باشیم               یکی شمع ویکی پروانه باشیم 

232-قدت با چوب تر می مانه دلبر       لبت با نیشکر میمانه دلبر 

بده پنج بوس از کنج لبانت               که داغت با جگر می مانه دلبر 

233-به گل مانی که باغچه می کنی پر             به ماه مانی که از کوه می زنه سر 

اگر دانم که آخر مال مایی                 نویسم بر لبت الله اکبر

234-الا مرغ سفید تاج بر سر                 خبر از من ببر بر پیش دلبر

بگو هرکس که مار(را)از هم جدا کرد             سزایش را خدا میده(می دهد) روز آخر 

235-الا باد صبا ی صبح دلگیر         خبر از من ببر یا مادر پیر 

بگو   فرزند سلامت میرساند      حلالم کن که  شبها داده ای شیر 

236-سر کوه هارا پیوند کن خدا جان               دل مارا تو بی غم کن خدا جان 

الهی ما ویار همسایه باشیم               وگر نه مهر مار(را) کم کن خدا جان

237-نویسم نامه ای از بی نوایی             ببندم بر پر مرغ هوایی 

بدو مرغو بدست مادرم ده                بگو صد داد وبیداد از جدایی 

238- نگاه راه پایی می کنم مو             نگاه مرغ وماهی می کنم مو

اگر دانم برادر کی میایه               ا طاق را فرش قالی می کنم مو 

239- مخورآبی که ازراه کج آیه        مگیر یاری که میلش بر دو جایه 

اگر صد سال به بالینی نهی سر            مکش زحمت که آخر بیوفایه 

240- نشستی روبرو دل می کنه دود            الهی مهر تو در دل نمی بود 

الهی مهر تو از دل بدر شه            شب وروزا بگریم تا لب گور

241- گر خدارا دوست می داری  شبی تنها بیا         هم چو آهویی روان تو از لب دریا بیا 

گر سر راهت گرفتند دشمنان بی حیا     دامن صحرا گذار واز لب دریا بیا (فراقی است )

242-ای کفتر بالسبز وخوش رنگ بیا        ای شاد کننده دل تنگ بیا 

خود می نگری حالت بی صبری ما             ای برگ بخارا وسمر قند بیا (= قالب رباعی است )

243- اول که مری (میروی) تور ( ترا )بخدا میسپارم          دوم به علی مرتضی میسپارم 

سوم به سکینه دختر خرد حسین           چارم به شهید کربلا میسپارم (= قلب رباعی ومضصمون فراقی است )

244- ای مادر ازراه دور کی می آیی؟         ای محرم رتاز گور کی می آیی ؟

از بس که نگاه راه غربت کردم      چشمان م گشته کور کی می آیی؟(( وزن دو بیتی ندارد )

245-از آو راه میروی راه ها بگردم      کلاه کج کرده ای موها بگردم 

کلاه کج کرده ای عین بزرگان             شکر نوشیده ای لب هات بگردم 

246-خودم سبزم که یارم سبزه پوشه            خودم باغبان که یارم گل فروشه 

دوچشم دارم براو چنگ ترازو             به نرخ زعفران گل می فروشه 

247-من امشب سر به صحرا می گذارم      تردر خانه تنها می گذارم 

برای خاطر خال لبانت           خودم میرم (می روم )  دل اینجا می گذارم 

248-به من می گن که یار تو رقیه        قلم در دست ودفتر می نویسه 

 قلم در دست ودفتر روی زانو         همیشه نام دلبر می نویسه 

249-چه سازم که زمانه مفلسم کرد           طلا بودم مقابل با مسم کرد

هنوز خواستم لباس نو بپوشم            لباس کهنه خوار مجلسم کرد 

250- اگر میرم کفنم پارچه باشه        سر خاکم قطار بچه باشه 

سر خاکم قطار بچه ملا             کلاس پنج وشش می خوانده باشه 

 

 

251-که خواهر بی برادر رشد نداره            به هر مجلس نشینه پشت نداره 

 به هر مجلس بود مثل غریبی         غریب چوب بدست  انگشت نداره 

252-بیا جانا بیا جانانه ی من           بیا شمع وبیا پروانه ی من 

 بیا تا خانه را خلوت بسازیم                بیا یک شب به خلوت خانه ی من 

253-دو تا بودیم که داغ هم نبینیم           بشادی بگذرانیم غم نبینیم 

الهی دشمنان مابر افتند                 چنو کردند که روی هم  نبینیم 

254-دو چشمان  سیاهی که تو داری        دوباره بر سرای ما نیایی 

سرای ما دشمن بسیار داره           مبا که بچنگ دشمن آیی 

255- زمین نرم را ماله کنم         برای عاشقی ناله کنم مو 

 که درد عاشقی درد کمی نیست         چطور ترک گل لاله کنم  مو 

256- جوانهای حالا سر در هوایند              ندارند مال دنیایی ، گدایند 

 ندارند ملی که دختر بگیرند          برای دود سیگاردر هوایند ( که آخر بر زن بیوه رضایند )

257-عمل ( منظور شیره ترک است ) دیدیکه با ماها چه ها کرد    جوانهای خوب ما، انگشت نما کرد 

 جوانهای خوب ما ، باغهای انگور           همه را دود تلخ از دست رها کرد 

258-به کوچه ی دست راست بالا شدم      به شلوار آبی آشنا شدم مو 

هنوز خواستم  که لب بر لب گذارم            که باباش اومد ورسوا شدم مو 

259- سر کوه بلند پنج پنجه ی مار          خبر اومد که یارم گشته بیمار 

پیاله ر (را) پر کنید از آب انگور           بریزید بر قد وبالای بیمار 

260-شبا که آتشون می داشته باشید       دمادم یاد ما می کرده باشید 

 نویسم نامه ای از پرده ی دل              به پیش یک دگر می خوانده باشید 

261-سرم درد می کنه صندل بیارید       دلم درد می کنه دلبربیارید

شما مردم نمی دانید بدانید                طبیب از خانه ی دلبر بیارید 

262-اگر بار گران بودم برفتم          اگر نامهربان بودم برفتم 

  شما که خانمان دارید بمانید             مو که بی خانمان بودم برفتم 

263-در خانه  ت ببستی جان دلبر      دل منرا شکستی جان دلبر 

 در این مدت که ما همرا ندیدیم              تو با کی می نشستی جان دلبر 

264-اگر مادر زحال من بدانه                   نهال غم بدور خود نشانه 

 نه خواب خوش کنه ، نه خوش نشینه              خوره (خود را ) مرغ کنه با من رسانه 

265-  کنم صبری که ریگا سرمه کرده          کنم صبری که یارم بیوه کرده 

کنم صبری بدرگاه خداوند            که ی یارم بیوه صد ساله کرده 

266- شب مهتاب ومهتاب دشمن من     دو زلف یار من در گردن من 

خداوندا تو تاریک ماه رسانی               که تاریک ماه رفیق هر دم من 

267-انار خوبه سرش بر کنده باشه         جوان خوبه لبش  پر خنده باشه 

 جوانی که نداره مال دنیا                    امیره بهتره که زنده باشه 

268-نگاه مو مکن شر منده می شم (می شوم )       به قربان لبان پر خنده می شم 

بده چند بوس از کنج لبانت             اگر مو مرده باشم ، زنده می شم 

269-دمی که منوتو با هم نشستیم           سماور می غلید ، قند می شکستیم    

سماور می غلید ، قوری به بالا              که قندهای یادگتری می شکستیم 

270- سر کوه بلند من باشم وتو               غریب دور از وطن من باشم وتو 

اگر روزی بمیریم در غریبی                 دو لای یک کفن من باشم وتو

 

271- اگر طشت طلا باشه غریبی         زفیروزه سرا باشه غریبی 

مگر نام غریب شاهزاده باشه                   هنوزم داد وبیداد  از غریبی 

272-غریب راه دورم مو چه سازم        غریبی تلخ وشوره مو چه سازم 

 غریبی گاه آب و گاه آتش               میان آب وآتش مو چه سازم 

273-سیه چشمی که چشمک بر هوا زد      کلید نقره بر قفل طلا زد 

 کلید نقره وقفل زمرد                   کفشای مو بر زمین کربلا زد

274-سفیدمرغی بدم مو روی زینه            ترا امروز ندیدم مثل دینه ( دیروز)

 همون بوسای که خوردم روی زینه             چو گوشت مرغ بر جونم نشسته 

275- غریبم وغریبی وطن من               گرفته خاک غربت دامن من 

اگر روزی مرا مرگی بیاید          ندارم کس که گیره ماتم من

276-سر سنگ اروس باشی تو دلبر        بقول خود درست باشی تو دلبر 

 چنو که می روی تو رو به غربت            غریب تندرست باشی تو دلبر 

277- محمد نقش می بنده هوارا        بدست داره قلمدان طلا را 

به خوبی محمد کس ندیدم             نشانه می روه مرغان هوارا 

278-امیر المومنین دردم دوا کن             گره در کار من افتاده وا کن                                          اگر ما امتی هستیم گنه کار             برو پیش خدا مارا دعا کن 

279-اگر دردم یکی می بود چه می بود          غمانم اندکی می بود چه می بود 

به بالینم حکیمی یا طبیبی                از اینها گر یکی می بود چه می بود 

280- جوانی از غمت بر باد دادم         به این ذلت که می بینی فتادم 

به زنجیر سر زلفت فتادم                  بکش نامرد که در چاهی فتادم 

281-نمی  تونم غمت بر دارم از دل           نمی تونم بسازم دور منزل 

 نمی تونم دمی بی تو نشینم               دو پایم تا به زانو مانده در گل 

282-بیار سیگار که ما دودی بگیریم             برادر وار بور هم نشینیم 

زمانه بی وفا وعمر کوتاه                       مبادا هر کدام جایی بمیریم 

283-ستاره زینت شبها مباشه ( می باشد)           نزاع و کینه از بد ها مباشه

  اگر تقصیر کل کردم من ای دوست        گذشت از جانب بد ها مباشه 

284-بیا ای یار  نوکیسه ی من      قدم بگذار روی دیده ی من 

اگر بی تو برم نام عروسی            بزیر خاک گردد حجله ی من 

285- هیشه رمگ عاشق زرد وزاره        دل عاشق پر از گرد وغباره 

 بهار میش وبز شد روز نوروز             بهار عاشقان دیدن یاره 

286-شبی که بی تو بودم یاد ازان شب                شبی که بی تو بودم داد از آن شب 

شبی که بوی فصل تو نیایه           فغان وفرقت و فریاد از آن شب 

287-زمین بوسم که آنجا یار گشته       زمین از بوی یار گلزار گشته 

 بقربان همان صحن وزمین شم (شوم)           که آنجا دلبرم بسیار گشته 

288-دلم تنگه برای دیدن تو       برای گفتگو ، خندیدن تو 

چه خوش باشد که تو از در آیی             دو دست خود کنم بر گردن تو 

289-نگارنازنین ریزه دندان                مرا از عشق تو بردند به زندان 

مرا از عشق تو بردند بسوزند            میان چله وچار ماه زمستان 

290-کجا رفتی کجا شد همت تو          زدلتنگی ندارم طاقت تو 

 اگر تو همچو مو دلتنگ باشی             چرا هر روز نیایه کاغذ تو 

291-نگار نازنین  فلفل من           موکه مایم (میخواهم ) چه مایید از دل من 

 همه قوما کنید سعی براین کار        که هیچ ارمان نمانه بر دل من 

292-قلمفر بر سر دستمال داری         به مرگ من بگو چند یار داری ؟

به مرگ تو به مرگ شش برارم          بغیر از تو دگر یاری ندارم 

293-کوهای بلند وقله ای در کاشی      غربت را گرفته ای کجا می باشی 

شبها ز فراق تو نمی خوابم مو         غربت را گرفته ای سلامت باشی (فراقی یا نو می باشد )

294-غم اومده غم اومده   انگشت بر در می زنه      هر ضربه ی انگشت او بر قلب خنجر می زند 

(دوبیتی نیست )

295-دختر نمی دم به هیچ بلوچی  تا بر مو نیاره جفت قوچی  دختر بکسی می دم که زر داشته باشه  از دکان مسگری خبر داشته باشه ( ترانه یا ضرب المثل است )

296-فراقی : می رم به غریبی که غریبم گویند      بی مادر وبی پدر یتیمم گویند 

بی مادر وبی پدر خدا کرده مرا            از دیده ی روشنم جدا کرده مرا 

297ترانه :عزیز مو مشو گردی (تریاکی )             مرو دنبالذولگردی    

مرو دنبال رنگ زردی        که آخر داره نامردی !

298-فراقی : ای نو سفر کرببلا زود بیا        گل گل کفن آل عبا ء زود بیا

این اکبر غمدیده یتو چشم براهت دارد         اکبر بخدا در بر من زود بیا 

299-در غربت اگر درد بگیره بدن من          که غسل دهد یا که ببرد کفن من 

تابوت مرا جای بلندی بگذارید               شاید که خورد بوی وطن بر نظر من 

300-به توی باغ بودم جای تو خالی           به گل مشتاق بودم جای تو خالی 

چو پروانه بدور باغ گشتم  چو قمری ناله کردم جای تو خالی 

301- فراقی : دوری زبرم از تو خبر نیست مرا      می سوزم وچاره ی دگر نیست مرا 

 خواهم که بجانب تو پرواز کنم           اما چه کنم که بال و پر نیست مرا 

302-بیا که مرده ام  من را حلال کن              به قبرستان ببر درزیر گل کن 

 به قبرستان  ببر ور خاک بسپار          سر خاکم نشین دردای دل کن 

303- فراقی : دوری زبرم  بی تو نیایه نفسم        تو بلبل عالمی و مو در قفسم 

 گر چرخ فلک چراغ عمرم نکشد      یک بار دگر به خدمت تو برسم 

304-بتوی باغ باغ بانی کنم من                  به چوب نار چوپانی کنم من 

 بگیرم بره ی زاغ جلورا          به پیش پای یار خونی کنم من 

035-فراقی : عاشق که منم شما عمم را نخورید       گر کشته شوم خبر به یارم نبرید 

 گر کشته شوم برای خال لب یار       خال لب یار به خونبهایم ندهید 

306- دو بیتی : دو یاری گرفتم در جوانی          یکی رشتی یکی مازندرانی

 بقببان سر رشتی بگردم                   که سودا بر سر مازندرانی 

307-دم گاراژ بدم یارم سوار شد        دل مسافری بر مو کباب شد 

 تلیفون می کنم ود نصرت اباد          که یا ر سیرتازی از مو جدا شد 

308-شب امشو که مهمان شمایم      غریب شهر ویران شمایم 

 همین امشو به مو چیزی نگویید            خدا می دانه فردا شو کجایم 

309- تو از سیرذی ومو از برگ سیرم       تو تهرانی ومو اینجا اسیرم 

بخور ابهای تهران نوش جانت       فراموشم مکن هر چند که دورم 

310- گل صد برگ سرمای تو کی بود              مرا وعده به لبهای تو کی بود 

مرا وعده به لبهای تو فردا                     بیا ور گو که فردای تو کی بود 

 

311- نمک شوره وزخمم تازه منداز             مرا کشتی به شهر آواره منداز 

 مرا کشتی وخونم کردی پامال             تنم را ور در در وازه منداز 

312-دو چشمونت به چشم باز مانه      دهن وا جعبه ی آواز مانه 

 همون حسن جمالی که تو داری           به شربت خانه ی شیراز مانه 

313-بتوی باغ دم پوزه ی خراشاد            بسازم شانه ایاز چوب شمشاد 

 بسازم شانه ای چوب اناری        که ور موها کشه مارا کنه یاد 

314-دویاردارم وهردو به بیرجند          یکی شکافته ویکی سر قند 

 بقربان سر شکافته گردم      که بر هم میزنه بازار بیرجند 

315-نگار من بدستش طاس داره          به چشمش سرمه از الماس داره 

به من می گن که یار تو رشیده           رشیدی از پدر میراث داره 

316-سر کوه بلند جنگ نهنگه       صدای نیزه ودود تفنگه

رفیقان حرمت هم را بدارید                که بالشت قیامت تخته سنگه 

317-عرقچین سرت چیت قلم کار             مرا وا تو نمیدن جان غمخوار 

 مرا با تو نمیدن خیر نبینند       برو جای دگر وفکرخور( خودرا) وردار

318-بیا از در درآ تا بنده گردیم             چو شه ماری بدورت حلقه گردیم 

اگرروزی اجل آیه بمیریم                 جمالت را ببینیم ، زنده گردیم 

319- بیا ازدر درا گل دسته ی من       سبد پر گل وسر بسته ی من 

خبر امد که یارم درد سر بود      همه دردا بجان خسته ی من 

320-فراقی : بر خیز ته برم ازاین ولایت من وتو          تو دست مرا بگیر مو دامن تو 

 جایی برویم که هردو بیمار شویم              تو از  غم بیکسی ومو از غم تو 

321- او یار منه که از بلند می آیه          با اسب سفید صد تومن می آیه 

مو اسب سفید صد تو من را چه کنم            او شیر شده به جنگ من می آیه 

322- دلم دیوانه بود دیوانه تر شد            به این کوچ آمدم دردم بتر شد

 نهالی مو نشاندم بر سر راه               ثمر داد ونصیب یک دگر شد

323- دم گاراژ بیرجند چهل ستونه           به مو میگند که یار تو جوونه 

سراغی می دهم گر می شناسی     همون ماه میون آسمونه 

334-رمه را چرخ دادم  وور شکسته       بدیدم عمه جان بر تخت نشسته 

بگفتم عمه جان قلیونه چاق کن        خجالت می کشه قلیون شکسته 

335-بتوی آسیای زیر زمینی      بسی یادم کنی من را نبینی 

بسی یادم کنی شبهای زمستان       مگر مثل مرا در خواب بینی 

336-ستاره آسمان الا و بالله                 خبر از من ببر با یار ملا  

بگو دلبر سلامت می رسانه     وفاداری همینه ؟ بارک الله !

337-به پشت بام نهال نو بر من         به سر بازی مرو ای دلبر من 

 به سر بازی مرو که نو عروسم               اگر نامه ت نیاد خاک بر سر من 

338-بیا بنشین محبت را بنا کن           خریدم رنگ زردم را حنا کن 

خریدم سر مه دانی از جواهر           بیا بنشین وچشمان را سیاه کن 

339- بیابان در بیابان تاختم مو         نظرور یک گلی انداختم مو 

خدایا چشم عاشق کور گرده              که دلبر اومد ونشناختم مو

340- زمانه رو به آبادی نداره              دلی که غم گرفت شادی نداره 

 همان طفلی که نو آمد به دنیا               زدست مرگ آزادی نداره 

در ابیات اخر این مجموعه از یادداشتهای سی سال قبل دو دانش اموز بنامهای  محمد حسین شریفی دوم فرهنگ وادب دبیرستان رجایی بیرجند ونیز از یاد داشتهای  دانش اموز ؛ خانم مزگی نژاد دانش آموز دوم فرهنگ وادب دبیرستان زینب بیرجند در سالذ1368 شمسی استفاده کرده ام . این مجموعه را بپایان بردم در حالیکه هنوز صدها دوبیتی وفراقی وجود دارد که من به آن دست نیافته ام ویا بجهت  تنگی وقت آز آن صرف نظر کرده ام وآنچه که در این مجموعه 340 بیتی آورده ام تن ها گزیده هایی است که من در اختیار داشته ام .التماس دعا از خوانندگان وبلاگ.محمد حسن اسایش .28 آبان ماه 1397 شمسی .

