چوشمعي سوختم از داغ مرگ ودرد هجرانت
ولي پروانه سان كردم فدا جان را به قربانت
اگر چه جان ندادم كربلا در پيش نعش تو
ولي صدبار مردم از براي لعل عطشانت
به هر درد ومصيبت با تو همكاري نمودم من
كه تا تكميل گردد انقلاب وعهد وپيمانت
توخون از حنجرت ميريخت، من ازديده اشك غم
چو ديدم پاره پاره پيكر صد چاك عريانت
تودادي اصغر واكبر به ميدان فداكاري
بلي من هم نمودم كودكانم را به قربانت
تورا سر بر سنان بشكست ، من از چوبه ي محمل
هلال آسا چو ديدم بر سر ني رأس تابانت
مرا چون گنج در ويرانه جادادند ، واحسرت
تورا در مطبخ خولي عدو بنمود پنهانت
توداديسينه را در پيش تيغ ونيزه ، من بازو
به پيش تازيانه از براي حفظ طفلانت
توكاخ ظلم را لرزاندي ومن سر نگون كردم
چو چو ب خيزران آمد زكين بر درز دندانت
ولي اين غم كشد من را كه بايد بي تو بر گردم
بسوي خانه ي بي صاحبت ، با اين يتيمانت
تودادي (كربلايي)را دو چشم پربكاء اما
من اورا افتخار خادمي بهر عزيزانت
--اثر طبع نادعلي كربلايي)پدر سه شهيد-به نقل از : شكوفه هاي غم
ص۲۰۰-انتشارات خزر -تهران