جمعه 30 9 1397 5:47 بعد از ظهر
بسْمِ اللّهِ الرَّحْمانِ الرَّحیمِ‏(1)1- اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى عَلا فى تَوَحُّدِهِ وَدَنا فى تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ فى سُلْطانِهِ وَعَظُمَ فى اَرْکانِهِ، وَاَحاطَ بِکُلِّ شَىْ‏ءٍ عِلْماً وَ هُوَ فى مَکانِهِ وَ قَهَرَ جَمیعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ، حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ (وَ مَجیداً لایَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعیداً وَ کُلُّ أَمْرٍ إِلَیْهِ یَعُودُ). 2- بارِئُ الْمَسْمُوکاتِ وَداحِى الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُالْأَرَضینَ وَالسّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائکَةِ وَالرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلى جَمیعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلى جَمیعِ مَنْ أَنْشَأَهُ یَلْحَظُ کُلَّ عَیْنٍ وَالْعُیُونُ لاتَراهُ. کَریمٌ حَلیمٌ ذُوأَناتٍ، قَدْ وَسِعَ کُلَّ شَىْ‏ءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَیْهِمْ بِنِعْمَتِهِ.لا یَعْجَلُ بِانْتِقامِهِ، وَلایُبادِرُ إِلَیْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا مِنْ عَذابِهِ. 3- قَدْفَهِمَ السَّرائِرَ وَ عَلِمَ الضَّمائِرَ، وَلَمْ تَخْفَ عَلَیْهِ اَلْمَکْنوناتُ ولا اشْتَبَهَتْ عَلَیْهِ الْخَفِیّاتُ. لَهُ الْإِحاطَةُ بِکُلِّ شَىْ‏ءٍ، والغَلَبَةُ على کُلِّ شَى‏ءٍ والقُوَّةُ فى کُلِّ شَئٍ والقُدْرَةُ عَلى‏ کُلِّ شَئٍ وَلَیْسَ مِثْلَهُ شَىْ‏ءٌ. وَ هُوَ مُنْشِئُ الشَّىْ‏ءِ حینَ لاشَىْ‏ءَ دائمٌ حَىٌّ وَقائمٌ بِالْقِسْطِ، لاإِلاهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُالْحَکیمُ. 4- جَلَّ عَنْ أَنْ تُدْرِکَهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَاللَّطیفُ الْخَبیرُ. لایَلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعایَنَةٍ، وَلایَجِدُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَمِنْ سِرٍّ وَ عَلانِیَةٍ إِلاّ بِمادَلَّ عَزَّوَجَلَّ عَلى‏ نَفْسِهِ. 5- وَأَشْهَدُ أَنَّهُ اَللَّهُ ألَّذى مَلَأَ الدَّهْرَ قُدْسُهُ، وَالَّذى یَغْشَى الْأَبَدَ نُورُهُ، وَالَّذى یُنْفِذُ أَمْرَهُوَ بِلامُشاوَرَةِ مُشیرٍ وَلامَعَهُ شَریکٌ فى تَقْدیرِهِ وَلایُعاوَنُ فى تَدْبیرِهِ. 6- صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلى‏ غَیْرِ مِثالٍ، وَ خَلَقَ ما خَلَقَ بِلامَعُونَةٍ مِنْ أَحَدٍ وَلا تَکَلُّفٍ وَلاَ احْتِیالٍ. أَنْشَأَها فَکانَتْ وَ بَرَأَها فَبانَتْ. فَهُوَاللَّهُ الَّذى لا إِلاهَ إِلاَّ هُوالمُتْقِنُ الصَّنْعَةَ، اَلْحَسَنُ الصَّنیعَةِ، الْعَدْلُ الَّذى لایَجُوُر، وَالْأَکْرَمُ الَّذى تَرْجِعُ إِلَیْهِ الْأُمُورُ. 7- وَأَشْهَدُ أَنَّهُ اللَّهُ الَّذى تَواضَعَ کُلُّ شَىْ‏ءٍ لِعَظَمَتِهِ، وَذَلَّ کُلُّ شَىْ‏ءٍ لِعِزَّتِهِ، وَاسْتَسْلَمَ کُلُّ شَىْ‏ءٍ لِقُدْرَتِهِ، وَخَضَعَ کُلُّ شَىْ‏ءٍ لِهَیْبَتِهِ. 8- مَلِکُ الْاَمْلاکِ وَ مُفَلِّکُ الْأَفْلاکِ وَمُسَخِّرُالشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، کُلٌّ یَجْرى لاَِجَلٍ مُسَمّىً. یُکَوِّرُالَّلیْلَ عَلَى‏النَّهارِ وَیُکَوِّرُالنَّهارَ عَلَى الَّلیْلِ یَطْلُبُهُ حَثیثاً. قاصِمُ کُلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ وَ مُهْلِکُ کُلِّ شَیْطانٍ مَریدٍ. 9- لَمْ یَکُنْ لَهُ ضِدٌّ وَلا مَعَهُ نِدٌّ أَحَدٌ صَمَدٌ لَم یلِد و لَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفْواً أَحَدٌ. إلاهٌ واحِدٌ وَرَبٌّ ماجِدٌ یَشاءُ فَیُمْضی، وَیُریدُ فَیَقْضی، وَیَعْلَمُ فَیُحْصی، وَیُمیتُ وَیُحْیی، وَیُفْقِرُ وَیُغْنی، وَیُضْحِکُ وَیُبْکی، (وَیُدْنی وَ یُقْصی) وَیَمْنَعُ وَ یُعْطى، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدیرٌ. 10- یُولِجُ الَّلیْلَ فِى النَّهارِ وَیُولِجُ النَّهارَ فىِ الَّلیْلِ، لاإِلاهَ إِلاّهُوَالْعَزیزُ الْغَفّارُ. مُسْتَجیبُ الدُّعاءِ وَمُجْزِلُ الْعَطاءِ، مُحْصِى الْأَنْفاسِ وَ رَبُّ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ، الَّذى لایُشْکِلُ عَلَیْهِ شَىْ‏ءٌ، وَ لایَضجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخینَ وَلایُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّینَ. اَلْعاصِمُ لِلصّالِحینَ، وَالْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحینَ، وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنینَ وَرَبُّ الْعالَمینَ. الَّذِى اسْتَحَقَّ مِنْ کُلِّ مَنْ خَلَقَ أَنْ یَشْکُرَهُ وَیَحْمَدَهُ (عَلى‏ کُلِّ حالٍ). 11- أَحْمَدُهُ کَثیراً وَأَشْکُرُهُ دائماً عَلَى السَّرّاءِ والضَّرّاءِ وَالشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، وَأُومِنُ بِهِ و بِمَلائکَتِهِ وکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ. أَسْمَعُ لاَِمْرِهِ وَاُطیعُ وَأُبادِرُ إِلى‏ کُلِّ مایَرْضاهُ وَأَسْتَسْلِمُ لِماقَضاهُ، رَغْبَةً فى طاعَتِهِ وَ خَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِهِ، لاَِنَّهُ اللَّهُ الَّذى لایُؤْمَنُ مَکْرُهُ وَلایُخافُ جَورُهُ. (2)12- وَأُقِرُّلَهُ عَلى‏ نَفْسى بِالْعُبُودِیَّةِ وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، وَأُؤَدّى ما أَوْحى بِهِ إِلَىَّ حَذَراً مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ لایَدْفَعُها عَنّى أَحَدٌ وَإِنْ عَظُمَتْ حیلَتُهُ وَصَفَتْ خُلَّتُهُ - لاإِلاهَ إِلاَّهُوَ - لاَِنَّهُ قَدْأَعْلَمَنى أَنِّى إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَىَّ (فى حَقِّ عَلِىٍّ) فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَقَدْ ضَمِنَ لى تَبارَکَ وَتَعالَى الْعِصْمَةَ (مِنَ النّاسِ) وَ هُوَاللَّهُ الْکافِى الْکَریمُ. فَأَوْحى إِلَىَّ: (بِسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحیمِ، یا أَیُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ــ فى عَلِىٍّ یَعْنى فِى الْخِلاَفَةِ لِعَلِىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ ــ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ).13- مَعاشِرَالنّاسِ، ما قَصَّرْتُ فى تَبْلیغِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ تَعالى إِلَىَّ، وَ أَنَا أُبَیِّنُ لَکُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآیَةِ: إِنَّ جَبْرئیلَ هَبَطَ إِلَىَّ مِراراً ثَلاثاً یَأْمُرُنى عَنِ السَّلامِ رَبّى - وَ هُوالسَّلامُ - أَنْ أَقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ کُلَّ أَبْیَضَ وَأَسْوَدَ: أَنَّ عَلِىَّ بْنَ أَبى طالِبٍ أَخى وَ وَصِیّى وَ خَلیفَتى (عَلى‏ أُمَّتى) وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدى، الَّذى مَحَلُّهُ مِنّى مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسى‏ إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِىَّ بَعْدى وَهُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدَاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالى‏ عَلَىَّ بِذالِکَ آیَةً مِنْ کِتابِهِ (هِىَ): (إِنَّما وَلِیُّکُمُ‏اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُواالَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ و وَیُؤْتونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)، وَ عَلِىُّ بْنُ أَبى طالِبٍ الَّذى أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى‏الزَّکاةَ وَهُوَ راکِعٌ یُریدُاللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فى کُلِّ حالٍ.14- وَسَأَلْتُ جَبْرَئیلَ أَنْ یَسْتَعْفِىَ لِىَ (السَّلامَ) عَنْ تَبْلیغِ ذالِکَ إِلیْکُمْ - أَیُّهَاالنّاسُ - لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقینَ وَکَثْرَةِ الْمُنافِقینَ وَإِدغالِ اللّائمینَ وَ حِیَلِ الْمُسْتَهْزِئینَ بِالْإِسْلامِ، الَّذینَ وَصَفَهُمُ‏اللَّهُ فى کِتابِهِ بِأَنَّهُمْ یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مالَیْسَ فى قُلوبِهِمْ، وَیَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَاللَّهِ عَظیمٌ.15- وَکَثْرَةِ أَذاهُمْ لى غَیْرَ مَرَّةٍ حَتّى‏ سَمَّونى أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنِّى کَذالِکَ لِکَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ إِیّاىَ وَ إِقْبالى عَلَیْهِ (وَ هَواهُ وَ قَبُولِهِ مِنِّى) حَتّى‏ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فى ذالِکَ (وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذونَ النَّبِىَّ وَ یَقولونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ ـ (عَلَى‏الَّذینَ یَزْعَُمونَ أَنَّهُ أُذُنٌ) ـ خَیْرٍ لَکُمْ، یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ و الَّذینَ یُؤذُنَ رَسوُلَ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ) . وَلَوْشِئْتُ أَنْ أُسَمِّىَ الْقائلینَ بِذالِکَ بِأَسْمائهِمْ لَسَمَّیْتُ وَأَنْ أُوْمِئَ إِلَیْهِمْ بِأَعْیانِهِمْ لَأَوْمَأْتُ وَأَنْ أَدُلَّ عَلَیْهِمُ لَدَلَلْتُ، وَلکِنِّى وَاللَّهِ فى أُمورِهمْ قَدْ تَکَرَّمْتُ.16- وَکُلُّ ذالِکَ لایَرْضَى اللَّهُ مِنّى إِلاّ أَنْ أُبَلِّغَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَىَّ (فى حَقِّ عَلِىٍّ)، ثُمَّ تلا: (یا أَیُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ - فى حَقِّ عَلِىٍّ - وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ). (3) 17- فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذالِکَ فیهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا) أَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً وَإِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَى الْمُهاجِرینَ وَالْأَنْصارِ وَ عَلَى التّابِعینَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، وَ عَلَى الْبادى وَالْحاضِرِ، وَ عَلَى‏الْعَجَمِىِّ وَالْعَرَبىِّ، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوکِ وَالصَّغیرِ وَالْکَبیرِ، وَ عَلَى‏الْأَبْیَضِ وَالأَسْوَدِ، وَ عَلى‏ کُلِّ مُوَحِّدٍ، ماضٍ حُکْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ أَمْرُهُ، مَلْعونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَاللَّهُ لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَطاعَ لَهُ. 18- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أَقُومُهُ فى هذا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعوا وَ أَطیعوا وَانْقادوا لاَِمْرِ(اللَّهِ) رَبِّکُمْ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاکُمْ وَإِلاهُکُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِیُّهُ الُْمخاطِبُ لَکُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدى عَلىٌّ وَلِیُّکُمْ وَ إِمامُکُمْ بِأَمْرِاللَّهِ رَبِّکُمْ، ثُمَّ الْإِمامَةُ فى ذُرِّیَّتى مِنْ وُلْدِهِ إِلى یَوْمٍ تَلْقَوْنَ اللَّهَ وَرَسولَهُ. 19- لاحَلالَ إِلاّ ما أَحَلَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَهُمْ، وَلاحَرامَ إِلاّ ما حَرَّمَهُ اللَّهُ (عَلَیْکُمْ) وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَاللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَرَّفَنِى الْحَلالَ وَالْحَرامَ وَأَنَا أَفْضَیْتُ بِما عَلَّمَنى رَبِّى مِنْ کِتابِهِ وَحَلالِهِ وَ حَرامِهِ إِلَیْهِ. 20- مَعاشِرَالنّاسِ،(فَضِّلُوهُ). مامِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَدْ أَحْصاهُ‏اللَّهُ فِىَّ، وَ کُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أَحْصَیْتُهُ فى إِمامِ الْمُتَّقینَ، وَما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً، وَ هُوَ الْإِمامُ الْمُبینُ (الَّذى ذَکَرَهُ اللَّهُ فى سُورَةِ یس: (وَ کُلَّ شَىْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فى إِمامٍ مُبینٍ). 21- مَعاشِرَالنَّاسِ، لاتَضِلُّوا عَنْهُ وَلاتَنْفِرُوا مِنْهُ، وَلاتَسْتَنْکِفُوا عَنْ وِلایَتِهِ، فَهُوَالَّذى یَهدی إِلَى الْحَقِّ وَیَعْمَلُ بِهِ، وَیُزْهِقُ الْباطِلَ وَیَنْهى عَنْهُ، وَلاتَأْخُذُهُ فِى‏اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ. 22- أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ (لَمْ یَسْبِقْهُ إِلَى الْایمانِ بى أَحَدٌ)، وَالَّذى فَدى رَسُولَ‏اللّهِ بِنَفْسِهِ، وَالَّذى کانَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ وَلا أَحَدَ یَعْبُدُاللّهَ مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ غَیْرُهُ. 23- (أَوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَ أَوَّلُ مَنْ عَبَدَاللّهَ مَعى. أَمَرْتُهُ عَنِ‏اللّهِ أَنْ یَنامَ فى مَضْجَعى، فَفَعَلَ فادِیاً لى بِنَفْسِهِ). 24- مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ اللّهُ، وَاقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ اللّهُ. 25- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ إِمامٌ مِنَ اللّهِ، وَلَنْ یَتُوبَ اللّهُ عَلى أَحَدٍ أَنْکَرَ وِلایَتَهُ وَلَنْ یَغْفِرَ لَهُ، حَتْماً عَلَى اللَّهِ أَنْ یَفْعَلَ ذالِکَ بِمَنْ خالَفَ أَمْرَهُ وَأَنْ یُعَذِّبَهُ عَذاباً نُکْراً أَبَدَا الْآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهورِ. فَاحْذَرُوا أَنْ تُخالِفوهُ. فَتَصْلُوا ناراً وَقودُهَا النَّاسُ وَالْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ. 26- مَعاشِرَالنّاسِ، بى ـ وَاللَّهِ ـ بَشَّرَالْأَوَّلُونَ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالْمُرْسَلینَ، وَأَنَا ـ (وَاللَّهِ) ـ خاتَمُ الْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ والْحُجَّةُ عَلى جَمیعِ الَْمخْلوقینَ مِنْ أَهْلِ السَّماواتِ وَالْأَرَضینَ. فَمَنْ شَکَّ فى ذالِکَ فَقَدْ کَفَرَ کُفْرَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى وَ مَنْ شَکَّ فى شَىْ‏ءٍ مِنْ قَوْلى هذا فَقَدْ شَکَّ فى کُلِّ ما أُنْزِلَ إِلَىَّ، وَمَنْ شَکَّ فى واحِدٍ مِنَ الْأَئمَّةِ فَقَدْ شَکَّ فِى الْکُلِّ مِنْهُمْ، وَالشَاکُّ فینا فِى‏النّارِ. 27- مَعاشِرَالنّاسِ، حَبانِىَ‏اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهذِهِ الْفَضیلَةِ مَنّاً مِنْهُ عَلَىَّ وَ إِحْساناً مِنْهُ إِلَىَّ وَلا إِلاهَ إِلاّهُوَ، أَلا لَهُ الْحَمْدُ مِنِّى أَبَدَ الْآبِدینَ وَدَهْرَالدّاهِرینَ وَ عَلى‏ کُلِّ حالٍ. 28- مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدى مِنْ ذَکَرٍ و أُنْثى ما أَنْزَلَ اللَّهُ الرِّزْقَ وَبَقِىَ الْخَلْقُ. مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ، مَغْضُوبٌ مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ عَلَىَّ قَوْلى هذا وَلَمْ یُوافِقْهُ. أَلا إِنَّ جَبْرئیلَ خَبَّرنى عَنِ اللَّهِ تَعالى بِذالِکَ وَیَقُولُ: «مَنْ عادى عَلِیّاً وَلَمْ یَتَوَلَّهُ فَعَلَیْهِ لَعْنَتى وَ غَضَبى»، (وَلْتَنْظُرْنَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوااللَّهَ ـ أَنْ تُخالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها ـ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ). 29- مَعاشِرَ النَّاسِ، إِنَّهُ جَنْبُ اللَّهِ الَّذى ذَکَرَ فى کِتابِهِ العَزیزِ، فَقالَ تعالى‏ (مُخْبِراً عَمَّنْ یُخالِفُهُ): (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتا عَلى ما فَرَّطْتُ فى جَنْبِ اللَّهِ). 30- مَعاشِرَالنّاسِ، تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آیاتِهِ وَانْظُرُوا إِلى مُحْکَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا مُتَشابِهَهُ، فَوَاللَّهِ لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زواجِرَهُ وَلَنْ یُوضِحَ لَکُمْ تَفْسیرَهُ إِلاَّ الَّذى أَنَا آخِذٌ بِیَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلىَّ وَشائلٌ بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِیَدَىَّ) وَ مُعْلِمُکُمْ: أَنَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌ مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِىُّ بْنُ أَبى طالِبٍ أَخى وَ وَصِیّى، وَ مُوالاتُهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَىَّ. 31- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِیّاً وَالطَّیِّبینَ مِنْ وُلْدى (مِنْ صُلْبِهِ) هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ، وَالْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأَکْبَرُ، فَکُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَىَ‏الْحَوْضَ. أَلا إِنَّهُمْ أُمَناءُ اللَّهِ فى خَلْقِهِ وَ حُکّامُهُ فى أَرْضِهِ. 32- أَلاوَقَدْ أَدَّیْتُ، أَلاوَقَدْ بَلَّغْتُ، أَلاوَقَدْ أَسْمَعْتُ، أَلاوَقَدْ أَوْضَحْتُ، أَلا وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ وَ أَنَا قُلْتُ عَنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، 33- أَلاإِنَّهُ لا «أَمیرَالْمُؤْمِنینَ» غَیْرَ أَخى هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنینَ بَعْدى لاَِحَدٍ غَیْرِهِ. (4)34- ثم قال: «ایهاالنَّاسُ، مَنْ اَوْلى‏ بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟ قالوا: اَللَّهُ و رَسُولُهُ. فَقالَ: اَلا من کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.35- مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِىٌّ أخى وَ وَصیىّ وَ واعی عِلْمى، وَ خَلیفَتى فى اُمَّتى عَلى‏ مَنْ آمَنَ بى وَعَلى‏ تَفْسیرِ کِتابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَالدّاعی إِلَیْهِ وَالْعامِلُ بِما یَرْضاهُ وَالُْمحارِبُ لاَِعْدائهِ وَالْمُوالی عَلى‏ طاعَتِهِ وَالنّاهی عَنْ مَعْصِیَتِهِ.36- إِنَّهُ خَلیفَةُ رَسُولِ اللّهِ وَ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ وَالْإمامُ الْهادی مِنَ‏اللَّهِ، وَ قاتِلُ النّاکِثینَ وَالْقاسِطینَ وَالْمارِقینَ بِأَمْرِاللَّهِ.37- یَقُولُ‏اللَّهُ: (مایُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَىَّ). بِأَمْرِکَ یارَبِّ أَقولُ: اَلَّلهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ (وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ) وَالْعَنْ مَنْ أَنْکَرَهُ وَاغْضِبْ عَلى مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ.38- اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَ الْآیَةَ فى عَلِىٍّ وَلِیِّکَ عِنْدَتَبْیینِ ذالِکَ وَنَصْبِکَ إِیّاهُ لِهذَا الْیَوْمِ: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً)، وَ قُلْتَ : (إنَّ الدّینَ عِنْدَ اللهِ اْلإسْلامُ) ، وَ قُلْتَ : (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَالْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ).39- اَللَّهُمَّ إِنِّى أُشْهِدُکَ أَنِّى قَدْ بَلَّغْتُ. (5)40- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّما أَکْمَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ دینَکُمْ بِإِمامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ یَأْتَمَّ بِهِ وَبِمَنْ یَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ وَالْعَرْضِ عَلَى‏اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَأُولئِکَ الَّذینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ (فِى‏الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ) وَ فِى النّارِهُمْ خالِدُونَ، (لایُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَلاهُمْ یُنْظَرونَ). 41- مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِىٌّ، أَنْصَرُکُمْ لى وَأَحَقُّکُمْ بى وَأَقْرَبُکُمْ إِلَىَّ وَأَعَزُّکُمْ عَلَىَّ، وَاللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَأَنَاعَنْهُ راضِیانِ. وَ مانَزَلَتْ آیَةُ رِضاً (فى الْقُرْآنِ) إِلاّ فیهِ، وَلا خاطَبَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا إِلاّبَدَأ بِهِ، وَلانَزَلَتْ آیَةُ مَدْحٍ فِى‏الْقُرْآنِ إِلاّ فیهِ، وَلاشَهِدَ اللَّهُ بِالْجَنَّةِ فى (هَلْ أَتى عَلَى الْاِنْسانِ) إِلاّلَهُ، وَلا أَنْزَلَها فى سِواهُ وَلامَدَحَ بِها غَیْرَهُ. 42- مَعاشِرَالنّاسِ، هُوَ ناصِرُ دینِ اللَّهِ وَالُْمجادِلُ عَنْ رَسُولِ‏اللَّهِ، وَ هُوَالتَّقِىُّ النَّقِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ. نَبِیُّکُمْ خَیْرُ نَبىٍّ وَ وَصِیُّکُمْ خَیْرُ وَصِىٍّ (وَبَنُوهُ خَیْرُالْأَوْصِیاءِ). مَعاشِرَالنّاسِ، ذُرِّیَّةُ کُلِّ نَبِىٍّ مِنْ صُلْبِهِ، وَ ذُرِّیَّتى مِنْ صُلْبِ (أَمیرِالْمُؤْمِنینَ) عَلِىٍّ. 43- مَعاشِرَ النّاسِ، إِنَّ إِبْلیسَ أَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ، فَلاتَحْسُدُوهُ فَتَحْبِطَ أَعْمالُکُمْ وَتَزِلَّ أَقْدامُکُمْ، فَإِنَّ آدَمَ أُهْبِطَ إِلَى‏الْأَرضِ بِخَطیئَةٍ واحِدَةٍ، وَهُوَ صَفْوَةُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَکَیْفَ بِکُمْ وَأَنْتُمْ أَنْتُمْ وَ مِنْکُمْ أَعْداءُاللَّهِ، 44- أَلاوَإِنَّهُ لایُبْغِضُ عَلِیّاً إِلاّشَقِىٌّ، وَلا یُوالى عَلِیّاً إِلاَّ تَقِىٌّ، وَلایُؤْمِنُ بِهِ إِلاّمُؤْمِنٌ مُخْلِصٌ. وَ فى عَلِىٍّ - وَاللَّهِ - نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْر: (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحیمِ، وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفى خُسْرٍ) (إِلاّ عَلیّاً الّذى آمَنَ وَ رَضِىَ بِالْحَقِّ وَالصَّبْرِ). 45- مَعاشِرَالنّاسِ، قَدِ اسْتَشْهَدْتُ اللَّهَ وَبَلَّغْتُکُمْ رِسالَتى وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّالْبَلاغُ الْمُبینُ. 46- مَعاشِرَالنّاسِ، (إتَّقُوااللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَلاتَموتُنَّ إِلاّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ). (6)47- مَعاشِرَالنّاسِ، (آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَالنَّورِ الَّذى أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ). (باِللَّهِ ما عَنى بِهذِهِ الْآیَةِ إِلاَّ قَوْماً مِنْ أَصْحابى أَعْرِفُهُمْ بِأَسْمائِهِمْ وَأَنْسابِهِمْ، وَقَدْ أُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ فَلْیَعْمَلْ کُلُّ امْرِئٍ عَلى‏ مایَجِدُ لِعَلِىٍّ فى قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَالْبُغْضِ).48- مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَ‏اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مَسْلوکٌ فِىَّ ثُمَّ فى عَلِىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ، ثُمَّ فِى النَّسْلِ مِنْهُ إِلَى الْقائِمِ الْمَهْدِىِّ الَّذى یَأْخُذُ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِکُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنا، لاَِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّةً عَلَى الْمُقَصِّرینَ وَالْمعُانِدینَ وَالُْمخالِفینَ وَالْخائِنینَ وَالْآثِمینَ وَالّظَالِمینَ وَالْغاصِبینَ مِنْ جَمیعِ الْعالَمینَ.49- مَعاشِرَالنّاسِ، أُنْذِرُکُمْ أَنّی رَسُولُ اللَّهِ قَدْخَلَتْ مِنْ قَبْلِىَ الرُّسُلُ، أَفَإِنْ مِتُّ أَوْقُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ؟ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّاللَّهَ شَیْئاً وَسَیَجْزِى اللَّهُ الشّاکِرینَ (الصّابِرینَ).50- أَلاوَإِنَّ عَلِیّاً هُوَالْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَالشُّکْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدی مِنْ صُلْبِهِ.51- مَعاشِرَالنّاسِ، لاتَمُنُّوا عَلَىَّ بِإِسْلامِکُمْ، بَلْ لاتَمُنُّوا عَلَى‏اللَّهِ فَیُحْبِطَ عَمَلَکُمْ وَیَسْخَطَ عَلَیْکُمْ وَ یَبْتَلِیَکُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَنُحاسٍ، إِنَّ رَبَّکُمْ لَبِا الْمِرْصادِ.52- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ سَیَکُونُ مِنْ بَعْدى أَئمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى‏النّارِ وَیَوْمَ الْقِیامَةِ لایُنْصَرونَ.53- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ اللَّهَ وَأَنَا بَریئانِ مِنْهُمْ.54- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُمْ وَأَنْصارَهُمْ وَأَتْباعَهُمْ وَأَشْیاعَهُمْ فِى الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ.55- أَلا إِنَّهُمْ أَصْحابُ الصَّحیفَةِ، فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکُمْ فى صَحیفَتِهِ!!56- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنِّى أَدَعُها إِمامَةً وَ وِراثَةً (فى عَقِبى إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ)، وَقَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرتُ بِتَبْلیغِهِ حُجَّةً عَلى کُلِّ حاضِرٍ وَغائبٍ وَ عَلى کُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْلَمْ یَشْهَدْ، وُلِدَ أَوْلَمْ یُولَدْ، فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ الْوَلَدَ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ.57- وَسَیَجْعَلُونَ الْإِمامَةَ بَعْدى مُلْکاً وَ اغْتِصاباً، (أَلا لَعَنَ اللَّهُ الْغاصِبینَ الْمُغْتَصبینَ)، وَعِنْدَها سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَا الثَّقَلانِ (مَنْ یَفْرُغُ) وَیُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَنُحاسٌ فَلاتَنْتَصِرانِ.58- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَکُنْ لِیَذَرَکُمْ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّى یَمیزَالْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ.59- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ ما مِنْ قَرْیَةٍ إِلاّ وَاللَّهُ مُهْلِکُها بِتَکْذیبِها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ مُمَلِّکُهَا الْإِمامَ الْمَهْدِىَّ وَاللَّهُ مُصَدِّقٌ وَعْدَهُ.60- مَعاشِرَالنّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَکُمْ أَکْثَرُالْأَوَّلینَ، وَاللَّهُ لَقَدْ أَهْلَکَ الْأَوَّلینَ، وَهُوَ مُهْلِکُ الْآخِرینَ. قالَ اللَّهُ تَعالى: (أَلَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلینَ، ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرینَ، کذالِکَ نَفْعَلُ بِالُْمجْرِمینَ، وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ).61- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَمَرَنى وَنَهانى، وَقَدْ أَمَرْتُ عَلِیّاً وَنَهَیْتُهُ (بِأَمْرِهِ). فَعِلْمُ الْأَمْرِ وَالنَّهُىِ لَدَیْهِ، فَاسْمَعُوا لاَِمْرِهِ تَسْلَمُوا وَأَطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَانْتَهُوا لِنَهْیِهِ تَرشُدُوا، (وَصیرُوا إِلى‏ مُرادِهِ) وَلا تَتَفَرَّقْ بِکُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبیلِهِ. (7) 62- مَعاشِرَالنّاسِ، أَنَا صِراطُ اللَّهِ الْمُسْتَقیمُ الَّذى أَمَرَکُمْ بِاتِّباعِهِ، ثُمَّ عَلِىٌّ مِنْ بَعْدى. ثُمَّ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةُ (الْهُدى)، یَهْدونَ إِلَى الْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلونَ. ثُمَّ قَرَأَ: «بِسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحیمِ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِ‏الْعالَمینَ ، الرَّحْمن الرَّحیمِ ، مالِکِ یَوْمِ الدّینِ ، اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعینُ ، اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ ، صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ و لَا الضّالّینَ» ، وَقالَ: فِىَّ نَزَلَتْ وَفیهِمْ (وَاللَّهِ) نَزَلَتْ، وَلَهُمْ عَمَّتْ وَإِیَّاهُمْ خَصَّتْ، أُولئکَ أَوْلِیاءُاللَّهِ الَّذینَ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنونَ، أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ‏الْغالِبُونَ. 63- أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُالْغاوُونَ إِخْوانُ الشَّیاطینِ یوحى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُروراً. 64- أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمُ الَّذینَ ذَکَرَهُمُ اللَّهُ فى کِتابِهِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ: (لاتَجِدُ قَوْماً یُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّاللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَوْکانُوا آبائَهُمْ أَوْأَبْنائَهُمْ أَوْإِخْوانَهُمْ أَوْعَشیرَتَهُمْ، أُولئِکَ کَتَبَ فى قُلوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یَدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأنهارُ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أوُلئِکَ حِزْبُ اللهِ الا اِن‎‎َ حزبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) . 65- أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمُ الْمُؤْمِنونَ الَّذینَ وَصَفَهُمُ‏اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فَقالَ: (الَّذینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدونَ). 66- (أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمُ الَّذینَ آمَنُوا وَلَمْ یَرْتابوا). 67- أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمُ الَّذینَ یدْخُلونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنینَ، تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِکَةُ بِالتَّسْلیمِ یَقُولونَ: (سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلوها خالِدینَ). 68- أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمْ، لَهُمُ الْجَنَّةُ یُرْزَقونَ فیها بِغَیْرِ حِسابٍ. 69- أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ یَصْلَونَ سَعیراً. 70- أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ یَسْمَعونَ لِجَهَنَّمَ شَهیقاً وَ هِىَ تَفورُ وَ یَرَوْنَ لَهازَفیراً. 71- أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ قالَ‏اللَّهُ فیهِمْ: (کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتّی اِذَا ادّارَکُوا فیها جَمیعاً قالَتْ اُخْریهُمْ لِاوُلیهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ ، قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ و لکِنْ لا تَعْلَمُونَ) . 72- أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: (کُلَّما أُلْقِىَ فیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَلَمْ یَأتِکُمْ نَذیرٌ، قالوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلنا مانَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَىْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ فى ضَلالٍ کَبیرٍ وَ قالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فی أصْحابِ السَّعیرِ ، فَاعْتَرَفوُا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِاصْحابِ السَّعیرِ) . 73- أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبیرٌ. 74- مَعاشِرَالنَاسِ، شَتّانَ مابَیْنَ السَّعیرِ وَالْأَجْرِ الْکَبیرِ. 75- (مَعاشِرَالنّاسِ)، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّهُ وَلَعَنَهُ، وَ وَلِیُّنا (کُلُّ) مَنْ مَدَحَهُ اللَّهُ وَ أَحَبَّهُ. 76- مَعاشِرَ النّاسِ، أَلاوَإِنّى (أَنَا) النَّذیرُ و عَلِىٌّ الْبَشیرُ. 77- (مَعاشِرَالنّاسِ)، أَلا وَ إِنِّى مُنْذِرٌ وَ عَلِىٌّ هادٍ. 78- مَعاشِرَ النّاس (أَلا) وَ إِنّى نَبىٌّ وَ عَلِىٌّ وَصِیّى. 79- (مَعاشِرَالنّاسِ، أَلاوَإِنِّى رَسولٌ وَ عَلِىٌّ الْإِمامُ وَالْوَصِىُّ مِنْ بَعْدى، وَالْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ. أَلاوَإِنّى والِدُهُمْ وَهُمْ یَخْرُجونَ مِنْ صُلْبِهِ). (8) 80- أَلا إِنَّ خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِىَّ. أَلا إِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَى‏الدِّینِ. أَلا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ. أَلا إِنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَهادِمُها. أَلا إِنَّهُ غالِبُ کُلِّ قَبیلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ وَهادیها.81- أَلاإِنَّهُ الْمُدْرِکُ بِکُلِّ ثارٍ لاَِوْلِیاءِاللَّهِ. أَلا إِنَّهُ النّاصِرُ لِدینِ اللَّهِ.82- أَلا إِنَّهُ الْغَرّافُ مِنْ بَحْرٍ عَمیقٍ. أَلا إِنَّهُ یَسِمُ کُلَّ ذى فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَ کُلَّ ذى جَهْلٍ بِجَهْلِهِ. أَلا إِنَّهُ خِیَرَةُاللَّهِ وَ مُخْتارُهُ. أَلا إِنَّهُ وارِثُ کُلِّ عِلْمٍ وَالُْمحیطُ بِکُلِّ فَهْمٍ.83- أَلا إِنَّهُ الُْمخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الْمُشَیِّدُ لاَِمْرِ آیاتِهِ. أَلا إِنَّهُ الرَّشیدُ السَّدیدُ. أَلا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَیْهِ.84- أَلا إِنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ الْقُرونِ بَیْنَ یَدَیْهِ.85- أَلا إِنَّهُ الْباقی حُجَّةً وَلاحُجَّةَ بَعْدَهُ وَلا حَقَّ إِلاّ مَعَهُ وَلانُورَ إِلاّعِنْدَهُ.86- أَلا إِنَّهُ لاغالِبَ لَهُ وَلامَنْصورَ عَلَیْهِ. أَلاوَإِنَّهُ وَلِىُ‏اللَّهِ فى أَرْضِهِ، وَحَکَمُهُ فى خَلْقِهِ، وَأَمینُهُ فى سِرِّهِ وَ علانِیَتِهِ. (9) 87- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنّى قَدْبَیَّنْتُ لَکُمْ وَأَفْهَمْتُکُمْ، وَ هذا عَلِىٌ یُفْهِمُکُمْ بَعْدى. 88- أَلاوَإِنِّى عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتى أَدْعُوکُمْ إِلى مُصافَقَتى عَلى بَیْعَتِهِ وَ الإِقْرارِبِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدى. 89- أَلاوَإِنَّى قَدْ بایَعْتُ اللَّهَ وَ عَلِىٌّ قَدْ بایَعَنى. وَأَنَا آخِذُکُمْ بِالْبَیْعَةِ لَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ. (إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ، یَدُاللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ. فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتیهِ أَجْراً عَظیماً). (10) 90- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ مِنْ شَعائرِاللَّهِ، (فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِاعْتَمَرَ فَلاجُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلیمٌ) .91- مَعاشِرَالنّاسِ، حُجُّواالْبَیْتَ، فَماوَرَدَهُ أَهْلُ بَیْتٍ إِلاَّ اسْتَغْنَوْا وَ أُبْشِروا، وَلاتَخَلَّفوا عَنْهُ إِلاّبَتِرُوا وَ افْتَقَرُوا.92- مَعاشِرَالنّاسِ، ماوَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ إِلاَّغَفَرَاللَّهُ لَهُ ماسَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ إِلى وَقْتِهِ ذالِکَ، فَإِذا انْقَضَتْ حَجَّتُهُ اسْتَأْنَفَ عَمَلَهُ. مَعاشِرَالنَّاسِ، الْحُجّاجُ مُعانُونَ وَ نَفَقاتُهُمْ مُخَلَّفَةٌ عَلَیْهِمْ وَاللَّهُ لایُضیعُ أَجْرَالُْمحْسِنینَ.93- مَعاشِرَالنّاسِ، حُجُّوا الْبَیْتَ بِکَمالِ الدّینِ وَالتَّفَقُّهِ، وَلاتَنْصَرِفُوا عَنِ الْمشَاهِدِإِلاّ بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلاعٍ.94- مَعاشِرَالنّاسِ، أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ کَما أَمَرَکُمُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ، فَإِنْ طالَ عَلَیْکُمُ الْأَمَدُ فَقَصَّرْتُمْ أَوْنَسِیتُمْ فَعَلِىٌّ وَلِیُّکُمْ وَمُبَیِّنٌ لَکُمْ، الَّذى نَصَبَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَکُمْ بَعْدى أَمینَ خَلْقِهِ. إِنَّهُ مِنِّى وَ أَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَ مَنْ تَخْلُفُ مِنْ ذُرِّیَّتى یُخْبِرونَکُمْ بِماتَسْأَلوُنَ عَنْهُ وَیُبَیِّنُونَ لَکُمْ ما لاتَعْلَمُونَ.95- أَلا إِنَّ الْحَلالَ وَالْحَرامَ أَکْثَرُمِنْ أَنْ أُحصِیَهُما وَأُعَرِّفَهُما فَآمُرَ بِالْحَلالِ وَ اَنهَى‏ عَنِ الْحَرامِ فى مَقامٍ واحِدٍ، فَأُمِرْتُ أَنْ آخُذَ الْبَیْعَةَ مِنْکُمْ وَالصَّفْقَةَ لَکُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِ‏اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فى عَلِىٍّ أمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالأَوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذینَ هُمْ مِنِّى وَمِنْهُ إمامَةٌ فیهِمْ قائِمَةٌ، خاتِمُها الْمَهْدىُّ إِلى یَوْمٍ یَلْقَى اللَّهَ الَّذى یُقَدِّرُ وَ یَقْضی.96- مَعاشِرَالنّاسِ، وَ کُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُکُمْ عَلَیْهِ وَکُلُّ حَرامٍ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ فَإِنِّى لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذالِکَ وَ لَمْ أُبَدِّلْ. أَلا فَاذْکُرُوا ذالِکَ وَاحْفَظُوهُ وَ تَواصَوْابِهِ، وَلا تُبَدِّلُوهُ وَلاتُغَیِّرُوهُ. أَلا وَ إِنِّى اُجَدِّدُالْقَوْلَ: أَلا فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وَأْمُرُوا بِالْمَعْروفِ وَانْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ.97- أَلاوَإِنَّ رَأْسَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ أَنْ تَنْتَهُوا إِلى قَوْلى وَتُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ یَحْضُرْ وَ تَأْمُروُهُ بِقَبُولِهِ عَنِّى وَتَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ أَمْرٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَمِنِّى. وَلا أَمْرَ بِمَعْروفٍ وَلا نَهْىَ عَنْ مُنْکَرٍ إِلاَّمَعَ إِمامٍ مَعْصومٍ.98- مَعاشِرَالنّاسِ، الْقُرْآنُ یُعَرِّفُکُمْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَعَرَّفْتُکُمْ إِنَّهُمْ مِنِّى وَمِنْهُ، حَیْثُ یَقُولُ‏اللَّهُ فى کِتابِهِ: (وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فى عَقِبِهِ). وَقُلْتُ: «لَنْ تَضِلُّوا ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما».99- مَعاشِرَالنّاسِ، التَّقْوى، التَّقْوى، وَاحْذَرُوا السّاعَةَ کَما قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: (إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظیمٌ).100- اُذْکُرُوا الْمَماتَ (وَالْمَعادَ) وَالْحِسابَ وَالْمَوازینَ وَالُْمحاسَبَةَ بَیْنَ یَدَىْ رَبِّ الْعالَمینَ وَالثَّوابَ وَالْعِقابَ. فَمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ أُثیبَ عَلَیْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَیْسَ لَهُ فِى الجِنانِ نَصیبٌ. (11) 101- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّکُمْ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ تُصافِقُونى بِکَفٍّ واحِدٍ فى وَقْتٍ واحِدٍ، وَقَدْ أَمَرَنِىَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِکُمُ الْإِقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِىٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ، وَلِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنّى وَ مِنْهُ، عَلى ما أَعْلَمْتُکُمْ أَنَّ ذُرِّیَّتى مِنْ صُلْبِهِ. 102- فَقُولُوا بِأَجْمَعِکُمْ: «إِنّا سامِعُونَ مُطیعُونَ راضُونَ مُنْقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَرَبِّکَ فى أَمْرِ إِمامِنا عَلِىٍّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ. نُبایِعُکَ عَلى ذالِکَ بِقُلوُبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَأَیْدینا. على‏ ذالِکَ نَحْیى‏ وَ عَلَیْهِ نَموتُ وَ عَلَیْهِ نُبْعَثُ. وَلانُغَیِّرُ وَلانُبَدِّلُ، وَلا نَشُکُّ (وَلانَجْحَدُ) وَلانَرْتابُ، وَلا نَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَلا نَنْقُضُ الْمیثاقَ. وَعَظْتَنا بِوَعْظِ اللَّهِ فى عَلِىٍّ أَمیرِالْمؤْمِنینَ وَالْأَئِمَّةِ الَّذینَ ذَکَرْتَ مِنْ ذُرِّیتِکَ مِنْ وُلْدِهِ بَعْدَهُ، الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ مَنْ نَصَبَهُ اللَّهُ بَعْدَهُما. فَالْعَهْدُ وَالْمیثاقُ لَهُمْ مَأْخُوذٌ مِنَّا، مِنْ قُلُوبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَضَمائِرِنا وَأَیْدینا. مَنْ أَدْرَکَها بِیَدِهِ وَ إِلاَّ فَقَدْ أَقَرَّ بِلِسانِهِ، وَلا نَبْتَغی بِذالِکَ بَدَلاً وَلایَرَى اللَّهُ مِنْ أَنْفُسِنا حِوَلاً. نَحْنُ نُؤَدّی ذالِکَ عَنْکَ الّدانى‏ والقاصى‏ مِنْ اَوْلادِنا واَهالینا، وَ نُشْهِدُاللَّهَ بِذالِکَ وَ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً وَأَنْتَ عَلَیْنا بِهِ شَهیدٌ». 103- مَعاشِرَالنّاسِ، ماتَقُولونَ؟ فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ کُلَّ صَوْتٍ وَ خافِیَةَ کُلِّ نَفْسٍ، (فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها)، وَمَنْ بایَعَ فَإِنَّما یُبایِعُ اللَّهَ، (یَدُاللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ). 104- مَعاشِرَالنّاسِ، فَبایِعُوا اللَّهَ وَ بایِعُونى‏ وَبایِعُوا عَلِیّاً أَمیرَالْمُؤْمِنینَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَالْأَئِمَّةَ (مِنْهُمْ فِى‏الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ) کَلِمَةً باقِیَةً. یُهْلِکُ اللَّهُ مَنْ غَدَرَ وَ یَرْحَمُ مَنْ وَ فى‏، (وَ مَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِما عاهَدَ عَلَیْهُ‏اللَّهَ فَسَیُؤْتیهِ أَجْراً عَظیماً). 105- مَعاشِرَالنّاسِ، قُولُوا الَّذى قُلْتُ لَکُمْ وَسَلِّمُوا عَلى عَلىٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ، وَقُولُوا: (سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ)، وَ قُولوا: (اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلا أَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ) .106- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ فَضائِلَ عَلىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ عِنْدَاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ ـ وَ قَدْ أَنْزَلَهافِى‏الْقُرْآنِ ـ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ أُحْصِیَها فى مَقامٍ واحِدٍ، فَمَنْ أَنْبَاَکُمْ بِها وَ عَرَفَها فَصَدِّقُوهُ. 107- مَعاشِرَالنّاسِ، مَنْ یُطِعِ‏اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ عَلِیّاً وَ الْأَئِمَةَ الَّذینَ ذَکرْتُهُمْ فَقَدْ فازَفَوْزاً عَظیماً.108- مَعاشِرَالنَّاسِ، السّابِقُونَ إِلى‏ مُبایَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ التَّسْلیمِ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ أُولئکَ هُمُ الْفائزُونَ فى جَنّاتِ النَّعیمِ. 109- مَعاشِرَالنّاسِ، قُولُوا ما یَرْضَى‏اللَّهُ بِهِ عَنْکُمْ مِنَ الْقَوْلِ، فَإِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِى الْأَرْضِ جَمیعاً فَلَنْ یَضُرَّاللَّهَ شَیْئاً.110- اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ (بِما أَدَّیْتُ وَأَمَرْتُ) وَاغْضِبْ عَلَى (الْجاحِدینَ) الْکافِرینَ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ.--------------------------1] ستایش خدای را سزاست که در یگانه گی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است. سلطنتش پر جلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است، بر همه چیز احاطه دارد بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.همواره ستوده بوده وخواهد بود ، مجد و بزرگی او را پایانی نیست آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست .

[2] اوست آفریننده ی آسمان ها و گستراننده ی زمین ها و حکمران آنها . دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر. هموست پروردگار فرشتگان و روح ، افزونی بخش بر آفریدگان ، و بخشنده ی بر همه موجودات است ، به نیم نگاهی دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند .کریم و بردبار و شکیباست.رحمتش جهان شمول و عطایش منت گزار در انتقام و کیفر سزاواران عذاب بی شتاب است .[3] بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا ، پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است .بر هر هستی فراگیر و چیره . نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه ی اوست ، او را همانندی نیست .در تاریکستان لاشیء او هستی بخش هر هستی است جاودانه و زنده و عدل گستر ، خداوندی جز او نباشد و اوست ارجمند و حکیم .[4] دیده ها رابر او راهی نیست و اوست که دیده ها را دریابد و اوست بر پنهانی ها آگاه و بر کارها دانا ، از دیدن ، کسی وصفش را نیابد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیازد مگر او-عز وجل –راه نماید و خود را بشناساند.[5] گواهی می دهم که او « الله » است همو که تنزهش سراسر روزگاران را فرا گرفته و پرتوش ابدیت را شامل است . فرمانش را بی مشاور اجراکند و تقدیرش را بی شریک امضاء وهستی را بی یاور سامان دهد ،[6] صورت آفرینش اورا الگویی نبوده ، آفریدگان را بدون یاور و سختی و حیله ، هستی بخشیده است جهان با ایجاد او موجود و با آفرینش او پدیدار شده است. پس اوست « الله » و معبودی جز او نیست هم او که صنعش استوار و ساختمان آفرینش اش زیباست . دادگری که ستم روا نمی دارد و بخشنده ترین که کارها به او باز می گردد.[7] و گواهی می دهم که او الله است که هر هستی در برابر بزرگی اش فروتن و در مقابل ارجمندی اش رام و به توانایش تسلیم و به هیبت اش خاضع است .[8] پادشاه هستی ها و چرخاننده ی سپهرها و رام کننده ی آفتاب و ماه که هریک تا اجل معین جریان یابند .او پرده ی شب را به روز و پرده ی روز را به شب –که شتابان در پی شب است -(اعراف/54) به پیچد هم او شکننده ی هر ستمگر باطل گرا و نابود کننده ی هر شیطان سرکش است ،[9] نه او را ناسازی باشد و نه برایش مانند و انبازی، یکتا وبی نیاز ، نه زاده و نه زائیده شده و او را همتایی نبوده (سوره اخلاص)، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است . بخواهد به انجام رساند ، اراده کند و حکم نماید ، بداند و بشمارد ، بمیراند و زنده کند ، نیازمند و بی نیاز فرماید ، بخنداند و بگریاند نزدیک آورد و دور برد ،باز دارد و عطا کند اوراست پادشاهی و ستایش ، به دست توانای اوست تمام نیکی و هم اوست بر همه چیز توانا.[10] شب را در روز و روز را در شب فرو برد ،جز او خداوندی نباشد گرانقدر و آمرزنده ،پذیرنده ی دعا و افزاینده ی عطا، برشمارنده نفس ها و پروردگار پری و انسان ، چیزی بر او مشکل ننماید. فریاد فریاد کنندگان ، او را آزرده نکند و اصرارِ اصرار کنندگان او را به ستوه نیاورد .نیکوکاران را نگاهدار و رستگاران را یار ، مومنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است ،هم او که در همه ی احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است.[11] او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می گویم در شادی ورنج و آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هایش ایمان داشته فرمان او را گردن می گذارم و اطاعت می کنم وبه سوی هرآنچه مایه ی خوشنودی اوست ، می شتابم و به حکم و فرمان او تسلیم ،چرا که به فرمان بری او شایق واز کیفر او ترسانم زیرا او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده و از ستم اش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست).{ 2 }[12] و اکنون به بندگی خویش و پروردگاری او گواهی میدهم ، و وظیفه ی خود را در آنچه وحی شده انجام میدهم مباد از سوی او عذابی فرود آید که کسی را یارای دور ساختن آن از من نباشد هرچند توانش بسیار ، دوستی اش - با من - خالص باشد. خداوندی جز او نیست. چرا که به من هشدار داده که اگر آنچه در حق علی نازل کرده ،به مردم ابلاغ نکنم ، وظیفه ی رسالتش را انجام نداده ام و خود او –تبارک وتعالی– امنیت از آزار مردم را برایم تضمین کرده و البته که او بسنده و بخشنده است . پس آنگاه خداوند چنین وحی ام فرمود: «به نام خداوند همه مهر مهرورز ای فرستاده ی ما آنچه از سوی پروردگارت درباره علی و جانشینی او بر تو فرو فرستادیم به مردم برسان وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای و او تو را از آسیب مردمان نگاه میدارد ..»(مائده/67).[13] هان مردمان ! در تبلیغ آنچه خداوند بر من نازل فرموده کوتاهی نکرده ام و اکنون سبب نزول آیه را بیان می کنم : همانا جبرئیل از سوی سلام پروردگارم –که تنها او سلام است - سه مرتبه بر من فرود آمد و فرمانی آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابیطالب برادر وصی و جانشین من در میان امت و امام پس از من است هم او که جایگاه اش نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است مگر این که پیامبری پس از من نخواهد بود و او پس از خدا و رسول او صاحب اختیار شماست و خداوند تبارک و تعالی آیه ای بر من نازل فرموده که « همانا تنها ولی و سرپرست و صاحب اختیار شما خداوند و پیامبرش و موءمنانی اند که نماز به پا می دارند و در رکوع زکات می پردازند ...» (مائده/55) و قطعاً علی بن ابیطالب نماز بر پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است .[14] و من از جبرئیل در خواستم که از خداوند سلام اجازه کند و مرا از ماموریت تبلیغ به شما معاف دارد زیرا کمی پرهیزگاران و فزونی منافقان و دسیسه ملامت گران و مکر مسخره کنندگان اسلام را میدانم همانان که خداوند در وصفشان در کتاب خود فرموده : «...به زبان می گویند آن را که در دلهایشان نیست و آن را اندک و آسان می شمارند حال آنکه نزد خداوند بس بزرگ است...»(نور/15)[15] و نیز از آن روی که منافقان بارها مرا آزار رسانیده اند تا بدان جاکه مرا اذن (سخن شنو و زود باور ) نامیده اند به خاطر همراهی افزون و تمایل و پذیرش علی از من و توجه ویژه ی من به او ،تا بدان جا که خداوند آیه ای فرو فرستاد (توبه/61) « و از آنان اند کسانی که پیامبر خدا را آزرده ، گویند او سخن شنو و زود باور است بگو آری او سخن شنو ست بر علیه آنان که گمان می کنند او تنها سخن می شنو د –لیکن به خیر شماست او(پیامبر) به خدا ایمان دارد و اهل ایمان را تصدیق کرده راستگو می انگارد و همو رحمت است برای ایمانیان شما و البته برای آنان که او را ازار دهند عذابی دردناک خواهد بود...» و اگر می خواستم نام گویندگان چنین سخن را بر زبان آورم و به آنان اشارت کنم و مردمان را به سویشان هدایت کنم ( که آنان را شناسایی کنند ) میتوانستم.لیکن به خدا سوگند در کارشان کرامت نموده لب فرو بستم .[16] با این حال خداوند از من خشنود نخواهد شد مگر فرمان او را در حق علی به شما ابلاغ کنم . آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین خواند : «...ای پیامبر ! آنچه –در حق علی - از سوی پروردگارت بر تو فرود آمده ابلاغ کن و گرنه رسالت او را انجام نداده ای و البته خداوند تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد ...»(مائده/67)  { 3 }[17] هان مردمان ! بدانید این آیه درباره اوست ژرفای آن را بفهمید و بدانید که خداوند او را سرپرست و امام شما قرار داده و پیرویش را بر مهاجران و انصار واجب کرده و بر پیروان آنان در نیکی ، و بر صحرانشینان و شهروندان ،و بر عجم و عرب و آزاد و برده و کوچک و بزرگ و سفید و سیاه و هر یکتا پرست. (هشدار) اجرای فرمانش لازم ، امرش نافذ ، ناسازگارش رانده ، پیرو و باور کننده اش در مهر است البته که خداوند او و شنوایان سخن اش و پیروان راهش را آمرزیده است .[18] هان مردمان ! برای آخرین بار در این اجتماع به پا ایستاده (با شما سخن می گویم) سخنم را شنیده پیروی کنید و فرمان پروردگارتان را گردن گذارید که خداوند عزّوجلّ صاحب اختیار و سرپرست و معبود شماست و سپس سرپرست شما ، فرستاده و پیامبر اوست که اکنون با شما سخن می گوید و پس از من به فرمان او ، علی ولی و امام شماست و سپس امامت ، در فرزندان من از نسل علی خواهد بود تا برپایی رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید .[19] روا نیست مگر آنچه خدا و رسول و امامان روا دانند و ناروا نباشد مگر آنچه آنان ناروا دانند ، و خداوند عز و جل هم روا و هم ناروا را بمن شناسانده و من آموخته هایم را از کتاب خدا و حلال وحرام او را در اختیار علی گذاشته ام.[20] هان مردمان !او را برتر دانید ، هیچ دانشی نیست مگر اینکه خداوند در جان من نبشته و من تمامی آن را در جان علی امام پرهیزگاران ضبط کرده ام ،و دانشی نبوده مگر اینکه آن را به علی آموخته ام او پیشوای روشنگر است که خداوند در سوره یاسین از او گفتگو کرده :« و علم هر چیز را در امام مبین برشمرده ایم...»( یس / 12)[21] هان مردمان ! او را فراموش نکنید و از امامتش رو برنتابید و از سرپرستیش نگریزید چرا که شما را به درستی و راستی خوانده و خود نیز بدان عمل می کند ، او باطل را نابود و شما را از آن باز دارد و هرگز نکوهش نکوهش گران او را از کار باز ندارد .[22] او نخستین مومن به خدا و رسول اوست و کسی در ایمان به من از او سبقت نجسته و همو جان خود را فدای رسول خدا کرده با او همراه بو ده است تنها او همراه رسول خدا عبادت می کرد و جز او از مردان کسی چنین نبو د . علی اولین نماز گزار و پرستش کننده ی همراه من است از جانب خدا وند به او دستور دادم تا (در شب هجرت )در بستر من بیارامد و او نیز فرمان برده پذیرفت که جان خود را فدای من کند .[24] هان مردمان ! او را برتر بدانید که خداوند او را برتری داده و پیشوایی او را پذیرا با شید که خداوند او را (به امامت )نصب کرده است .[25] هان مردمان ! او امام از جانب خداست و خداوند هرگز توبه ی منکر اورا نپذیرد و چنین کسی را نیامرزد این است روش قطعی خداوند درباره ناسازگار با امامت علی ،و حتماً او را به عذاب دردناک جاودانه کیفر خواهد کرد . پس ، از مخالفت او بهراسید وگرنه در آتشی در خواهید شد که آتش گیره ی آن مردمانند و سنگ که برای حق ستیزان آماده شده است .[26] هان مردمان! به خدا که پیامبران پیشین به ظهورم بشارت داده اند و همانا من فرجام آنان و برهان بر آفریدگان آسمانیان و زمینیانم ، آن کسی که راستی و درستی مرا باور نکند به کفر جاهلی گذشته در آمده و تردید در سخنان امروزم همسنگ تردید در تمامی محتوای رسالت من است و ناباوری در امامت یکی از امامان به سان ناباوری در تمامی آنان است و جایگاه ناباوران امامت ما آتش دوزخ خواهد بود .[27] هان مردمان خداوند عز و جل از روی منت و احسان خویش این برتری را به من پیش کش کرده و خدایی جز او نیست . هشدار که تمامی ستایش های من در تمامی روزگاران و هر حال و مقام ، ویژه ی اوست .[28] هان مردمان ! علی را برتر دانید که او برترین از مردان و زنان ، پس از من است تا آن هنگام که آفرینش برپاست و روزیشان فرود آید دور دور باد از مهر خداوند و خشم خشم باد بر آن که این گفته ام را نپذیرد و بامن سازگار نباشد .هان! آگاه باشید جبرئیل سه بار از سوی خداوند خبرم داد هرکه با علی ستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد نفرین و خشم من بر او باد ، البته بایست هرکس بنگرد که برای فردای خویش چه پیش فرستاده پس تقوا پیشه کنید و از ناسازی با علی بپرهیزید ، مباد گامهایتان پس از استواری در لغزد و همانا خداوند بر کردارتان آگاه است .[29] هان مردمان! او هم جوار و هم سایه ی خداست که در کتاب گرانقدر خود ( قرآن ) او را یاد کرده و درباره ستیزندگان با او فرموده : « ... مباد کسی در روز رستاخیز بگوید افسوس که درباره ی هم جوار و همسایه ی خداوند کوتاهی کرده ام »[30] هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفای آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهات آن پیروی ننمایید. به خداوند سوگند که باطن ها و تفسیر آن را روشن نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که هر آن کس که من سرپرست اویم این علی سرپرست اوست و او علی ، فرزند ابی طالب، برادر و وصّی من است. ولایت و سرپرستی او حکمی از سوی خداست که بر من فرو فرستاده است.[31] هان مردمان! همانا علی و پاکانِ از فرزندانم از نسل او یادگار گران سنگ کوچک ترند و قرآن یادگار ارزشمند بزرگتر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود حکایت می کند و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.هان! آنان امانت داران خدا در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اند. هشدار که من وظیفه ی خود را ادا کردم.[32] هان! من وظیفه ام را ابلاغ کردم و به گوش شما رساندم. هشدار که روشن نمودم. بدانید که این سخن خدا بود و من از سوی او سخن گفتم.[33] هان بدانید! هرگز به جز این برادرم کسی نباید امیرالمومنین خوانده شود. هشدار که پس از من امارت مومنان بر کسی جز او روا نباشد. {4}[34] سپس فرمود : مردمان ! کیست سزاوارتر از شمایان به شما ؟ گفتند : خداوند و رسول او . آنگاه فرمود : آن که من سرپرست اویم پس این علی ولی و سرپرست اوست . خداوندا پذیرای ولایت او را دوست بدار و دشمن او را دشمن دار و یار او را یاری کن و رهاکننده ی او را تنها گذار .[35] هان مردمان ! این علی است برادر و وصی و نگاهبان دانش من و جای نشین من در میان امت وایمان آورندگان به من و بر تفسیر کتاب خدا ، او مردمان را به سوی خدا بخواند و به آنچه موجب خشنودی اوست عمل کند و با دشمنان او ستیز نماید. او سرپرست فرمانبرداری خدا باشد و بازدارنده از نافرمانی او . [36] همانا اوست جانشین رسول الله و فرمانروای ایمانیان ، و از سوی خدا پیشوای هدایتگر .اوست پیکار کننده ی با پیمان شکنان ، رویگردانان از راستی و درستی و بدر رفته گان از دین.[37] خداوند فرماید: « فرمان من دگرگونی نمی پذیرد. » پروردگارا، اکنون به فرمان تو می گویم : خداوندا دوست داران او را دوست دار و دشمنانش را دشمن. پشتیبانان او را پشتیبانی، یارانش را یاری کن و خودداری کنندگان از یاری اش را رها کن. ناباورانش را از مهرت بران و خشم خود را بر آنان فرود آور.[38] معبودا ! تو خود در هنگام بیان ولایت علی و برپایی او فرمودی : « امروز آیین شما را به کمال و نعمتم رابرای شما تمام نمودم و با خشنودی اسلام را دین شما قرار دادم.( مائده/ 5) » و نیز گفتی: « همانا دین در نزد خدا تنها اسلام است.(آل عمران/19) » و فرمودی:« و آنکه به جز اسلام دینی بجوید از او پذیرفته نبوده درجهان دیگر در شمار زیانکاران خواهد بود.(آل عمران/85)»[39] خداوندا تو را گواه می گیرم که پیام تو را به مردمان رساندم.  {5}[40] هان مردمان! خداوند عزوجل دین را با امامت علی تکمیل نمود. اینک آنان که از او و جانشینانش از فرزندان من و از نسل او - تا برپایی رستاخیز و عرضه بر خدا - پیروی نکنند کرده هایشان در دو جهان بیهوده بوده در آتش دوزخ جاودانه خواهند بود. « به گونه ای که نه از عذابشان کاسته و نه بر ایشان فرصتی برای نجات خواهد بود. (بقره/161)»[41] هان مردمان! این علی است یاورترین، سزاوارترین، نزدیک ترین و گرانقدرترین شما نزد من و خداوند عزوجل و من از او خشنودیم. آیه ی رضایتی در قرآن نیست مگر درباره او و هرگاه خداوند ایمانیان را خطابی نموده به او آغاز کرده . و آیه ی ستایشی نازل نگشته مگر درباره ی او و در سوره ی « هل اتی علی الانسان » گواهی بر بهشت نداده مگر برای او و آن را در حق غیر او فرود نیاورده و به وسیله آن آیه جز او را نستوده است.[42] هان مردمان! علی یاور دین خدا، دفاع کننده از رسول اوست و هم او پرهیزکار پاکیزه و رهنمای ارشاد شده« به دست خود خدا است. » پیامبرتان برترین پیامبران، جانشین اش برترین جانشینان و فرزندانش بهترین اوصیایند.هان مردمان! فرزندان پیامبران از نسل آنانند و فرزندان من از نسل امیرالمومنین علی است.[43] هان مردمان! به راستی که شیطان اغواگر آدم را با رشک از بهشت رانده. مباد شما به علی رشک ورزید که آنگاه کرده هایتان نابود و گام هایتان لرزان خواهد شد. آدم به خاطر یک اشتباه به زمین هبوط کرد حال آنکه برگزیده خداوند عزوجل بود. پس چگونه خواهید بود که شما شمایید و دشمنان خدا نیز از میان شمایند.[44] هشدار که با علی نمی ستیزد مگر شقی و سرپرستی اش را نمی پذیرد مگر رستگار پرهیزکار و به او نمی گرود مگر ایمان دار بی آلایش و به خدا سوگند سوره ی « والعصر » درباره او نازل شده است : « به نام خداوند همه مهر مهرورز . به زمان سوگند که انسان در زیان است. » (والعصر/1-2) مگر علی که ایمان آورده و به درستی و شکیبایی آراسته است.[45] هان مردمان! خدا را گواه می گیرم که پیام او را به شما رساندم و « بر فرستاده وظیفه ای جز بیان روشن نیست ». (عنکبوت 18 - نور 54)[46] هان مردمان! « تقوا پیشه کنید همانگونه که بایسته است و نمیرید جز با شرف اسلام ». (آل عمران/102) {6}[47] هان مردمان! « به خدا و رسول او و نور همراهش ایمان آورید (تغابن/8)».« پیش از آنکه چهره ها را تباه و باژگونه کنیم، یا چونان اصحاب روز شنبه ( یهودیانی که بر خدا نیرنگ آوردند ) رانده شوید.» (نساء/47) به خدا سوگند که مقصود خدا از این آیه گروهی از صحابه اند که آنان را با نام و نَسَب می شناسم لیکن به پرده پوشی کارشان مأمورم. آنک هر کس پایه کار خویش را مهر و یا خشم علی در دل قرار دهد (و بداند که ارزش عمل او وابسته به آن است).[48] هان مردمان! نور از سوی خداوند در جان من، سپس در جان علی ابن ابیطالب آنگاه در نسل او تا قائم مهدی - که حق خدا و ما را می ستاند – جای گرفته، چرا که خداوند عزوجل ما را دلیل و حجت قرار داده بر کوتاهی کنندگان به عمد، ستیزه گران، ناسازگاران، خائنان و گنهکاران و ستمکاران و غاصبان از تمامی جهانیان.[49] « هان مردمان! هشدارتان می دهم همانا من رسول خدایم. پیش از من نیز رسولانی آمده و سپری شده اند. پس آیا اگر بمیرم یا کشته شوم به جاهلیت برمی گردید ؟ و آن که به قهقرا برگردد خدا را زیان نخواهد رسانید و او سپاس گزاران شکیبا گر را پاداش خواهد داد.(آل عمران/144)»[50] هان! علی و فرزندان من از نسل او دارای کمال شکیبایی و سپاس گزاری اند.[51] هان مردمان! «..اسلامتان را بر من منت مگذارید(حجرات/17) » و بر خدا نیز، که اعمالتان را بیهوده و تباه خواهد کرد و او بر شما خشم خواهد گرفت و شما را به« شعله ای از آتش و مس گداخته(الرحمن/35)» گرفتار خواهد کرد.«.. به یقین پروردگار شما در کمین گاه است..(فجر /14)».[52] هان مردمان! به زودی پس از من«.. امامانی خواهند آمد و شما را به آتش خواهند خواند. آنان در روز رستاخیز تنها و بی یاور خواهند بود(قصص /41)».[53] آگاه باشید که خداوند و من از آنان بیزاریم.[54] هان مردمان! حتما آنان و یاوران و پیروان و تابعانشان در پست ترین جایگاه آتش خواهند بود، چه جایگاه بدی است منزل متکبران. (نحل/29)[55] هان! «که آنان اصحاب صحیفه اند». اکنون هر که در صحیفه خود نظر کند.[56] هان مردمان! اینک جانشینی خود را به عنوان امامت و وراثت به امانت به جای می گذارم در نسل خود تا برپایی روز رستاخیز و اکنون مأموریت خود را انجام می دهم تا برهان بر هر شاهد و غایب باشد و نیز برهمه ی آنان که زاده شده یا نشده اند.پس بایسته است این سخن را حاضران به غایبان و فرزندداران به فرزندان تا برپایی رستاخیز ابلاغ کنند.[57] و به زودی گروهی پس از من! امامت را چپاول کرده به پادشاهی جابجا می کنند. هان! خشم خدا بر غاصبان و چپاولگران. و« البته به زودی به کار شما جن و انس خواهد پرداخت ..» (الرحمن/31) آن که می پردازد – عذاب خواهد نمود- «.. و شعله های آتش و مس گداخته بر سر شما ریخته خواهد شد و در آن هنگام هرگز یاری نمی شوید ..» (الرحمن/35)[58] هان مردمان!«...همانا خداوند عزوجل شما را به خود رها نخواهد کردتا ناپاک را از پاک جدا کند و هر آینه خداوند شما را بر غیب آگاه نمی گرداند.» (آل عمران/179)[59] هان مردمان! هیچ سرزمینی نیست مگر این که خداوند به خاطر تکذیب اهل آن – حق را – آن را پیش از برپایی رستاخیز نابود خواهد کرد و آن را به« امام مهدی »خواهد سپرد و حتما خداوند وعده ی خود را انجام خواهد داد.[60] هان مردمان! شمار فزونی از گذشتگان شما گمراه شدند و خداوند نابودشان کرد و همو نابود کننده ی آیندگان است. خداوند تعالی فرموده : «... آیا پیشینیان را تباه نکردیم ؟ و در پس آنان آیندگان را نابود نساختیم ؟ آری با مجرمان این چنین کنیم. وای بر ناباوران در روز رستاخیز ! ...» (مرسلات/19)[61] هان مردمان! همانا خداوند مرا فرمان داده و بازداشته و من نیز به دستور او به علی امر و نهی کرده ام، پس دانش امر و نهی در نزد علی است. فرمان او را بشنوید تا سلامت مانید و اطاعتش کنید تا هدایت شوید و از آن چه باز می دارد خودداری کنید تا راه یابید و به سوی مقصد او حرکت کنید و هرگز راه های پراکنده شما را از راه او باز ندارد. (انعام/153)  {7}[62] هان مردمان! خداوند را صراط مستقیم منم که فرمان به پیروی آن داده و سپس علی است و آنگاه فرزندانم از نسل او ، پیشوایان هدایت اند که به راستی و درستی راه می برند و با حق دادگری کنند.سپس چنین خواند : « به نام خداوند همه مهرِ مهر ورز . تمامی ستایش ها ویژه ی پروردگار جهانیان است. هم او که به همه آفرینش مهر می ورزد و به ویژگان ، مهرِ ویژه دارد. فرمان روای روز جزا است. خداوندا !تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم ، ما را به صراط مستقیم رهنمایی کن . راه آنان که منت نهاده نعمتشان بخشیدی ، نه راه خشم شدگان و نه راه گمراهان ! ... (حمد/1-7) و آنگاه ادامه داد : این سوره درباره ی من نزول یافته و شامل امامان است و به آنان اختصاص یافته . آنان اند «.. اولیای خدا که ترس و اندوهی برایشان نباشد ». (یونس/62) هان ! « همانا حزب الهی چیره خواهد بود ... » (مائده/56)[63] هان ! «...ستیزندگان آنان گمراه و نابخردو همکاران شیاطین اند که برای گمراهی مردمان ، سخنان بی هوده را به یکدیگر می رسانند...» (انعام/112)[64] هشدار : خداوند در کتاب خود از دوستان امامان چنین یاد کرده : « ... (ای پیامبر ما) نمی یابی ایمان آوردگانِ به خدا و روز بازپسین را که ستیزه گران خدا و رسول او را دوست بدارند، گرچه پدران ، فرزندان ، برادران و خویشانشان باشند. خداوند ایمان را در دل هایشان تثبیت فرموده و با روحی از سوی خود، ایشان را تایید نموده، آنان را جاودانه در بهشت هایی در خواهد آورد که از زیر درختان آن ها نهرها جاری است ، خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند، همانان اند حزب خدا. هشدار که حزب الهی رستگارانند.» (مجادله/22)[65] هان! دوست داران امامان ، مومنانی هستند که خداوند عزوجل چنین توصیف فرموده است: «... آنان ایمان آورده باور خود را به شرک نیالوده اند، پس ایشان در امان اند و راه یافتگان ...». (انعام/82)[66] هشدار! یاران پیشوایان به باور رسیده گان اند و دور از تردید و انکار ! (حجرات/15)[67] هشدار ! ایشان با آرامش و سلام به بهشت در خواهند شد و فرشتگان با رفاه و تسلیم آنان را پذیرفته می گویند : درود بر شمایان، اکنون پاکیزه شده اید ! « ...در بهشت جاودانه در آیید...». (حجر/46)[68] هان ! بهشت پاداش دوستان امامان است که در آن بی حساب روزی داده خواهند شد .... (غافر/40) .[69] هشدار ! دشمنان امامان ، در آتش درآیند .. (نساء/10) .[70] هشدار ! که ناله ی افروزش جهنم را در حالی که شعله های آن زبانه می کشد ، می شنوند و زفیر (صدای بازدم ) آن را درمی یابند .... (ملک/7) .[71] و خداوند در وصفشان فرماید : « هرگاه امتی در جهنم درآید همتای خود را نفرین کند تا آن که تمامی آنان به یکدیگر بپیوندند ، پسینیان به پیشینیان گویند پروردگارا ! اینان ما را گمراه کردند پس بر آنان کیفر دوچندان از آتش فرود آور ، خداوند فرماید برای هر دو گروه کیفر دوچندان خواهد بود و لیکن شما نمی دانید.» (اعراف/38)[72] هشدار ! که خداوند درباره ی دشمنان امامان فرماید : «...هر گروه از آنان که در جهنم انداخته شوند، نگاهبانان آن می پرسند مگر بر شما ترساننده ای نیامد ؟ پاسخ دهند چرا ! لیکن تکذیب کرده گفتیم خداوند خبری نداده و شمایان نیستید مگر در گمراهی بزرگ...» و نیز گفتند : «...اگر سخن خدا را می شنیدیم یا اندیشه می کردیم اکنون در میان اهل آتش نبودیم...». پس اینان به گناه خود اعتراف نمودند، پس دور باد دوزخیان از رحمت خداوند. (ملک/8-11)[73] هان! یاران امامان در نهان، از پروردگار خویش ترسانند. آمرزش و پاداش بزرگ بر ایشان خواهد بود. (ملک/12)[74] هان مردمان! چه بسیار راه است میان شعله های آتش و پاداش بزرگ ![75] هان مردمان! ستیزه جوی ما کسی است که خداوند او را ناستوده و نفرین فرموده و یاران و دوستان ما آنان اند که خداوند ایشان را ستوده و دوست می دارد.[76] هان مردمان! همانا من انذارگرم و علی بشارت دهنده ! [77] هان که من بیم دهنده ام و علی رهنماست.[78] هان که من پیامبرم و علی وصی من است.[79] هان مردمان! من رسول ام و علی امام و وصی پس از من است و پس از او امامان، فرزندان اویند. آگاه باشید من والد آنان و ایشان از صلب اویند.  {8}[80] آگاه باشید همانا آخرین امام، قائم مهدی از ماست.هان ! او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود.هشدار ! اوست انتقام گیرنده ی از ستمکاران.هشدار ! اوست فتح کننده ی دژها و منهدم کننده ی آن ها !هشدار ! اوست چیره بر تمامی قبایل مشرکان و رهنمای آنان.[81] هشدار ! اوست خون خواه تمامی اولیای خدا.هان ! همانا او یاور دین خداست.[82] هان ! او از دریایی ژرف پیمانه هایی افزون گیرد.هشدار ! او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او و به هر نادان و بی ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند.هان ! او نیکو و برگزیده ی خداست.هشدار ! اوست میراث دار دانش ها و احاطه دار بر ادراک ها.[83] هان ! او از پروردگارش خبر دهد و نشانه های او را برپا کند و استحکام بخشد .هشدار ! اوست بالیده و استوار.آگاه باشید ! هم اوست که اختیار امور جهانیان به او سپرده شده است.[84] هان ! پیشینیان از قرن ها ظهور او را پیشگویی کرده اند.[85] هشدار ! اوست حجت پایدار و پس از او حجتی نخواهد بود. (این تعبیر به عنوان حجت، امامت و مسئولیت است و نظری به رجعت دیگر امامان ندارد. زیرا آنان حجت های پیشین اند که دوباره رجعت خواهند کرد.) راستی و درستی و روشنایی جز با او نیست.[86] هان ! کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزنده او یاری نخواهد گشت.هشدار ! او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانت دار امور آشکار و نهان است. {9}[87] هان مردمان ! من پیام خدا را برایتان آشکار کرده، تفهیم نموده ام و این علی است که پس از من شما را آگاه می کند.[88] اینک شما را می خوانم که پس از پایان خطبه برای انجام بیعت با او و اقرار به امامتش، با من و سپس با او دست دهید.[89] هشدار ! من با خداوند بیعت کرده ام و علی با من پیمان بسته است و اکنون از سوی خدای عزوجل بر امامت او از شمایان پیمان می گیرم. ( ای پیامبر ! ) آنان که با تو بیعت کنند، هر آینه با خدا بیعت کرده اند. دست خدا بر فراز دستان آنان است و آن کس که بیعت شکندبه زیان خود شکسته و خداوند آن را که بر پیمان الهی وفادار باشد پاداش بزرگی خواهد داد.  {10}[90] هان مردمان ! همانا حج و عمره از شعائر و آداب خدایی است. پس زائران خانه خدا و عمره کنندگان بر صفا و مروه بسیار طواف کنند و آن کس که در انجام کار خیر فرمان برداری کند، پس حتما خداوند سپاس گزارِ داناست.(بقره/158)[91] هان مردمان ! در خانه ی خدا حج به جای آورید، هیچ خاندانی داخل آن نشد مگر بی نیاز شد و مژده گرفت و آنکه روی از آن برتافت بی بهره و نیازمند گشت.[92] هان مردمان ! مومنی در موقف ( عرفات، مشعر، منا ) نماند مگر اینکه خداوند گناهان گذشته ی او را آمرزید. پس بایسته است که پس از پایان اعمال حج ( با پاکی ) کار خود را از سر گیرد.[93] هان مردمان ! حاجیان، از سوی خداوند کمک شده و هزینه های سفرشان جایگزین خواهد شد و البته خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد فرمود. هان مردمان ! خانه ی خدا را با دین کامل و ژرفایی دانش دیدار کنید و از زیارت گاه ها جز با توبه و بازایستادن ( از گناهان ) بر نگردید.[94] هان مردمان ! نماز را به پا دارید و زکات پردازید همان سان که خداوند عزّوجلّ امر فرموده است. پس اگر زمان بر شما دراز شد و کوتاهی کردید و یا از یاد بردید علی صاحب اختیار و تبیین کننده ی بر شماست. همو که خداوند عزّوجلّ پس از من او را امانت دار خویش در میان آفریدگان نهاده است. او از من و من از اویم. همانا او و جانشینانش از فرزندان من به پرسش هایتان پاسخ داده ، آنچه را نمی دانید به شما می آموزند.[95] هان ! روا و ناروا بیش از آن است که آن ها را شمارش کرده یکباره به روا فرمان دهم و از ناروا بازدارم. از این روی مامورم که از شما پیمان بگیرم که دست در دست من نهید در پذیرش آن چه از سوی خداوند درباره «علی امیرمومنان» آورده ام و درباره اوصیای پس از او که از من و اویند. این امامت در میان آنان پایدار است و فرجام آنان « مهدی » است و استواری پیشوایی تا روزی است که او با خداوند قدر و قضا دیدار کند (قیامت) .[96]هان مردمان ! شمایان را به هر روا و ناروا ( حلال و حرام ) رهنمایی کردم و از آن بر نمی گردم. هان ! آنها را یاد آورید و نگه داریدو یکدیگر را به آن توصیه کنید و احکام خدا را دگرگون نسازید. هشدار ! دوباره یاد می آورم: هان ! نماز به پا دارید و زکات بپردازید و به معروف فرمان دهید و از منکر باز دارید.[97] هشدار ! برترین بخش امر به معروف این است که به گفته ی من – درباره امامت و ولایت علی و فرزندان او – برسید و سخنم را به دیگران برسانید و غایبان را به پذیرش فرمان من توصیه کنید و آنان را از ناسازگاری با من باز دارید که این سخنان ، فرمان خدا و من است. هان ! هیچ امر به معروف و نهی از منکری جز با امام معصوم تحقق و کمال نمی یابد.[98] هان مردمان! قرآن بر شما روشن می کند که امامان پس از علی فرزندان اویند و من به شما معرفی کردم که آنان از او و از من اند چرا که خداوند در کتاب خود می گوید : « امامت را فرمانی پایدار در نسل او قرارداد...» (زخرف/28) و من نیز گفته ام مادام که به آن دو – قرآن و امامان – تمسک کنید گمراه نخواهید شد.[99] هان مردمان! پرهیزکاری! پرهیزکاری! از سختی رستخیز به پرهیزید آن سان که خداوند عزوجل فرموده : « البته زمین لرزه ی رستاخیز حادثه ای بزرگ است ...» (حج/1)[100] یاد آورید مرگ و قیامت را ، حساب و ترازوهای ( اعمال) را ، محاسبه ی در برابر پروردگار جهانیان و پاداش و کیفر را . پس آن که نیکی کرد پاداش گیرد و آن که بدی کرد بهره ای از بهشت نخواهد برد.  {11}[101] هان مردمان ! شمار شما بیش از آن است که در یک زمان با یک دست با من بیعت کنید . از این روی خدای عزّوجلّ دستور فرموده که از شما اقرار زبانی گیرم و پیمان سرپرستی علی« امیر المؤمنین » را محکم کنم و نیز بر امامان پس از او که از نسل من و اویند چرا که گفتم که فرزندانم از نسل اویند.[102] پس همگان بگویید :« البته که سخنان تو را شنیده پیروی می کنیم و از آن خوشنود و بر آن گردن گذار ، و بر آن چه از سوی پروردگارمان و پروردگار تو در امامت اماممان علی« امیر المؤمنین » و دیگر امامان – ازصلب او – به ما ابلاغ کردی ، با تو پیمان می بندیم ، پیمانی با دل ، با جان با زبان و با دستانمان ، با این پیمان زنده ایم و با آن خواهیم مرد و با این اعتقاد برانگیخته می شویم و هرگز آن را دگرگون نکرده شک و انکار نخواهیم داشت و هرگز از عهد خود برنگشته پیمان نشکنیم.(ای رسول خدا) ما را به فرمان خدا پند دادی ، درباره علی امیر مومنان و امامان پس از او ، فرزندانت از نسل او ، حسن و حسین و پیشوایان بعد از آن دو ، که خداوند بر پایشان کرده . اینک برای آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد از دل ها ، جان ها، زبان ها و درون ها و از دستانمان ، هرکس توانست با دست و گرنه با زبان بیعت نمود دیگر پیمان نخواهیم شکست و خداوند دگرگونی از ما نبیند و از این پس فرمان تو را به نزدیک و دور از فرزندان و خویشان خواهیم رساند و خداوند را بر آن گواه گرفته او بر گواهی کافی است و تو نیز بر ما گواه باش .[103] هان ! مردمان ! اکنون چه می گویید ؟البته خداوند هر صدایی را می شنود و بر اسرار دلها آگاه است (هرآن کس که هدایت پذیرد به خیر خویش پذیرفته و آن که گمراه شد به زیان خود رفته..) (زمر/41). و آن کس که بیعت کند حتماً با خداوند پیمان بسته « دست خدا بالای دستان آن هاست ...» (فتح/10)[104] هان مردمان آنک با خداوند بیعت کنید و با من پیمان ببندید و با علی امیر مؤمنان و حسن و حسین و با امامان از نسل آنان که پس از آنان خواهند بود امامانی که فرمانی پایدار در دنیا و آخرت اند.خداوند مکّاران را تباه می کند و به باوفایان مهر می ورزد « هرکس پیمان شکند البته به زیان خود گام نهاده و آن که بر عهدش پا برجا ماند بزودی خدا او را پاداش بزرگی خواهد داد...» (فتح/10).[105] هان مردمان ! بگویید هر آن چه به شما گفتم ! و به علی با لقب« امیر المؤمنین » سلام کنید و اکنون بگویید :« شنیدیم و فرمان می بریم پروردگارا ، آمرزشت خواهیم و به سوی توست بازگشت » (بخشی از آیه 285 بقره) و بگویید : « تمام ستایش و سپاس خدایی راست که ما را به این را هدایت فرمود و گرنه راه نمی یافتیم و البته فرستادگان پروردگارمان به درستی آمده اند...» ( اعراف/43 )[106] هان مردمان ، برتری های علی بن ابیطالب نزد خداوند عزّوجلّ – که در قرآن نازل فرموده – بیش از آن است که من یکباره برشمارم ، پس هرکس از مقامات او خبر داد و آن ها را شناخت ، او را باور کنید.[107] هان مردمان ! (احزاب/71) فرمان بردار از خدا و فرستاده ی او و از علی و امامان که نام بردم به رستگاری بزرگ دست یافته است .[108] هان مردمان ، سبقت جویان به بیعت و پیمان و سرپرستی او و سلام کنندگان بر او با لقب« امیر المؤمنین » رستگارانند و در بهشت های پر بهره خواهند بود .[109] هان مردمان ! آنچه خدا را خوشنود می کند بگویید ، و اگر شما و تمامی زمینیان کفران ورزند خدا را زیانی نخواهد رسید.[110] خداوندا بیامرز ایمان آورندگان به آن چه ادا کرده و فرمان دادم ، و بر انکارکنند گان کافر خشم گیر و الحمدلله رب العالمین بسْمِ اللّهِ الرَّحْمانِ الرَّحیمِ‏(1)1- اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى عَلا فى تَوَحُّدِهِ وَدَنا فى تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ فى سُلْطانِهِ وَعَظُمَ فى اَرْکانِهِ، وَاَحاطَ بِکُلِّ شَىْ‏ءٍ عِلْماً وَ هُوَ فى مَکانِهِ وَ قَهَرَ جَمیعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ، حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ (وَ مَجیداً لایَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعیداً وَ کُلُّ أَمْرٍ إِلَیْهِ یَعُودُ). 2- بارِئُ الْمَسْمُوکاتِ وَداحِى الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُالْأَرَضینَ وَالسّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائکَةِ وَالرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلى جَمیعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلى جَمیعِ مَنْ أَنْشَأَهُ یَلْحَظُ کُلَّ عَیْنٍ وَالْعُیُونُ لاتَراهُ. کَریمٌ حَلیمٌ ذُوأَناتٍ، قَدْ وَسِعَ کُلَّ شَىْ‏ءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَیْهِمْ بِنِعْمَتِهِ.لا یَعْجَلُ بِانْتِقامِهِ، وَلایُبادِرُ إِلَیْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا مِنْ عَذابِهِ. 3- قَدْفَهِمَ السَّرائِرَ وَ عَلِمَ الضَّمائِرَ، وَلَمْ تَخْفَ عَلَیْهِ اَلْمَکْنوناتُ ولا اشْتَبَهَتْ عَلَیْهِ الْخَفِیّاتُ. لَهُ الْإِحاطَةُ بِکُلِّ شَىْ‏ءٍ، والغَلَبَةُ على کُلِّ شَى‏ءٍ والقُوَّةُ فى کُلِّ شَئٍ والقُدْرَةُ عَلى‏ کُلِّ شَئٍ وَلَیْسَ مِثْلَهُ شَىْ‏ءٌ. وَ هُوَ مُنْشِئُ الشَّىْ‏ءِ حینَ لاشَىْ‏ءَ دائمٌ حَىٌّ وَقائمٌ بِالْقِسْطِ، لاإِلاهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُالْحَکیمُ. 4- جَلَّ عَنْ أَنْ تُدْرِکَهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَاللَّطیفُ الْخَبیرُ. لایَلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعایَنَةٍ، وَلایَجِدُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَمِنْ سِرٍّ وَ عَلانِیَةٍ إِلاّ بِمادَلَّ عَزَّوَجَلَّ عَلى‏ نَفْسِهِ. 5- وَأَشْهَدُ أَنَّهُ اَللَّهُ ألَّذى مَلَأَ الدَّهْرَ قُدْسُهُ، وَالَّذى یَغْشَى الْأَبَدَ نُورُهُ، وَالَّذى یُنْفِذُ أَمْرَهُوَ بِلامُشاوَرَةِ مُشیرٍ وَلامَعَهُ شَریکٌ فى تَقْدیرِهِ وَلایُعاوَنُ فى تَدْبیرِهِ. 6- صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلى‏ غَیْرِ مِثالٍ، وَ خَلَقَ ما خَلَقَ بِلامَعُونَةٍ مِنْ أَحَدٍ وَلا تَکَلُّفٍ وَلاَ احْتِیالٍ. أَنْشَأَها فَکانَتْ وَ بَرَأَها فَبانَتْ. فَهُوَاللَّهُ الَّذى لا إِلاهَ إِلاَّ هُوالمُتْقِنُ الصَّنْعَةَ، اَلْحَسَنُ الصَّنیعَةِ، الْعَدْلُ الَّذى لایَجُوُر، وَالْأَکْرَمُ الَّذى تَرْجِعُ إِلَیْهِ الْأُمُورُ. 7- وَأَشْهَدُ أَنَّهُ اللَّهُ الَّذى تَواضَعَ کُلُّ شَىْ‏ءٍ لِعَظَمَتِهِ، وَذَلَّ کُلُّ شَىْ‏ءٍ لِعِزَّتِهِ، وَاسْتَسْلَمَ کُلُّ شَىْ‏ءٍ لِقُدْرَتِهِ، وَخَضَعَ کُلُّ شَىْ‏ءٍ لِهَیْبَتِهِ. 8- مَلِکُ الْاَمْلاکِ وَ مُفَلِّکُ الْأَفْلاکِ وَمُسَخِّرُالشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، کُلٌّ یَجْرى لاَِجَلٍ مُسَمّىً. یُکَوِّرُالَّلیْلَ عَلَى‏النَّهارِ وَیُکَوِّرُالنَّهارَ عَلَى الَّلیْلِ یَطْلُبُهُ حَثیثاً. قاصِمُ کُلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ وَ مُهْلِکُ کُلِّ شَیْطانٍ مَریدٍ. 9- لَمْ یَکُنْ لَهُ ضِدٌّ وَلا مَعَهُ نِدٌّ أَحَدٌ صَمَدٌ لَم یلِد و لَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفْواً أَحَدٌ. إلاهٌ واحِدٌ وَرَبٌّ ماجِدٌ یَشاءُ فَیُمْضی، وَیُریدُ فَیَقْضی، وَیَعْلَمُ فَیُحْصی، وَیُمیتُ وَیُحْیی، وَیُفْقِرُ وَیُغْنی، وَیُضْحِکُ وَیُبْکی، (وَیُدْنی وَ یُقْصی) وَیَمْنَعُ وَ یُعْطى، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدیرٌ. 10- یُولِجُ الَّلیْلَ فِى النَّهارِ وَیُولِجُ النَّهارَ فىِ الَّلیْلِ، لاإِلاهَ إِلاّهُوَالْعَزیزُ الْغَفّارُ. مُسْتَجیبُ الدُّعاءِ وَمُجْزِلُ الْعَطاءِ، مُحْصِى الْأَنْفاسِ وَ رَبُّ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ، الَّذى لایُشْکِلُ عَلَیْهِ شَىْ‏ءٌ، وَ لایَضجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخینَ وَلایُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّینَ. اَلْعاصِمُ لِلصّالِحینَ، وَالْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحینَ، وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنینَ وَرَبُّ الْعالَمینَ. الَّذِى اسْتَحَقَّ مِنْ کُلِّ مَنْ خَلَقَ أَنْ یَشْکُرَهُ وَیَحْمَدَهُ (عَلى‏ کُلِّ حالٍ). 11- أَحْمَدُهُ کَثیراً وَأَشْکُرُهُ دائماً عَلَى السَّرّاءِ والضَّرّاءِ وَالشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، وَأُومِنُ بِهِ و بِمَلائکَتِهِ وکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ. أَسْمَعُ لاَِمْرِهِ وَاُطیعُ وَأُبادِرُ إِلى‏ کُلِّ مایَرْضاهُ وَأَسْتَسْلِمُ لِماقَضاهُ، رَغْبَةً فى طاعَتِهِ وَ خَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِهِ، لاَِنَّهُ اللَّهُ الَّذى لایُؤْمَنُ مَکْرُهُ وَلایُخافُ جَورُهُ. (2)12- وَأُقِرُّلَهُ عَلى‏ نَفْسى بِالْعُبُودِیَّةِ وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، وَأُؤَدّى ما أَوْحى بِهِ إِلَىَّ حَذَراً مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ لایَدْفَعُها عَنّى أَحَدٌ وَإِنْ عَظُمَتْ حیلَتُهُ وَصَفَتْ خُلَّتُهُ - لاإِلاهَ إِلاَّهُوَ - لاَِنَّهُ قَدْأَعْلَمَنى أَنِّى إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَىَّ (فى حَقِّ عَلِىٍّ) فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَقَدْ ضَمِنَ لى تَبارَکَ وَتَعالَى الْعِصْمَةَ (مِنَ النّاسِ) وَ هُوَاللَّهُ الْکافِى الْکَریمُ. فَأَوْحى إِلَىَّ: (بِسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحیمِ، یا أَیُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ــ فى عَلِىٍّ یَعْنى فِى الْخِلاَفَةِ لِعَلِىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ ــ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ).13- مَعاشِرَالنّاسِ، ما قَصَّرْتُ فى تَبْلیغِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ تَعالى إِلَىَّ، وَ أَنَا أُبَیِّنُ لَکُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآیَةِ: إِنَّ جَبْرئیلَ هَبَطَ إِلَىَّ مِراراً ثَلاثاً یَأْمُرُنى عَنِ السَّلامِ رَبّى - وَ هُوالسَّلامُ - أَنْ أَقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ کُلَّ أَبْیَضَ وَأَسْوَدَ: أَنَّ عَلِىَّ بْنَ أَبى طالِبٍ أَخى وَ وَصِیّى وَ خَلیفَتى (عَلى‏ أُمَّتى) وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدى، الَّذى مَحَلُّهُ مِنّى مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسى‏ إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِىَّ بَعْدى وَهُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدَاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالى‏ عَلَىَّ بِذالِکَ آیَةً مِنْ کِتابِهِ (هِىَ): (إِنَّما وَلِیُّکُمُ‏اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُواالَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ و وَیُؤْتونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)، وَ عَلِىُّ بْنُ أَبى طالِبٍ الَّذى أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى‏الزَّکاةَ وَهُوَ راکِعٌ یُریدُاللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فى کُلِّ حالٍ.14- وَسَأَلْتُ جَبْرَئیلَ أَنْ یَسْتَعْفِىَ لِىَ (السَّلامَ) عَنْ تَبْلیغِ ذالِکَ إِلیْکُمْ - أَیُّهَاالنّاسُ - لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقینَ وَکَثْرَةِ الْمُنافِقینَ وَإِدغالِ اللّائمینَ وَ حِیَلِ الْمُسْتَهْزِئینَ بِالْإِسْلامِ، الَّذینَ وَصَفَهُمُ‏اللَّهُ فى کِتابِهِ بِأَنَّهُمْ یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مالَیْسَ فى قُلوبِهِمْ، وَیَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَاللَّهِ عَظیمٌ.15- وَکَثْرَةِ أَذاهُمْ لى غَیْرَ مَرَّةٍ حَتّى‏ سَمَّونى أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنِّى کَذالِکَ لِکَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ إِیّاىَ وَ إِقْبالى عَلَیْهِ (وَ هَواهُ وَ قَبُولِهِ مِنِّى) حَتّى‏ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فى ذالِکَ (وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذونَ النَّبِىَّ وَ یَقولونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ ـ (عَلَى‏الَّذینَ یَزْعَُمونَ أَنَّهُ أُذُنٌ) ـ خَیْرٍ لَکُمْ، یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ و الَّذینَ یُؤذُنَ رَسوُلَ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ) . وَلَوْشِئْتُ أَنْ أُسَمِّىَ الْقائلینَ بِذالِکَ بِأَسْمائهِمْ لَسَمَّیْتُ وَأَنْ أُوْمِئَ إِلَیْهِمْ بِأَعْیانِهِمْ لَأَوْمَأْتُ وَأَنْ أَدُلَّ عَلَیْهِمُ لَدَلَلْتُ، وَلکِنِّى وَاللَّهِ فى أُمورِهمْ قَدْ تَکَرَّمْتُ.16- وَکُلُّ ذالِکَ لایَرْضَى اللَّهُ مِنّى إِلاّ أَنْ أُبَلِّغَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَىَّ (فى حَقِّ عَلِىٍّ)، ثُمَّ تلا: (یا أَیُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ - فى حَقِّ عَلِىٍّ - وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ). (3) 17- فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذالِکَ فیهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا) أَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً وَإِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَى الْمُهاجِرینَ وَالْأَنْصارِ وَ عَلَى التّابِعینَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، وَ عَلَى الْبادى وَالْحاضِرِ، وَ عَلَى‏الْعَجَمِىِّ وَالْعَرَبىِّ، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوکِ وَالصَّغیرِ وَالْکَبیرِ، وَ عَلَى‏الْأَبْیَضِ وَالأَسْوَدِ، وَ عَلى‏ کُلِّ مُوَحِّدٍ، ماضٍ حُکْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ أَمْرُهُ، مَلْعونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَاللَّهُ لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَطاعَ لَهُ. 18- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أَقُومُهُ فى هذا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعوا وَ أَطیعوا وَانْقادوا لاَِمْرِ(اللَّهِ) رَبِّکُمْ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاکُمْ وَإِلاهُکُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِیُّهُ الُْمخاطِبُ لَکُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدى عَلىٌّ وَلِیُّکُمْ وَ إِمامُکُمْ بِأَمْرِاللَّهِ رَبِّکُمْ، ثُمَّ الْإِمامَةُ فى ذُرِّیَّتى مِنْ وُلْدِهِ إِلى یَوْمٍ تَلْقَوْنَ اللَّهَ وَرَسولَهُ. 19- لاحَلالَ إِلاّ ما أَحَلَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَهُمْ، وَلاحَرامَ إِلاّ ما حَرَّمَهُ اللَّهُ (عَلَیْکُمْ) وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَاللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَرَّفَنِى الْحَلالَ وَالْحَرامَ وَأَنَا أَفْضَیْتُ بِما عَلَّمَنى رَبِّى مِنْ کِتابِهِ وَحَلالِهِ وَ حَرامِهِ إِلَیْهِ. 20- مَعاشِرَالنّاسِ،(فَضِّلُوهُ). مامِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَدْ أَحْصاهُ‏اللَّهُ فِىَّ، وَ کُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أَحْصَیْتُهُ فى إِمامِ الْمُتَّقینَ، وَما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً، وَ هُوَ الْإِمامُ الْمُبینُ (الَّذى ذَکَرَهُ اللَّهُ فى سُورَةِ یس: (وَ کُلَّ شَىْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فى إِمامٍ مُبینٍ). 21- مَعاشِرَالنَّاسِ، لاتَضِلُّوا عَنْهُ وَلاتَنْفِرُوا مِنْهُ، وَلاتَسْتَنْکِفُوا عَنْ وِلایَتِهِ، فَهُوَالَّذى یَهدی إِلَى الْحَقِّ وَیَعْمَلُ بِهِ، وَیُزْهِقُ الْباطِلَ وَیَنْهى عَنْهُ، وَلاتَأْخُذُهُ فِى‏اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ. 22- أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ (لَمْ یَسْبِقْهُ إِلَى الْایمانِ بى أَحَدٌ)، وَالَّذى فَدى رَسُولَ‏اللّهِ بِنَفْسِهِ، وَالَّذى کانَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ وَلا أَحَدَ یَعْبُدُاللّهَ مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ غَیْرُهُ. 23- (أَوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَ أَوَّلُ مَنْ عَبَدَاللّهَ مَعى. أَمَرْتُهُ عَنِ‏اللّهِ أَنْ یَنامَ فى مَضْجَعى، فَفَعَلَ فادِیاً لى بِنَفْسِهِ). 24- مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ اللّهُ، وَاقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ اللّهُ. 25- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ إِمامٌ مِنَ اللّهِ، وَلَنْ یَتُوبَ اللّهُ عَلى أَحَدٍ أَنْکَرَ وِلایَتَهُ وَلَنْ یَغْفِرَ لَهُ، حَتْماً عَلَى اللَّهِ أَنْ یَفْعَلَ ذالِکَ بِمَنْ خالَفَ أَمْرَهُ وَأَنْ یُعَذِّبَهُ عَذاباً نُکْراً أَبَدَا الْآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهورِ. فَاحْذَرُوا أَنْ تُخالِفوهُ. فَتَصْلُوا ناراً وَقودُهَا النَّاسُ وَالْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ. 26- مَعاشِرَالنّاسِ، بى ـ وَاللَّهِ ـ بَشَّرَالْأَوَّلُونَ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالْمُرْسَلینَ، وَأَنَا ـ (وَاللَّهِ) ـ خاتَمُ الْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ والْحُجَّةُ عَلى جَمیعِ الَْمخْلوقینَ مِنْ أَهْلِ السَّماواتِ وَالْأَرَضینَ. فَمَنْ شَکَّ فى ذالِکَ فَقَدْ کَفَرَ کُفْرَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى وَ مَنْ شَکَّ فى شَىْ‏ءٍ مِنْ قَوْلى هذا فَقَدْ شَکَّ فى کُلِّ ما أُنْزِلَ إِلَىَّ، وَمَنْ شَکَّ فى واحِدٍ مِنَ الْأَئمَّةِ فَقَدْ شَکَّ فِى الْکُلِّ مِنْهُمْ، وَالشَاکُّ فینا فِى‏النّارِ. 27- مَعاشِرَالنّاسِ، حَبانِىَ‏اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهذِهِ الْفَضیلَةِ مَنّاً مِنْهُ عَلَىَّ وَ إِحْساناً مِنْهُ إِلَىَّ وَلا إِلاهَ إِلاّهُوَ، أَلا لَهُ الْحَمْدُ مِنِّى أَبَدَ الْآبِدینَ وَدَهْرَالدّاهِرینَ وَ عَلى‏ کُلِّ حالٍ. 28- مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدى مِنْ ذَکَرٍ و أُنْثى ما أَنْزَلَ اللَّهُ الرِّزْقَ وَبَقِىَ الْخَلْقُ. مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ، مَغْضُوبٌ مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ عَلَىَّ قَوْلى هذا وَلَمْ یُوافِقْهُ. أَلا إِنَّ جَبْرئیلَ خَبَّرنى عَنِ اللَّهِ تَعالى بِذالِکَ وَیَقُولُ: «مَنْ عادى عَلِیّاً وَلَمْ یَتَوَلَّهُ فَعَلَیْهِ لَعْنَتى وَ غَضَبى»، (وَلْتَنْظُرْنَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوااللَّهَ ـ أَنْ تُخالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها ـ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ). 29- مَعاشِرَ النَّاسِ، إِنَّهُ جَنْبُ اللَّهِ الَّذى ذَکَرَ فى کِتابِهِ العَزیزِ، فَقالَ تعالى‏ (مُخْبِراً عَمَّنْ یُخالِفُهُ): (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتا عَلى ما فَرَّطْتُ فى جَنْبِ اللَّهِ). 30- مَعاشِرَالنّاسِ، تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آیاتِهِ وَانْظُرُوا إِلى مُحْکَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا مُتَشابِهَهُ، فَوَاللَّهِ لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زواجِرَهُ وَلَنْ یُوضِحَ لَکُمْ تَفْسیرَهُ إِلاَّ الَّذى أَنَا آخِذٌ بِیَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلىَّ وَشائلٌ بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِیَدَىَّ) وَ مُعْلِمُکُمْ: أَنَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌ مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِىُّ بْنُ أَبى طالِبٍ أَخى وَ وَصِیّى، وَ مُوالاتُهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَىَّ. 31- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِیّاً وَالطَّیِّبینَ مِنْ وُلْدى (مِنْ صُلْبِهِ) هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ، وَالْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأَکْبَرُ، فَکُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَىَ‏الْحَوْضَ. أَلا إِنَّهُمْ أُمَناءُ اللَّهِ فى خَلْقِهِ وَ حُکّامُهُ فى أَرْضِهِ. 32- أَلاوَقَدْ أَدَّیْتُ، أَلاوَقَدْ بَلَّغْتُ، أَلاوَقَدْ أَسْمَعْتُ، أَلاوَقَدْ أَوْضَحْتُ، أَلا وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ وَ أَنَا قُلْتُ عَنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، 33- أَلاإِنَّهُ لا «أَمیرَالْمُؤْمِنینَ» غَیْرَ أَخى هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنینَ بَعْدى لاَِحَدٍ غَیْرِهِ. (4)34- ثم قال: «ایهاالنَّاسُ، مَنْ اَوْلى‏ بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟ قالوا: اَللَّهُ و رَسُولُهُ. فَقالَ: اَلا من کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.35- مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِىٌّ أخى وَ وَصیىّ وَ واعی عِلْمى، وَ خَلیفَتى فى اُمَّتى عَلى‏ مَنْ آمَنَ بى وَعَلى‏ تَفْسیرِ کِتابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَالدّاعی إِلَیْهِ وَالْعامِلُ بِما یَرْضاهُ وَالُْمحارِبُ لاَِعْدائهِ وَالْمُوالی عَلى‏ طاعَتِهِ وَالنّاهی عَنْ مَعْصِیَتِهِ.36- إِنَّهُ خَلیفَةُ رَسُولِ اللّهِ وَ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ وَالْإمامُ الْهادی مِنَ‏اللَّهِ، وَ قاتِلُ النّاکِثینَ وَالْقاسِطینَ وَالْمارِقینَ بِأَمْرِاللَّهِ.37- یَقُولُ‏اللَّهُ: (مایُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَىَّ). بِأَمْرِکَ یارَبِّ أَقولُ: اَلَّلهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ (وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ) وَالْعَنْ مَنْ أَنْکَرَهُ وَاغْضِبْ عَلى مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ.38- اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَ الْآیَةَ فى عَلِىٍّ وَلِیِّکَ عِنْدَتَبْیینِ ذالِکَ وَنَصْبِکَ إِیّاهُ لِهذَا الْیَوْمِ: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً)، وَ قُلْتَ : (إنَّ الدّینَ عِنْدَ اللهِ اْلإسْلامُ) ، وَ قُلْتَ : (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَالْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ).39- اَللَّهُمَّ إِنِّى أُشْهِدُکَ أَنِّى قَدْ بَلَّغْتُ. (5)40- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّما أَکْمَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ دینَکُمْ بِإِمامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ یَأْتَمَّ بِهِ وَبِمَنْ یَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ وَالْعَرْضِ عَلَى‏اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَأُولئِکَ الَّذینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ (فِى‏الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ) وَ فِى النّارِهُمْ خالِدُونَ، (لایُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَلاهُمْ یُنْظَرونَ). 41- مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِىٌّ، أَنْصَرُکُمْ لى وَأَحَقُّکُمْ بى وَأَقْرَبُکُمْ إِلَىَّ وَأَعَزُّکُمْ عَلَىَّ، وَاللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَأَنَاعَنْهُ راضِیانِ. وَ مانَزَلَتْ آیَةُ رِضاً (فى الْقُرْآنِ) إِلاّ فیهِ، وَلا خاطَبَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا إِلاّبَدَأ بِهِ، وَلانَزَلَتْ آیَةُ مَدْحٍ فِى‏الْقُرْآنِ إِلاّ فیهِ، وَلاشَهِدَ اللَّهُ بِالْجَنَّةِ فى (هَلْ أَتى عَلَى الْاِنْسانِ) إِلاّلَهُ، وَلا أَنْزَلَها فى سِواهُ وَلامَدَحَ بِها غَیْرَهُ. 42- مَعاشِرَالنّاسِ، هُوَ ناصِرُ دینِ اللَّهِ وَالُْمجادِلُ عَنْ رَسُولِ‏اللَّهِ، وَ هُوَالتَّقِىُّ النَّقِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ. نَبِیُّکُمْ خَیْرُ نَبىٍّ وَ وَصِیُّکُمْ خَیْرُ وَصِىٍّ (وَبَنُوهُ خَیْرُالْأَوْصِیاءِ). مَعاشِرَالنّاسِ، ذُرِّیَّةُ کُلِّ نَبِىٍّ مِنْ صُلْبِهِ، وَ ذُرِّیَّتى مِنْ صُلْبِ (أَمیرِالْمُؤْمِنینَ) عَلِىٍّ. 43- مَعاشِرَ النّاسِ، إِنَّ إِبْلیسَ أَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ، فَلاتَحْسُدُوهُ فَتَحْبِطَ أَعْمالُکُمْ وَتَزِلَّ أَقْدامُکُمْ، فَإِنَّ آدَمَ أُهْبِطَ إِلَى‏الْأَرضِ بِخَطیئَةٍ واحِدَةٍ، وَهُوَ صَفْوَةُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَکَیْفَ بِکُمْ وَأَنْتُمْ أَنْتُمْ وَ مِنْکُمْ أَعْداءُاللَّهِ، 44- أَلاوَإِنَّهُ لایُبْغِضُ عَلِیّاً إِلاّشَقِىٌّ، وَلا یُوالى عَلِیّاً إِلاَّ تَقِىٌّ، وَلایُؤْمِنُ بِهِ إِلاّمُؤْمِنٌ مُخْلِصٌ. وَ فى عَلِىٍّ - وَاللَّهِ - نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْر: (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحیمِ، وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفى خُسْرٍ) (إِلاّ عَلیّاً الّذى آمَنَ وَ رَضِىَ بِالْحَقِّ وَالصَّبْرِ). 45- مَعاشِرَالنّاسِ، قَدِ اسْتَشْهَدْتُ اللَّهَ وَبَلَّغْتُکُمْ رِسالَتى وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّالْبَلاغُ الْمُبینُ. 46- مَعاشِرَالنّاسِ، (إتَّقُوااللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَلاتَموتُنَّ إِلاّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ). (6)47- مَعاشِرَالنّاسِ، (آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَالنَّورِ الَّذى أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ). (باِللَّهِ ما عَنى بِهذِهِ الْآیَةِ إِلاَّ قَوْماً مِنْ أَصْحابى أَعْرِفُهُمْ بِأَسْمائِهِمْ وَأَنْسابِهِمْ، وَقَدْ أُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ فَلْیَعْمَلْ کُلُّ امْرِئٍ عَلى‏ مایَجِدُ لِعَلِىٍّ فى قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَالْبُغْضِ).48- مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَ‏اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مَسْلوکٌ فِىَّ ثُمَّ فى عَلِىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ، ثُمَّ فِى النَّسْلِ مِنْهُ إِلَى الْقائِمِ الْمَهْدِىِّ الَّذى یَأْخُذُ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِکُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنا، لاَِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّةً عَلَى الْمُقَصِّرینَ وَالْمعُانِدینَ وَالُْمخالِفینَ وَالْخائِنینَ وَالْآثِمینَ وَالّظَالِمینَ وَالْغاصِبینَ مِنْ جَمیعِ الْعالَمینَ.49- مَعاشِرَالنّاسِ، أُنْذِرُکُمْ أَنّی رَسُولُ اللَّهِ قَدْخَلَتْ مِنْ قَبْلِىَ الرُّسُلُ، أَفَإِنْ مِتُّ أَوْقُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ؟ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّاللَّهَ شَیْئاً وَسَیَجْزِى اللَّهُ الشّاکِرینَ (الصّابِرینَ).50- أَلاوَإِنَّ عَلِیّاً هُوَالْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَالشُّکْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدی مِنْ صُلْبِهِ.51- مَعاشِرَالنّاسِ، لاتَمُنُّوا عَلَىَّ بِإِسْلامِکُمْ، بَلْ لاتَمُنُّوا عَلَى‏اللَّهِ فَیُحْبِطَ عَمَلَکُمْ وَیَسْخَطَ عَلَیْکُمْ وَ یَبْتَلِیَکُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَنُحاسٍ، إِنَّ رَبَّکُمْ لَبِا الْمِرْصادِ.52- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ سَیَکُونُ مِنْ بَعْدى أَئمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى‏النّارِ وَیَوْمَ الْقِیامَةِ لایُنْصَرونَ.53- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ اللَّهَ وَأَنَا بَریئانِ مِنْهُمْ.54- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُمْ وَأَنْصارَهُمْ وَأَتْباعَهُمْ وَأَشْیاعَهُمْ فِى الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ.55- أَلا إِنَّهُمْ أَصْحابُ الصَّحیفَةِ، فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکُمْ فى صَحیفَتِهِ!!56- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنِّى أَدَعُها إِمامَةً وَ وِراثَةً (فى عَقِبى إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ)، وَقَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرتُ بِتَبْلیغِهِ حُجَّةً عَلى کُلِّ حاضِرٍ وَغائبٍ وَ عَلى کُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْلَمْ یَشْهَدْ، وُلِدَ أَوْلَمْ یُولَدْ، فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ الْوَلَدَ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ.57- وَسَیَجْعَلُونَ الْإِمامَةَ بَعْدى مُلْکاً وَ اغْتِصاباً، (أَلا لَعَنَ اللَّهُ الْغاصِبینَ الْمُغْتَصبینَ)، وَعِنْدَها سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَا الثَّقَلانِ (مَنْ یَفْرُغُ) وَیُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَنُحاسٌ فَلاتَنْتَصِرانِ.58- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَکُنْ لِیَذَرَکُمْ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّى یَمیزَالْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ.59- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ ما مِنْ قَرْیَةٍ إِلاّ وَاللَّهُ مُهْلِکُها بِتَکْذیبِها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ مُمَلِّکُهَا الْإِمامَ الْمَهْدِىَّ وَاللَّهُ مُصَدِّقٌ وَعْدَهُ.60- مَعاشِرَالنّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَکُمْ أَکْثَرُالْأَوَّلینَ، وَاللَّهُ لَقَدْ أَهْلَکَ الْأَوَّلینَ، وَهُوَ مُهْلِکُ الْآخِرینَ. قالَ اللَّهُ تَعالى: (أَلَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلینَ، ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرینَ، کذالِکَ نَفْعَلُ بِالُْمجْرِمینَ، وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ).61- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَمَرَنى وَنَهانى، وَقَدْ أَمَرْتُ عَلِیّاً وَنَهَیْتُهُ (بِأَمْرِهِ). فَعِلْمُ الْأَمْرِ وَالنَّهُىِ لَدَیْهِ، فَاسْمَعُوا لاَِمْرِهِ تَسْلَمُوا وَأَطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَانْتَهُوا لِنَهْیِهِ تَرشُدُوا، (وَصیرُوا إِلى‏ مُرادِهِ) وَلا تَتَفَرَّقْ بِکُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبیلِهِ. (7) 62- مَعاشِرَالنّاسِ، أَنَا صِراطُ اللَّهِ الْمُسْتَقیمُ الَّذى أَمَرَکُمْ بِاتِّباعِهِ، ثُمَّ عَلِىٌّ مِنْ بَعْدى. ثُمَّ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةُ (الْهُدى)، یَهْدونَ إِلَى الْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلونَ. ثُمَّ قَرَأَ: «بِسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحیمِ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِ‏الْعالَمینَ ، الرَّحْمن الرَّحیمِ ، مالِکِ یَوْمِ الدّینِ ، اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعینُ ، اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ ، صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ و لَا الضّالّینَ» ، وَقالَ: فِىَّ نَزَلَتْ وَفیهِمْ (وَاللَّهِ) نَزَلَتْ، وَلَهُمْ عَمَّتْ وَإِیَّاهُمْ خَصَّتْ، أُولئکَ أَوْلِیاءُاللَّهِ الَّذینَ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنونَ، أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ‏الْغالِبُونَ. 63- أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُالْغاوُونَ إِخْوانُ الشَّیاطینِ یوحى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُروراً. 64- أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمُ الَّذینَ ذَکَرَهُمُ اللَّهُ فى کِتابِهِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ: (لاتَجِدُ قَوْماً یُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّاللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَوْکانُوا آبائَهُمْ أَوْأَبْنائَهُمْ أَوْإِخْوانَهُمْ أَوْعَشیرَتَهُمْ، أُولئِکَ کَتَبَ فى قُلوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یَدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأنهارُ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أوُلئِکَ حِزْبُ اللهِ الا اِن‎‎َ حزبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) . 65- أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمُ الْمُؤْمِنونَ الَّذینَ وَصَفَهُمُ‏اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فَقالَ: (الَّذینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدونَ). 66- (أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمُ الَّذینَ آمَنُوا وَلَمْ یَرْتابوا). 67- أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمُ الَّذینَ یدْخُلونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنینَ، تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِکَةُ بِالتَّسْلیمِ یَقُولونَ: (سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلوها خالِدینَ). 68- أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمْ، لَهُمُ الْجَنَّةُ یُرْزَقونَ فیها بِغَیْرِ حِسابٍ. 69- أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ یَصْلَونَ سَعیراً. 70- أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ یَسْمَعونَ لِجَهَنَّمَ شَهیقاً وَ هِىَ تَفورُ وَ یَرَوْنَ لَهازَفیراً. 71- أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ قالَ‏اللَّهُ فیهِمْ: (کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتّی اِذَا ادّارَکُوا فیها جَمیعاً قالَتْ اُخْریهُمْ لِاوُلیهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ ، قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ و لکِنْ لا تَعْلَمُونَ) . 72- أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: (کُلَّما أُلْقِىَ فیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَلَمْ یَأتِکُمْ نَذیرٌ، قالوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلنا مانَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَىْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ فى ضَلالٍ کَبیرٍ وَ قالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فی أصْحابِ السَّعیرِ ، فَاعْتَرَفوُا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِاصْحابِ السَّعیرِ) . 73- أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبیرٌ. 74- مَعاشِرَالنَاسِ، شَتّانَ مابَیْنَ السَّعیرِ وَالْأَجْرِ الْکَبیرِ. 75- (مَعاشِرَالنّاسِ)، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّهُ وَلَعَنَهُ، وَ وَلِیُّنا (کُلُّ) مَنْ مَدَحَهُ اللَّهُ وَ أَحَبَّهُ. 76- مَعاشِرَ النّاسِ، أَلاوَإِنّى (أَنَا) النَّذیرُ و عَلِىٌّ الْبَشیرُ. 77- (مَعاشِرَالنّاسِ)، أَلا وَ إِنِّى مُنْذِرٌ وَ عَلِىٌّ هادٍ. 78- مَعاشِرَ النّاس (أَلا) وَ إِنّى نَبىٌّ وَ عَلِىٌّ وَصِیّى. 79- (مَعاشِرَالنّاسِ، أَلاوَإِنِّى رَسولٌ وَ عَلِىٌّ الْإِمامُ وَالْوَصِىُّ مِنْ بَعْدى، وَالْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ. أَلاوَإِنّى والِدُهُمْ وَهُمْ یَخْرُجونَ مِنْ صُلْبِهِ). (8) 80- أَلا إِنَّ خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِىَّ. أَلا إِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَى‏الدِّینِ. أَلا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ. أَلا إِنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَهادِمُها. أَلا إِنَّهُ غالِبُ کُلِّ قَبیلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ وَهادیها.81- أَلاإِنَّهُ الْمُدْرِکُ بِکُلِّ ثارٍ لاَِوْلِیاءِاللَّهِ. أَلا إِنَّهُ النّاصِرُ لِدینِ اللَّهِ.82- أَلا إِنَّهُ الْغَرّافُ مِنْ بَحْرٍ عَمیقٍ. أَلا إِنَّهُ یَسِمُ کُلَّ ذى فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَ کُلَّ ذى جَهْلٍ بِجَهْلِهِ. أَلا إِنَّهُ خِیَرَةُاللَّهِ وَ مُخْتارُهُ. أَلا إِنَّهُ وارِثُ کُلِّ عِلْمٍ وَالُْمحیطُ بِکُلِّ فَهْمٍ.83- أَلا إِنَّهُ الُْمخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الْمُشَیِّدُ لاَِمْرِ آیاتِهِ. أَلا إِنَّهُ الرَّشیدُ السَّدیدُ. أَلا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَیْهِ.84- أَلا إِنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ الْقُرونِ بَیْنَ یَدَیْهِ.85- أَلا إِنَّهُ الْباقی حُجَّةً وَلاحُجَّةَ بَعْدَهُ وَلا حَقَّ إِلاّ مَعَهُ وَلانُورَ إِلاّعِنْدَهُ.86- أَلا إِنَّهُ لاغالِبَ لَهُ وَلامَنْصورَ عَلَیْهِ. أَلاوَإِنَّهُ وَلِىُ‏اللَّهِ فى أَرْضِهِ، وَحَکَمُهُ فى خَلْقِهِ، وَأَمینُهُ فى سِرِّهِ وَ علانِیَتِهِ. (9) 87- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنّى قَدْبَیَّنْتُ لَکُمْ وَأَفْهَمْتُکُمْ، وَ هذا عَلِىٌ یُفْهِمُکُمْ بَعْدى. 88- أَلاوَإِنِّى عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتى أَدْعُوکُمْ إِلى مُصافَقَتى عَلى بَیْعَتِهِ وَ الإِقْرارِبِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدى. 89- أَلاوَإِنَّى قَدْ بایَعْتُ اللَّهَ وَ عَلِىٌّ قَدْ بایَعَنى. وَأَنَا آخِذُکُمْ بِالْبَیْعَةِ لَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ. (إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ، یَدُاللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ. فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتیهِ أَجْراً عَظیماً). (10) 90- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ مِنْ شَعائرِاللَّهِ، (فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِاعْتَمَرَ فَلاجُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلیمٌ) .91- مَعاشِرَالنّاسِ، حُجُّواالْبَیْتَ، فَماوَرَدَهُ أَهْلُ بَیْتٍ إِلاَّ اسْتَغْنَوْا وَ أُبْشِروا، وَلاتَخَلَّفوا عَنْهُ إِلاّبَتِرُوا وَ افْتَقَرُوا.92- مَعاشِرَالنّاسِ، ماوَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ إِلاَّغَفَرَاللَّهُ لَهُ ماسَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ إِلى وَقْتِهِ ذالِکَ، فَإِذا انْقَضَتْ حَجَّتُهُ اسْتَأْنَفَ عَمَلَهُ. مَعاشِرَالنَّاسِ، الْحُجّاجُ مُعانُونَ وَ نَفَقاتُهُمْ مُخَلَّفَةٌ عَلَیْهِمْ وَاللَّهُ لایُضیعُ أَجْرَالُْمحْسِنینَ.93- مَعاشِرَالنّاسِ، حُجُّوا الْبَیْتَ بِکَمالِ الدّینِ وَالتَّفَقُّهِ، وَلاتَنْصَرِفُوا عَنِ الْمشَاهِدِإِلاّ بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلاعٍ.94- مَعاشِرَالنّاسِ، أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ کَما أَمَرَکُمُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ، فَإِنْ طالَ عَلَیْکُمُ الْأَمَدُ فَقَصَّرْتُمْ أَوْنَسِیتُمْ فَعَلِىٌّ وَلِیُّکُمْ وَمُبَیِّنٌ لَکُمْ، الَّذى نَصَبَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَکُمْ بَعْدى أَمینَ خَلْقِهِ. إِنَّهُ مِنِّى وَ أَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَ مَنْ تَخْلُفُ مِنْ ذُرِّیَّتى یُخْبِرونَکُمْ بِماتَسْأَلوُنَ عَنْهُ وَیُبَیِّنُونَ لَکُمْ ما لاتَعْلَمُونَ.95- أَلا إِنَّ الْحَلالَ وَالْحَرامَ أَکْثَرُمِنْ أَنْ أُحصِیَهُما وَأُعَرِّفَهُما فَآمُرَ بِالْحَلالِ وَ اَنهَى‏ عَنِ الْحَرامِ فى مَقامٍ واحِدٍ، فَأُمِرْتُ أَنْ آخُذَ الْبَیْعَةَ مِنْکُمْ وَالصَّفْقَةَ لَکُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِ‏اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فى عَلِىٍّ أمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالأَوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذینَ هُمْ مِنِّى وَمِنْهُ إمامَةٌ فیهِمْ قائِمَةٌ، خاتِمُها الْمَهْدىُّ إِلى یَوْمٍ یَلْقَى اللَّهَ الَّذى یُقَدِّرُ وَ یَقْضی.96- مَعاشِرَالنّاسِ، وَ کُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُکُمْ عَلَیْهِ وَکُلُّ حَرامٍ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ فَإِنِّى لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذالِکَ وَ لَمْ أُبَدِّلْ. أَلا فَاذْکُرُوا ذالِکَ وَاحْفَظُوهُ وَ تَواصَوْابِهِ، وَلا تُبَدِّلُوهُ وَلاتُغَیِّرُوهُ. أَلا وَ إِنِّى اُجَدِّدُالْقَوْلَ: أَلا فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وَأْمُرُوا بِالْمَعْروفِ وَانْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ.97- أَلاوَإِنَّ رَأْسَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ أَنْ تَنْتَهُوا إِلى قَوْلى وَتُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ یَحْضُرْ وَ تَأْمُروُهُ بِقَبُولِهِ عَنِّى وَتَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ أَمْرٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَمِنِّى. وَلا أَمْرَ بِمَعْروفٍ وَلا نَهْىَ عَنْ مُنْکَرٍ إِلاَّمَعَ إِمامٍ مَعْصومٍ.98- مَعاشِرَالنّاسِ، الْقُرْآنُ یُعَرِّفُکُمْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَعَرَّفْتُکُمْ إِنَّهُمْ مِنِّى وَمِنْهُ، حَیْثُ یَقُولُ‏اللَّهُ فى کِتابِهِ: (وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فى عَقِبِهِ). وَقُلْتُ: «لَنْ تَضِلُّوا ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما».99- مَعاشِرَالنّاسِ، التَّقْوى، التَّقْوى، وَاحْذَرُوا السّاعَةَ کَما قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: (إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظیمٌ).100- اُذْکُرُوا الْمَماتَ (وَالْمَعادَ) وَالْحِسابَ وَالْمَوازینَ وَالُْمحاسَبَةَ بَیْنَ یَدَىْ رَبِّ الْعالَمینَ وَالثَّوابَ وَالْعِقابَ. فَمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ أُثیبَ عَلَیْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَیْسَ لَهُ فِى الجِنانِ نَصیبٌ. (11) 101- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّکُمْ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ تُصافِقُونى بِکَفٍّ واحِدٍ فى وَقْتٍ واحِدٍ، وَقَدْ أَمَرَنِىَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِکُمُ الْإِقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِىٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ، وَلِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنّى وَ مِنْهُ، عَلى ما أَعْلَمْتُکُمْ أَنَّ ذُرِّیَّتى مِنْ صُلْبِهِ. 102- فَقُولُوا بِأَجْمَعِکُمْ: «إِنّا سامِعُونَ مُطیعُونَ راضُونَ مُنْقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَرَبِّکَ فى أَمْرِ إِمامِنا عَلِىٍّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ. نُبایِعُکَ عَلى ذالِکَ بِقُلوُبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَأَیْدینا. على‏ ذالِکَ نَحْیى‏ وَ عَلَیْهِ نَموتُ وَ عَلَیْهِ نُبْعَثُ. وَلانُغَیِّرُ وَلانُبَدِّلُ، وَلا نَشُکُّ (وَلانَجْحَدُ) وَلانَرْتابُ، وَلا نَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَلا نَنْقُضُ الْمیثاقَ. وَعَظْتَنا بِوَعْظِ اللَّهِ فى عَلِىٍّ أَمیرِالْمؤْمِنینَ وَالْأَئِمَّةِ الَّذینَ ذَکَرْتَ مِنْ ذُرِّیتِکَ مِنْ وُلْدِهِ بَعْدَهُ، الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ مَنْ نَصَبَهُ اللَّهُ بَعْدَهُما. فَالْعَهْدُ وَالْمیثاقُ لَهُمْ مَأْخُوذٌ مِنَّا، مِنْ قُلُوبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَضَمائِرِنا وَأَیْدینا. مَنْ أَدْرَکَها بِیَدِهِ وَ إِلاَّ فَقَدْ أَقَرَّ بِلِسانِهِ، وَلا نَبْتَغی بِذالِکَ بَدَلاً وَلایَرَى اللَّهُ مِنْ أَنْفُسِنا حِوَلاً. نَحْنُ نُؤَدّی ذالِکَ عَنْکَ الّدانى‏ والقاصى‏ مِنْ اَوْلادِنا واَهالینا، وَ نُشْهِدُاللَّهَ بِذالِکَ وَ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً وَأَنْتَ عَلَیْنا بِهِ شَهیدٌ». 103- مَعاشِرَالنّاسِ، ماتَقُولونَ؟ فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ کُلَّ صَوْتٍ وَ خافِیَةَ کُلِّ نَفْسٍ، (فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها)، وَمَنْ بایَعَ فَإِنَّما یُبایِعُ اللَّهَ، (یَدُاللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ). 104- مَعاشِرَالنّاسِ، فَبایِعُوا اللَّهَ وَ بایِعُونى‏ وَبایِعُوا عَلِیّاً أَمیرَالْمُؤْمِنینَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَالْأَئِمَّةَ (مِنْهُمْ فِى‏الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ) کَلِمَةً باقِیَةً. یُهْلِکُ اللَّهُ مَنْ غَدَرَ وَ یَرْحَمُ مَنْ وَ فى‏، (وَ مَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِما عاهَدَ عَلَیْهُ‏اللَّهَ فَسَیُؤْتیهِ أَجْراً عَظیماً). 105- مَعاشِرَالنّاسِ، قُولُوا الَّذى قُلْتُ لَکُمْ وَسَلِّمُوا عَلى عَلىٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ، وَقُولُوا: (سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ)، وَ قُولوا: (اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلا أَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ) .106- مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ فَضائِلَ عَلىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ عِنْدَاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ ـ وَ قَدْ أَنْزَلَهافِى‏الْقُرْآنِ ـ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ أُحْصِیَها فى مَقامٍ واحِدٍ، فَمَنْ أَنْبَاَکُمْ بِها وَ عَرَفَها فَصَدِّقُوهُ. 107- مَعاشِرَالنّاسِ، مَنْ یُطِعِ‏اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ عَلِیّاً وَ الْأَئِمَةَ الَّذینَ ذَکرْتُهُمْ فَقَدْ فازَفَوْزاً عَظیماً.108- مَعاشِرَالنَّاسِ، السّابِقُونَ إِلى‏ مُبایَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ التَّسْلیمِ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ أُولئکَ هُمُ الْفائزُونَ فى جَنّاتِ النَّعیمِ. 109- مَعاشِرَالنّاسِ، قُولُوا ما یَرْضَى‏اللَّهُ بِهِ عَنْکُمْ مِنَ الْقَوْلِ، فَإِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِى الْأَرْضِ جَمیعاً فَلَنْ یَضُرَّاللَّهَ شَیْئاً.110- اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ (بِما أَدَّیْتُ وَأَمَرْتُ) وَاغْضِبْ عَلَى (الْجاحِدینَ) الْکافِرینَ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ.--------------------------1] ستایش خدای را سزاست که در یگانه گی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است. سلطنتش پر جلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است، بر همه چیز احاطه دارد بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.همواره ستوده بوده وخواهد بود ، مجد و بزرگی او را پایانی نیست آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست .

[2] اوست آفریننده ی آسمان ها و گستراننده ی زمین ها و حکمران آنها . دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر. هموست پروردگار فرشتگان و روح ، افزونی بخش بر آفریدگان ، و بخشنده ی بر همه موجودات است ، به نیم نگاهی دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند .کریم و بردبار و شکیباست.رحمتش جهان شمول و عطایش منت گزار در انتقام و کیفر سزاواران عذاب بی شتاب است .[3] بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا ، پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است .بر هر هستی فراگیر و چیره . نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه ی اوست ، او را همانندی نیست .در تاریکستان لاشیء او هستی بخش هر هستی است جاودانه و زنده و عدل گستر ، خداوندی جز او نباشد و اوست ارجمند و حکیم .[4] دیده ها رابر او راهی نیست و اوست که دیده ها را دریابد و اوست بر پنهانی ها آگاه و بر کارها دانا ، از دیدن ، کسی وصفش را نیابد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیازد مگر او-عز وجل –راه نماید و خود را بشناساند.[5] گواهی می دهم که او « الله » است همو که تنزهش سراسر روزگاران را فرا گرفته و پرتوش ابدیت را شامل است . فرمانش را بی مشاور اجراکند و تقدیرش را بی شریک امضاء وهستی را بی یاور سامان دهد ،[6] صورت آفرینش اورا الگویی نبوده ، آفریدگان را بدون یاور و سختی و حیله ، هستی بخشیده است جهان با ایجاد او موجود و با آفرینش او پدیدار شده است. پس اوست « الله » و معبودی جز او نیست هم او که صنعش استوار و ساختمان آفرینش اش زیباست . دادگری که ستم روا نمی دارد و بخشنده ترین که کارها به او باز می گردد.[7] و گواهی می دهم که او الله است که هر هستی در برابر بزرگی اش فروتن و در مقابل ارجمندی اش رام و به توانایش تسلیم و به هیبت اش خاضع است .[8] پادشاه هستی ها و چرخاننده ی سپهرها و رام کننده ی آفتاب و ماه که هریک تا اجل معین جریان یابند .او پرده ی شب را به روز و پرده ی روز را به شب –که شتابان در پی شب است -(اعراف/54) به پیچد هم او شکننده ی هر ستمگر باطل گرا و نابود کننده ی هر شیطان سرکش است ،[9] نه او را ناسازی باشد و نه برایش مانند و انبازی، یکتا وبی نیاز ، نه زاده و نه زائیده شده و او را همتایی نبوده (سوره اخلاص)، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است . بخواهد به انجام رساند ، اراده کند و حکم نماید ، بداند و بشمارد ، بمیراند و زنده کند ، نیازمند و بی نیاز فرماید ، بخنداند و بگریاند نزدیک آورد و دور برد ،باز دارد و عطا کند اوراست پادشاهی و ستایش ، به دست توانای اوست تمام نیکی و هم اوست بر همه چیز توانا.[10] شب را در روز و روز را در شب فرو برد ،جز او خداوندی نباشد گرانقدر و آمرزنده ،پذیرنده ی دعا و افزاینده ی عطا، برشمارنده نفس ها و پروردگار پری و انسان ، چیزی بر او مشکل ننماید. فریاد فریاد کنندگان ، او را آزرده نکند و اصرارِ اصرار کنندگان او را به ستوه نیاورد .نیکوکاران را نگاهدار و رستگاران را یار ، مومنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است ،هم او که در همه ی احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است.[11] او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می گویم در شادی ورنج و آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هایش ایمان داشته فرمان او را گردن می گذارم و اطاعت می کنم وبه سوی هرآنچه مایه ی خوشنودی اوست ، می شتابم و به حکم و فرمان او تسلیم ،چرا که به فرمان بری او شایق واز کیفر او ترسانم زیرا او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده و از ستم اش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست).{ 2 }[12] و اکنون به بندگی خویش و پروردگاری او گواهی میدهم ، و وظیفه ی خود را در آنچه وحی شده انجام میدهم مباد از سوی او عذابی فرود آید که کسی را یارای دور ساختن آن از من نباشد هرچند توانش بسیار ، دوستی اش - با من - خالص باشد. خداوندی جز او نیست. چرا که به من هشدار داده که اگر آنچه در حق علی نازل کرده ،به مردم ابلاغ نکنم ، وظیفه ی رسالتش را انجام نداده ام و خود او –تبارک وتعالی– امنیت از آزار مردم را برایم تضمین کرده و البته که او بسنده و بخشنده است . پس آنگاه خداوند چنین وحی ام فرمود: «به نام خداوند همه مهر مهرورز ای فرستاده ی ما آنچه از سوی پروردگارت درباره علی و جانشینی او بر تو فرو فرستادیم به مردم برسان وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای و او تو را از آسیب مردمان نگاه میدارد ..»(مائده/67).[13] هان مردمان ! در تبلیغ آنچه خداوند بر من نازل فرموده کوتاهی نکرده ام و اکنون سبب نزول آیه را بیان می کنم : همانا جبرئیل از سوی سلام پروردگارم –که تنها او سلام است - سه مرتبه بر من فرود آمد و فرمانی آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابیطالب برادر وصی و جانشین من در میان امت و امام پس از من است هم او که جایگاه اش نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است مگر این که پیامبری پس از من نخواهد بود و او پس از خدا و رسول او صاحب اختیار شماست و خداوند تبارک و تعالی آیه ای بر من نازل فرموده که « همانا تنها ولی و سرپرست و صاحب اختیار شما خداوند و پیامبرش و موءمنانی اند که نماز به پا می دارند و در رکوع زکات می پردازند ...» (مائده/55) و قطعاً علی بن ابیطالب نماز بر پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است .[14] و من از جبرئیل در خواستم که از خداوند سلام اجازه کند و مرا از ماموریت تبلیغ به شما معاف دارد زیرا کمی پرهیزگاران و فزونی منافقان و دسیسه ملامت گران و مکر مسخره کنندگان اسلام را میدانم همانان که خداوند در وصفشان در کتاب خود فرموده : «...به زبان می گویند آن را که در دلهایشان نیست و آن را اندک و آسان می شمارند حال آنکه نزد خداوند بس بزرگ است...»(نور/15)[15] و نیز از آن روی که منافقان بارها مرا آزار رسانیده اند تا بدان جاکه مرا اذن (سخن شنو و زود باور ) نامیده اند به خاطر همراهی افزون و تمایل و پذیرش علی از من و توجه ویژه ی من به او ،تا بدان جا که خداوند آیه ای فرو فرستاد (توبه/61) « و از آنان اند کسانی که پیامبر خدا را آزرده ، گویند او سخن شنو و زود باور است بگو آری او سخن شنو ست بر علیه آنان که گمان می کنند او تنها سخن می شنو د –لیکن به خیر شماست او(پیامبر) به خدا ایمان دارد و اهل ایمان را تصدیق کرده راستگو می انگارد و همو رحمت است برای ایمانیان شما و البته برای آنان که او را ازار دهند عذابی دردناک خواهد بود...» و اگر می خواستم نام گویندگان چنین سخن را بر زبان آورم و به آنان اشارت کنم و مردمان را به سویشان هدایت کنم ( که آنان را شناسایی کنند ) میتوانستم.لیکن به خدا سوگند در کارشان کرامت نموده لب فرو بستم .[16] با این حال خداوند از من خشنود نخواهد شد مگر فرمان او را در حق علی به شما ابلاغ کنم . آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین خواند : «...ای پیامبر ! آنچه –در حق علی - از سوی پروردگارت بر تو فرود آمده ابلاغ کن و گرنه رسالت او را انجام نداده ای و البته خداوند تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد ...»(مائده/67)  { 3 }[17] هان مردمان ! بدانید این آیه درباره اوست ژرفای آن را بفهمید و بدانید که خداوند او را سرپرست و امام شما قرار داده و پیرویش را بر مهاجران و انصار واجب کرده و بر پیروان آنان در نیکی ، و بر صحرانشینان و شهروندان ،و بر عجم و عرب و آزاد و برده و کوچک و بزرگ و سفید و سیاه و هر یکتا پرست. (هشدار) اجرای فرمانش لازم ، امرش نافذ ، ناسازگارش رانده ، پیرو و باور کننده اش در مهر است البته که خداوند او و شنوایان سخن اش و پیروان راهش را آمرزیده است .[18] هان مردمان ! برای آخرین بار در این اجتماع به پا ایستاده (با شما سخن می گویم) سخنم را شنیده پیروی کنید و فرمان پروردگارتان را گردن گذارید که خداوند عزّوجلّ صاحب اختیار و سرپرست و معبود شماست و سپس سرپرست شما ، فرستاده و پیامبر اوست که اکنون با شما سخن می گوید و پس از من به فرمان او ، علی ولی و امام شماست و سپس امامت ، در فرزندان من از نسل علی خواهد بود تا برپایی رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید .[19] روا نیست مگر آنچه خدا و رسول و امامان روا دانند و ناروا نباشد مگر آنچه آنان ناروا دانند ، و خداوند عز و جل هم روا و هم ناروا را بمن شناسانده و من آموخته هایم را از کتاب خدا و حلال وحرام او را در اختیار علی گذاشته ام.[20] هان مردمان !او را برتر دانید ، هیچ دانشی نیست مگر اینکه خداوند در جان من نبشته و من تمامی آن را در جان علی امام پرهیزگاران ضبط کرده ام ،و دانشی نبوده مگر اینکه آن را به علی آموخته ام او پیشوای روشنگر است که خداوند در سوره یاسین از او گفتگو کرده :« و علم هر چیز را در امام مبین برشمرده ایم...»( یس / 12)[21] هان مردمان ! او را فراموش نکنید و از امامتش رو برنتابید و از سرپرستیش نگریزید چرا که شما را به درستی و راستی خوانده و خود نیز بدان عمل می کند ، او باطل را نابود و شما را از آن باز دارد و هرگز نکوهش نکوهش گران او را از کار باز ندارد .[22] او نخستین مومن به خدا و رسول اوست و کسی در ایمان به من از او سبقت نجسته و همو جان خود را فدای رسول خدا کرده با او همراه بو ده است تنها او همراه رسول خدا عبادت می کرد و جز او از مردان کسی چنین نبو د . علی اولین نماز گزار و پرستش کننده ی همراه من است از جانب خدا وند به او دستور دادم تا (در شب هجرت )در بستر من بیارامد و او نیز فرمان برده پذیرفت که جان خود را فدای من کند .[24] هان مردمان ! او را برتر بدانید که خداوند او را برتری داده و پیشوایی او را پذیرا با شید که خداوند او را (به امامت )نصب کرده است .[25] هان مردمان ! او امام از جانب خداست و خداوند هرگز توبه ی منکر اورا نپذیرد و چنین کسی را نیامرزد این است روش قطعی خداوند درباره ناسازگار با امامت علی ،و حتماً او را به عذاب دردناک جاودانه کیفر خواهد کرد . پس ، از مخالفت او بهراسید وگرنه در آتشی در خواهید شد که آتش گیره ی آن مردمانند و سنگ که برای حق ستیزان آماده شده است .[26] هان مردمان! به خدا که پیامبران پیشین به ظهورم بشارت داده اند و همانا من فرجام آنان و برهان بر آفریدگان آسمانیان و زمینیانم ، آن کسی که راستی و درستی مرا باور نکند به کفر جاهلی گذشته در آمده و تردید در سخنان امروزم همسنگ تردید در تمامی محتوای رسالت من است و ناباوری در امامت یکی از امامان به سان ناباوری در تمامی آنان است و جایگاه ناباوران امامت ما آتش دوزخ خواهد بود .[27] هان مردمان خداوند عز و جل از روی منت و احسان خویش این برتری را به من پیش کش کرده و خدایی جز او نیست . هشدار که تمامی ستایش های من در تمامی روزگاران و هر حال و مقام ، ویژه ی اوست .[28] هان مردمان ! علی را برتر دانید که او برترین از مردان و زنان ، پس از من است تا آن هنگام که آفرینش برپاست و روزیشان فرود آید دور دور باد از مهر خداوند و خشم خشم باد بر آن که این گفته ام را نپذیرد و بامن سازگار نباشد .هان! آگاه باشید جبرئیل سه بار از سوی خداوند خبرم داد هرکه با علی ستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد نفرین و خشم من بر او باد ، البته بایست هرکس بنگرد که برای فردای خویش چه پیش فرستاده پس تقوا پیشه کنید و از ناسازی با علی بپرهیزید ، مباد گامهایتان پس از استواری در لغزد و همانا خداوند بر کردارتان آگاه است .[29] هان مردمان! او هم جوار و هم سایه ی خداست که در کتاب گرانقدر خود ( قرآن ) او را یاد کرده و درباره ستیزندگان با او فرموده : « ... مباد کسی در روز رستاخیز بگوید افسوس که درباره ی هم جوار و همسایه ی خداوند کوتاهی کرده ام »[30] هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفای آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهات آن پیروی ننمایید. به خداوند سوگند که باطن ها و تفسیر آن را روشن نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که هر آن کس که من سرپرست اویم این علی سرپرست اوست و او علی ، فرزند ابی طالب، برادر و وصّی من است. ولایت و سرپرستی او حکمی از سوی خداست که بر من فرو فرستاده است.[31] هان مردمان! همانا علی و پاکانِ از فرزندانم از نسل او یادگار گران سنگ کوچک ترند و قرآن یادگار ارزشمند بزرگتر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود حکایت می کند و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.هان! آنان امانت داران خدا در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اند. هشدار که من وظیفه ی خود را ادا کردم.[32] هان! من وظیفه ام را ابلاغ کردم و به گوش شما رساندم. هشدار که روشن نمودم. بدانید که این سخن خدا بود و من از سوی او سخن گفتم.[33] هان بدانید! هرگز به جز این برادرم کسی نباید امیرالمومنین خوانده شود. هشدار که پس از من امارت مومنان بر کسی جز او روا نباشد. {4}[34] سپس فرمود : مردمان ! کیست سزاوارتر از شمایان به شما ؟ گفتند : خداوند و رسول او . آنگاه فرمود : آن که من سرپرست اویم پس این علی ولی و سرپرست اوست . خداوندا پذیرای ولایت او را دوست بدار و دشمن او را دشمن دار و یار او را یاری کن و رهاکننده ی او را تنها گذار .[35] هان مردمان ! این علی است برادر و وصی و نگاهبان دانش من و جای نشین من در میان امت وایمان آورندگان به من و بر تفسیر کتاب خدا ، او مردمان را به سوی خدا بخواند و به آنچه موجب خشنودی اوست عمل کند و با دشمنان او ستیز نماید. او سرپرست فرمانبرداری خدا باشد و بازدارنده از نافرمانی او . [36] همانا اوست جانشین رسول الله و فرمانروای ایمانیان ، و از سوی خدا پیشوای هدایتگر .اوست پیکار کننده ی با پیمان شکنان ، رویگردانان از راستی و درستی و بدر رفته گان از دین.[37] خداوند فرماید: « فرمان من دگرگونی نمی پذیرد. » پروردگارا، اکنون به فرمان تو می گویم : خداوندا دوست داران او را دوست دار و دشمنانش را دشمن. پشتیبانان او را پشتیبانی، یارانش را یاری کن و خودداری کنندگان از یاری اش را رها کن. ناباورانش را از مهرت بران و خشم خود را بر آنان فرود آور.[38] معبودا ! تو خود در هنگام بیان ولایت علی و برپایی او فرمودی : « امروز آیین شما را به کمال و نعمتم رابرای شما تمام نمودم و با خشنودی اسلام را دین شما قرار دادم.( مائده/ 5) » و نیز گفتی: « همانا دین در نزد خدا تنها اسلام است.(آل عمران/19) » و فرمودی:« و آنکه به جز اسلام دینی بجوید از او پذیرفته نبوده درجهان دیگر در شمار زیانکاران خواهد بود.(آل عمران/85)»[39] خداوندا تو را گواه می گیرم که پیام تو را به مردمان رساندم.  {5}[40] هان مردمان! خداوند عزوجل دین را با امامت علی تکمیل نمود. اینک آنان که از او و جانشینانش از فرزندان من و از نسل او - تا برپایی رستاخیز و عرضه بر خدا - پیروی نکنند کرده هایشان در دو جهان بیهوده بوده در آتش دوزخ جاودانه خواهند بود. « به گونه ای که نه از عذابشان کاسته و نه بر ایشان فرصتی برای نجات خواهد بود. (بقره/161)»[41] هان مردمان! این علی است یاورترین، سزاوارترین، نزدیک ترین و گرانقدرترین شما نزد من و خداوند عزوجل و من از او خشنودیم. آیه ی رضایتی در قرآن نیست مگر درباره او و هرگاه خداوند ایمانیان را خطابی نموده به او آغاز کرده . و آیه ی ستایشی نازل نگشته مگر درباره ی او و در سوره ی « هل اتی علی الانسان » گواهی بر بهشت نداده مگر برای او و آن را در حق غیر او فرود نیاورده و به وسیله آن آیه جز او را نستوده است.[42] هان مردمان! علی یاور دین خدا، دفاع کننده از رسول اوست و هم او پرهیزکار پاکیزه و رهنمای ارشاد شده« به دست خود خدا است. » پیامبرتان برترین پیامبران، جانشین اش برترین جانشینان و فرزندانش بهترین اوصیایند.هان مردمان! فرزندان پیامبران از نسل آنانند و فرزندان من از نسل امیرالمومنین علی است.[43] هان مردمان! به راستی که شیطان اغواگر آدم را با رشک از بهشت رانده. مباد شما به علی رشک ورزید که آنگاه کرده هایتان نابود و گام هایتان لرزان خواهد شد. آدم به خاطر یک اشتباه به زمین هبوط کرد حال آنکه برگزیده خداوند عزوجل بود. پس چگونه خواهید بود که شما شمایید و دشمنان خدا نیز از میان شمایند.[44] هشدار که با علی نمی ستیزد مگر شقی و سرپرستی اش را نمی پذیرد مگر رستگار پرهیزکار و به او نمی گرود مگر ایمان دار بی آلایش و به خدا سوگند سوره ی « والعصر » درباره او نازل شده است : « به نام خداوند همه مهر مهرورز . به زمان سوگند که انسان در زیان است. » (والعصر/1-2) مگر علی که ایمان آورده و به درستی و شکیبایی آراسته است.[45] هان مردمان! خدا را گواه می گیرم که پیام او را به شما رساندم و « بر فرستاده وظیفه ای جز بیان روشن نیست ». (عنکبوت 18 - نور 54)[46] هان مردمان! « تقوا پیشه کنید همانگونه که بایسته است و نمیرید جز با شرف اسلام ». (آل عمران/102) {6}[47] هان مردمان! « به خدا و رسول او و نور همراهش ایمان آورید (تغابن/8)».« پیش از آنکه چهره ها را تباه و باژگونه کنیم، یا چونان اصحاب روز شنبه ( یهودیانی که بر خدا نیرنگ آوردند ) رانده شوید.» (نساء/47) به خدا سوگند که مقصود خدا از این آیه گروهی از صحابه اند که آنان را با نام و نَسَب می شناسم لیکن به پرده پوشی کارشان مأمورم. آنک هر کس پایه کار خویش را مهر و یا خشم علی در دل قرار دهد (و بداند که ارزش عمل او وابسته به آن است).[48] هان مردمان! نور از سوی خداوند در جان من، سپس در جان علی ابن ابیطالب آنگاه در نسل او تا قائم مهدی - که حق خدا و ما را می ستاند – جای گرفته، چرا که خداوند عزوجل ما را دلیل و حجت قرار داده بر کوتاهی کنندگان به عمد، ستیزه گران، ناسازگاران، خائنان و گنهکاران و ستمکاران و غاصبان از تمامی جهانیان.[49] « هان مردمان! هشدارتان می دهم همانا من رسول خدایم. پیش از من نیز رسولانی آمده و سپری شده اند. پس آیا اگر بمیرم یا کشته شوم به جاهلیت برمی گردید ؟ و آن که به قهقرا برگردد خدا را زیان نخواهد رسانید و او سپاس گزاران شکیبا گر را پاداش خواهد داد.(آل عمران/144)»[50] هان! علی و فرزندان من از نسل او دارای کمال شکیبایی و سپاس گزاری اند.[51] هان مردمان! «..اسلامتان را بر من منت مگذارید(حجرات/17) » و بر خدا نیز، که اعمالتان را بیهوده و تباه خواهد کرد و او بر شما خشم خواهد گرفت و شما را به« شعله ای از آتش و مس گداخته(الرحمن/35)» گرفتار خواهد کرد.«.. به یقین پروردگار شما در کمین گاه است..(فجر /14)».[52] هان مردمان! به زودی پس از من«.. امامانی خواهند آمد و شما را به آتش خواهند خواند. آنان در روز رستاخیز تنها و بی یاور خواهند بود(قصص /41)».[53] آگاه باشید که خداوند و من از آنان بیزاریم.[54] هان مردمان! حتما آنان و یاوران و پیروان و تابعانشان در پست ترین جایگاه آتش خواهند بود، چه جایگاه بدی است منزل متکبران. (نحل/29)[55] هان! «که آنان اصحاب صحیفه اند». اکنون هر که در صحیفه خود نظر کند.[56] هان مردمان! اینک جانشینی خود را به عنوان امامت و وراثت به امانت به جای می گذارم در نسل خود تا برپایی روز رستاخیز و اکنون مأموریت خود را انجام می دهم تا برهان بر هر شاهد و غایب باشد و نیز برهمه ی آنان که زاده شده یا نشده اند.پس بایسته است این سخن را حاضران به غایبان و فرزندداران به فرزندان تا برپایی رستاخیز ابلاغ کنند.[57] و به زودی گروهی پس از من! امامت را چپاول کرده به پادشاهی جابجا می کنند. هان! خشم خدا بر غاصبان و چپاولگران. و« البته به زودی به کار شما جن و انس خواهد پرداخت ..» (الرحمن/31) آن که می پردازد – عذاب خواهد نمود- «.. و شعله های آتش و مس گداخته بر سر شما ریخته خواهد شد و در آن هنگام هرگز یاری نمی شوید ..» (الرحمن/35)[58] هان مردمان!«...همانا خداوند عزوجل شما را به خود رها نخواهد کردتا ناپاک را از پاک جدا کند و هر آینه خداوند شما را بر غیب آگاه نمی گرداند.» (آل عمران/179)[59] هان مردمان! هیچ سرزمینی نیست مگر این که خداوند به خاطر تکذیب اهل آن – حق را – آن را پیش از برپایی رستاخیز نابود خواهد کرد و آن را به« امام مهدی »خواهد سپرد و حتما خداوند وعده ی خود را انجام خواهد داد.[60] هان مردمان! شمار فزونی از گذشتگان شما گمراه شدند و خداوند نابودشان کرد و همو نابود کننده ی آیندگان است. خداوند تعالی فرموده : «... آیا پیشینیان را تباه نکردیم ؟ و در پس آنان آیندگان را نابود نساختیم ؟ آری با مجرمان این چنین کنیم. وای بر ناباوران در روز رستاخیز ! ...» (مرسلات/19)[61] هان مردمان! همانا خداوند مرا فرمان داده و بازداشته و من نیز به دستور او به علی امر و نهی کرده ام، پس دانش امر و نهی در نزد علی است. فرمان او را بشنوید تا سلامت مانید و اطاعتش کنید تا هدایت شوید و از آن چه باز می دارد خودداری کنید تا راه یابید و به سوی مقصد او حرکت کنید و هرگز راه های پراکنده شما را از راه او باز ندارد. (انعام/153)  {7}[62] هان مردمان! خداوند را صراط مستقیم منم که فرمان به پیروی آن داده و سپس علی است و آنگاه فرزندانم از نسل او ، پیشوایان هدایت اند که به راستی و درستی راه می برند و با حق دادگری کنند.سپس چنین خواند : « به نام خداوند همه مهرِ مهر ورز . تمامی ستایش ها ویژه ی پروردگار جهانیان است. هم او که به همه آفرینش مهر می ورزد و به ویژگان ، مهرِ ویژه دارد. فرمان روای روز جزا است. خداوندا !تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم ، ما را به صراط مستقیم رهنمایی کن . راه آنان که منت نهاده نعمتشان بخشیدی ، نه راه خشم شدگان و نه راه گمراهان ! ... (حمد/1-7) و آنگاه ادامه داد : این سوره درباره ی من نزول یافته و شامل امامان است و به آنان اختصاص یافته . آنان اند «.. اولیای خدا که ترس و اندوهی برایشان نباشد ». (یونس/62) هان ! « همانا حزب الهی چیره خواهد بود ... » (مائده/56)[63] هان ! «...ستیزندگان آنان گمراه و نابخردو همکاران شیاطین اند که برای گمراهی مردمان ، سخنان بی هوده را به یکدیگر می رسانند...» (انعام/112)[64] هشدار : خداوند در کتاب خود از دوستان امامان چنین یاد کرده : « ... (ای پیامبر ما) نمی یابی ایمان آوردگانِ به خدا و روز بازپسین را که ستیزه گران خدا و رسول او را دوست بدارند، گرچه پدران ، فرزندان ، برادران و خویشانشان باشند. خداوند ایمان را در دل هایشان تثبیت فرموده و با روحی از سوی خود، ایشان را تایید نموده، آنان را جاودانه در بهشت هایی در خواهد آورد که از زیر درختان آن ها نهرها جاری است ، خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند، همانان اند حزب خدا. هشدار که حزب الهی رستگارانند.» (مجادله/22)[65] هان! دوست داران امامان ، مومنانی هستند که خداوند عزوجل چنین توصیف فرموده است: «... آنان ایمان آورده باور خود را به شرک نیالوده اند، پس ایشان در امان اند و راه یافتگان ...». (انعام/82)[66] هشدار! یاران پیشوایان به باور رسیده گان اند و دور از تردید و انکار ! (حجرات/15)[67] هشدار ! ایشان با آرامش و سلام به بهشت در خواهند شد و فرشتگان با رفاه و تسلیم آنان را پذیرفته می گویند : درود بر شمایان، اکنون پاکیزه شده اید ! « ...در بهشت جاودانه در آیید...». (حجر/46)[68] هان ! بهشت پاداش دوستان امامان است که در آن بی حساب روزی داده خواهند شد .... (غافر/40) .[69] هشدار ! دشمنان امامان ، در آتش درآیند .. (نساء/10) .[70] هشدار ! که ناله ی افروزش جهنم را در حالی که شعله های آن زبانه می کشد ، می شنوند و زفیر (صدای بازدم ) آن را درمی یابند .... (ملک/7) .[71] و خداوند در وصفشان فرماید : « هرگاه امتی در جهنم درآید همتای خود را نفرین کند تا آن که تمامی آنان به یکدیگر بپیوندند ، پسینیان به پیشینیان گویند پروردگارا ! اینان ما را گمراه کردند پس بر آنان کیفر دوچندان از آتش فرود آور ، خداوند فرماید برای هر دو گروه کیفر دوچندان خواهد بود و لیکن شما نمی دانید.» (اعراف/38)[72] هشدار ! که خداوند درباره ی دشمنان امامان فرماید : «...هر گروه از آنان که در جهنم انداخته شوند، نگاهبانان آن می پرسند مگر بر شما ترساننده ای نیامد ؟ پاسخ دهند چرا ! لیکن تکذیب کرده گفتیم خداوند خبری نداده و شمایان نیستید مگر در گمراهی بزرگ...» و نیز گفتند : «...اگر سخن خدا را می شنیدیم یا اندیشه می کردیم اکنون در میان اهل آتش نبودیم...». پس اینان به گناه خود اعتراف نمودند، پس دور باد دوزخیان از رحمت خداوند. (ملک/8-11)[73] هان! یاران امامان در نهان، از پروردگار خویش ترسانند. آمرزش و پاداش بزرگ بر ایشان خواهد بود. (ملک/12)[74] هان مردمان! چه بسیار راه است میان شعله های آتش و پاداش بزرگ ![75] هان مردمان! ستیزه جوی ما کسی است که خداوند او را ناستوده و نفرین فرموده و یاران و دوستان ما آنان اند که خداوند ایشان را ستوده و دوست می دارد.[76] هان مردمان! همانا من انذارگرم و علی بشارت دهنده ! [77] هان که من بیم دهنده ام و علی رهنماست.[78] هان که من پیامبرم و علی وصی من است.[79] هان مردمان! من رسول ام و علی امام و وصی پس از من است و پس از او امامان، فرزندان اویند. آگاه باشید من والد آنان و ایشان از صلب اویند.  {8}[80] آگاه باشید همانا آخرین امام، قائم مهدی از ماست.هان ! او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود.هشدار ! اوست انتقام گیرنده ی از ستمکاران.هشدار ! اوست فتح کننده ی دژها و منهدم کننده ی آن ها !هشدار ! اوست چیره بر تمامی قبایل مشرکان و رهنمای آنان.[81] هشدار ! اوست خون خواه تمامی اولیای خدا.هان ! همانا او یاور دین خداست.[82] هان ! او از دریایی ژرف پیمانه هایی افزون گیرد.هشدار ! او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او و به هر نادان و بی ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند.هان ! او نیکو و برگزیده ی خداست.هشدار ! اوست میراث دار دانش ها و احاطه دار بر ادراک ها.[83] هان ! او از پروردگارش خبر دهد و نشانه های او را برپا کند و استحکام بخشد .هشدار ! اوست بالیده و استوار.آگاه باشید ! هم اوست که اختیار امور جهانیان به او سپرده شده است.[84] هان ! پیشینیان از قرن ها ظهور او را پیشگویی کرده اند.[85] هشدار ! اوست حجت پایدار و پس از او حجتی نخواهد بود. (این تعبیر به عنوان حجت، امامت و مسئولیت است و نظری به رجعت دیگر امامان ندارد. زیرا آنان حجت های پیشین اند که دوباره رجعت خواهند کرد.) راستی و درستی و روشنایی جز با او نیست.[86] هان ! کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزنده او یاری نخواهد گشت.هشدار ! او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانت دار امور آشکار و نهان است. {9}[87] هان مردمان ! من پیام خدا را برایتان آشکار کرده، تفهیم نموده ام و این علی است که پس از من شما را آگاه می کند.[88] اینک شما را می خوانم که پس از پایان خطبه برای انجام بیعت با او و اقرار به امامتش، با من و سپس با او دست دهید.[89] هشدار ! من با خداوند بیعت کرده ام و علی با من پیمان بسته است و اکنون از سوی خدای عزوجل بر امامت او از شمایان پیمان می گیرم. ( ای پیامبر ! ) آنان که با تو بیعت کنند، هر آینه با خدا بیعت کرده اند. دست خدا بر فراز دستان آنان است و آن کس که بیعت شکندبه زیان خود شکسته و خداوند آن را که بر پیمان الهی وفادار باشد پاداش بزرگی خواهد داد.  {10}[90] هان مردمان ! همانا حج و عمره از شعائر و آداب خدایی است. پس زائران خانه خدا و عمره کنندگان بر صفا و مروه بسیار طواف کنند و آن کس که در انجام کار خیر فرمان برداری کند، پس حتما خداوند سپاس گزارِ داناست.(بقره/158)[91] هان مردمان ! در خانه ی خدا حج به جای آورید، هیچ خاندانی داخل آن نشد مگر بی نیاز شد و مژده گرفت و آنکه روی از آن برتافت بی بهره و نیازمند گشت.[92] هان مردمان ! مومنی در موقف ( عرفات، مشعر، منا ) نماند مگر اینکه خداوند گناهان گذشته ی او را آمرزید. پس بایسته است که پس از پایان اعمال حج ( با پاکی ) کار خود را از سر گیرد.[93] هان مردمان ! حاجیان، از سوی خداوند کمک شده و هزینه های سفرشان جایگزین خواهد شد و البته خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد فرمود. هان مردمان ! خانه ی خدا را با دین کامل و ژرفایی دانش دیدار کنید و از زیارت گاه ها جز با توبه و بازایستادن ( از گناهان ) بر نگردید.[94] هان مردمان ! نماز را به پا دارید و زکات پردازید همان سان که خداوند عزّوجلّ امر فرموده است. پس اگر زمان بر شما دراز شد و کوتاهی کردید و یا از یاد بردید علی صاحب اختیار و تبیین کننده ی بر شماست. همو که خداوند عزّوجلّ پس از من او را امانت دار خویش در میان آفریدگان نهاده است. او از من و من از اویم. همانا او و جانشینانش از فرزندان من به پرسش هایتان پاسخ داده ، آنچه را نمی دانید به شما می آموزند.[95] هان ! روا و ناروا بیش از آن است که آن ها را شمارش کرده یکباره به روا فرمان دهم و از ناروا بازدارم. از این روی مامورم که از شما پیمان بگیرم که دست در دست من نهید در پذیرش آن چه از سوی خداوند درباره «علی امیرمومنان» آورده ام و درباره اوصیای پس از او که از من و اویند. این امامت در میان آنان پایدار است و فرجام آنان « مهدی » است و استواری پیشوایی تا روزی است که او با خداوند قدر و قضا دیدار کند (قیامت) .[96]هان مردمان ! شمایان را به هر روا و ناروا ( حلال و حرام ) رهنمایی کردم و از آن بر نمی گردم. هان ! آنها را یاد آورید و نگه داریدو یکدیگر را به آن توصیه کنید و احکام خدا را دگرگون نسازید. هشدار ! دوباره یاد می آورم: هان ! نماز به پا دارید و زکات بپردازید و به معروف فرمان دهید و از منکر باز دارید.[97] هشدار ! برترین بخش امر به معروف این است که به گفته ی من – درباره امامت و ولایت علی و فرزندان او – برسید و سخنم را به دیگران برسانید و غایبان را به پذیرش فرمان من توصیه کنید و آنان را از ناسازگاری با من باز دارید که این سخنان ، فرمان خدا و من است. هان ! هیچ امر به معروف و نهی از منکری جز با امام معصوم تحقق و کمال نمی یابد.[98] هان مردمان! قرآن بر شما روشن می کند که امامان پس از علی فرزندان اویند و من به شما معرفی کردم که آنان از او و از من اند چرا که خداوند در کتاب خود می گوید : « امامت را فرمانی پایدار در نسل او قرارداد...» (زخرف/28) و من نیز گفته ام مادام که به آن دو – قرآن و امامان – تمسک کنید گمراه نخواهید شد.[99] هان مردمان! پرهیزکاری! پرهیزکاری! از سختی رستخیز به پرهیزید آن سان که خداوند عزوجل فرموده : « البته زمین لرزه ی رستاخیز حادثه ای بزرگ است ...» (حج/1)[100] یاد آورید مرگ و قیامت را ، حساب و ترازوهای ( اعمال) را ، محاسبه ی در برابر پروردگار جهانیان و پاداش و کیفر را . پس آن که نیکی کرد پاداش گیرد و آن که بدی کرد بهره ای از بهشت نخواهد برد.  {11}[101] هان مردمان ! شمار شما بیش از آن است که در یک زمان با یک دست با من بیعت کنید . از این روی خدای عزّوجلّ دستور فرموده که از شما اقرار زبانی گیرم و پیمان سرپرستی علی« امیر المؤمنین » را محکم کنم و نیز بر امامان پس از او که از نسل من و اویند چرا که گفتم که فرزندانم از نسل اویند.[102] پس همگان بگویید :« البته که سخنان تو را شنیده پیروی می کنیم و از آن خوشنود و بر آن گردن گذار ، و بر آن چه از سوی پروردگارمان و پروردگار تو در امامت اماممان علی« امیر المؤمنین » و دیگر امامان – ازصلب او – به ما ابلاغ کردی ، با تو پیمان می بندیم ، پیمانی با دل ، با جان با زبان و با دستانمان ، با این پیمان زنده ایم و با آن خواهیم مرد و با این اعتقاد برانگیخته می شویم و هرگز آن را دگرگون نکرده شک و انکار نخواهیم داشت و هرگز از عهد خود برنگشته پیمان نشکنیم.(ای رسول خدا) ما را به فرمان خدا پند دادی ، درباره علی امیر مومنان و امامان پس از او ، فرزندانت از نسل او ، حسن و حسین و پیشوایان بعد از آن دو ، که خداوند بر پایشان کرده . اینک برای آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد از دل ها ، جان ها، زبان ها و درون ها و از دستانمان ، هرکس توانست با دست و گرنه با زبان بیعت نمود دیگر پیمان نخواهیم شکست و خداوند دگرگونی از ما نبیند و از این پس فرمان تو را به نزدیک و دور از فرزندان و خویشان خواهیم رساند و خداوند را بر آن گواه گرفته او بر گواهی کافی است و تو نیز بر ما گواه باش .[103] هان ! مردمان ! اکنون چه می گویید ؟البته خداوند هر صدایی را می شنود و بر اسرار دلها آگاه است (هرآن کس که هدایت پذیرد به خیر خویش پذیرفته و آن که گمراه شد به زیان خود رفته..) (زمر/41). و آن کس که بیعت کند حتماً با خداوند پیمان بسته « دست خدا بالای دستان آن هاست ...» (فتح/10)[104] هان مردمان آنک با خداوند بیعت کنید و با من پیمان ببندید و با علی امیر مؤمنان و حسن و حسین و با امامان از نسل آنان که پس از آنان خواهند بود امامانی که فرمانی پایدار در دنیا و آخرت اند.خداوند مکّاران را تباه می کند و به باوفایان مهر می ورزد « هرکس پیمان شکند البته به زیان خود گام نهاده و آن که بر عهدش پا برجا ماند بزودی خدا او را پاداش بزرگی خواهد داد...» (فتح/10).[105] هان مردمان ! بگویید هر آن چه به شما گفتم ! و به علی با لقب« امیر المؤمنین » سلام کنید و اکنون بگویید :« شنیدیم و فرمان می بریم پروردگارا ، آمرزشت خواهیم و به سوی توست بازگشت » (بخشی از آیه 285 بقره) و بگویید : « تمام ستایش و سپاس خدایی راست که ما را به این را هدایت فرمود و گرنه راه نمی یافتیم و البته فرستادگان پروردگارمان به درستی آمده اند...» ( اعراف/43 )[106] هان مردمان ، برتری های علی بن ابیطالب نزد خداوند عزّوجلّ – که در قرآن نازل فرموده – بیش از آن است که من یکباره برشمارم ، پس هرکس از مقامات او خبر داد و آن ها را شناخت ، او را باور کنید.[107] هان مردمان ! (احزاب/71) فرمان بردار از خدا و فرستاده ی او و از علی و امامان که نام بردم به رستگاری بزرگ دست یافته است .[108] هان مردمان ، سبقت جویان به بیعت و پیمان و سرپرستی او و سلام کنندگان بر او با لقب« امیر المؤمنین » رستگارانند و در بهشت های پر بهره خواهند بود .[109] هان مردمان ! آنچه خدا را خوشنود می کند بگویید ، و اگر شما و تمامی زمینیان کفران ورزند خدا را زیانی نخواهد رسید.[110] خداوندا بیامرز ایمان آورندگان به آن چه ادا کرده و فرمان دادم ، و بر انکارکنند گان کافر خشم گیر و الحمدلله رب العالمین 
جمعه 3 6 1396 0:46 صبح

در روستاي كوچ نهارجان بيرجندوبسياري ازروستاهاي ديگراين شهرستان رسمي زيبا به نام شوخواني(شب خواني)كه درواقع يك نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا ميشودوبه شرح ذيل است كه براي مخاطبان وكاربران جهان بيان ميگرددويكي از رسوم زيباي ماه رمضان است.هنگام سحركه مي شوداز قديم مردم ده باصداي خروس خانه بيدارميشده اند وچون پاس دوم را خروس مي خوانده است مي فهميده اند كه حالاوقت سحر خواني يا شوخواني يا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندكه علاوه بر صداي خروس ازروي مكان ستاره هاي آسمان مثلا دب اكبركه به هفت دختران هم معروف است وياا زروي جايگاه سه استاركه همان سه ستاره روشن درآسمان است پي به وقت سحر مي برده اند و يا ازروي مكان ستاره ي ديگري كه به ستاره سحري در نزد مردم روستامعروف است پي مي برده اند كه حالا وقت اذان صبح است زيرا تاحدود 50سال پيش اصلا ساعتي در روستا وجود نداشته كه باساعت بيدارشوند وبه وقت سحر يا اذان صبح پي ببرند.خلاصه چون با صداي خروس بيدارمي شده اند ويا با ديدن ستاره به وقت سحرپي ميبرده اند سه ياچهارنفركه ازآواز وصداي خوبي هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها مي رفته اند ويك نفرهم كه همسايه ي مسجد بوده است بربالاي بام مسجدمي رفته است وهر كدام از اين شوخوانان يا شب خوانان تعدادي از اشعاري راكه ذيلا درج ميگردد مي خوانده اند وبه عبارتي باخدا مناجات مي كرده اندتاباشنيدن صداي مناجات ياهمان شوخواني ياشب خواني مردم روستا بيدارشوند وسحري بخورندوآماده براي نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاري كه مي خوانده اند به ترتيب ذيل شروع ميشده است كه در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان مي رسد: ابتدا مي كنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همي طلبم         كرمي از علي ولي الله     ياالله(كلمه يا الله بعد ازهردوبيت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعي تكرارميشده است) 2-گوينده ي لا اله الا اللهم     بردين محمد ورسول اللهم برذكر دوازده امامم شب وروز        خاك قدم علي ولي اللهم      يا الله    3-يارب برسالت رسول ثقلين          يارب به غزاكننده ي بدروحنين       عصيان مرا دونيمه كندرعرصات              نيمي به حسن ببخش ونيمي به حسين    ياالله 4-يارب به محمدكه علي ياور ماست           ختم همه انبيا پيغمبرماست           ازگرمي آفتاب محشر غم نيست       تا سايه ي مرتضي علي بر سرماست    يا الله 5-يارب تو مرا غلام حيدر گردان      گرراه غلط كنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراين بيابان نجف        سيرآب مرازحوض كوثر گردان    يا الله 6-يارب به محمدوعلي وزهرا         يارب به حسين وحسن وآل عبا             كز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بي منت خلق ياعلي الاعلي      ياالله 7-الله تويي ازدلم آگاه تويي          گمراه منم برنده ي راه تويي              هر مورچه اي كه دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تويي      يا الله 8-يارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علي بن ابيطالب را                  كزدوري او هميشه درفريادم مانندسگي كه گم كندصاحب را -    يا الله 9-يارب زكرم دري برويم بگشا راهي كه دراو نجات باشد بنما             مستغنيم از هردو جهان كن بكرم جز يادتو هر چه هست بر از دل ما-    يا الله 10-يارب مكن ازلطف پريشان مارا            هرچندكه هست جرم وعصيان مارا               ذات تو غني بوده وما محتاجيم                      محتاج به غيرخود مگردان مارا -ياالله       11-بازا بازا هرآنچه هستي بازآ             گركافروگبر وبت پرستي باز آ          اين درگه ما درگه نوميدي نيست               صد باراگرتوبه شكستي بازآ - ياالله 12- اي ذات وصفات تو مبرا زعيوب       يك نام زاسماء توعلام غيوب رحم آركه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ايوب - ياالله 13-از بارگنه شدتن مسكينم پست         يارب چه شوداگرمرا گيري دست گردرعملم آنچه تراشايد نيست           اندر كرمت آنچه مرا بايد هست - ياالله 14-عصيان خلايق ار چه صحرا صحراست           در پيش عنايت تو يك برگ گياست             هرچند گناه ماست كشتي كشتي                   غم نيست كه رحمت تو دريا درياست.   ياالله 15-يارب به علي بن ابيطالب وآل              آن شير خداوبر جهان جل جلال            كاندرسه مكان رسي به فرياد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- يا الله* *-     اين اشعارشوخواني ياشب خواني -ادامه داردكه دنبالهِ آ نرا درفرصتي ديگروبزودي تقديم كاربران خواهم نمود.منظر باشيد.محمد حسن آسايش

سه شنبه 20 4 1391 10:41 بعد از ظهر
X